گوشه ای از تارهای روحی آذربایجان ممنوع شده:
تارهایی که نه تنها هیچ زبانی را ممنوع نکرد، بل با عشق به سعادت و آزادی
تمام انسانهای روی زمین، به رشد همه فرهنگها یاری نمود.
از جمله به ابزار قتل خود، " زبان فارسی":
حیدر بابا-Rübabə Muradova
Şövket Elekberova - Fizuli
سهندیه -شهریار
الی باغلی بیزیم ائللر
آغزی باغلی بیزیم ائللر
یاز قیریلسین زنجیرلر
ائلیم زنجیرده رنجیرده!
*
ئوستو توزلو قورو یوللار
عطیر ساچان قورو کوللار
آزادلیغا ایگیت یوللار
ائلیم زنجیرده رنجیرده!
تبعیض دیدگان نباید انتظاری بیش از این، از چنین آدمهایی، داشته باشند.
ادیب و نویسنده ادبی زبان فارسی، هرجا به عرصه « حقوق و سیاست و تبعیض» سر زده ، معمولاً ارتجاعی ترین افکار خود را بیرون ریخته است. محمود دولت آبادی و کدکنی و امثال آنها تنها مشتی از خروار اند.
اینان هیچوقت نتوانسته اند از « ناسیونالیسم "تاریخی- عقده ای" خود» فاصله بگیرند.
با این «خصایل و خاصه ها» که جزو مشخصات بارز عرصه ادب زبان فارسی دولتی و اداری ست، جامعه، عقب ماندگی خود را عملاً در زمینه « دموکراسی خواهی» به خوبی نشان میدهد. متاسفانه.
مسئله« برابری»، دنیایی کار پیش رو دارد و به این آسانیها تحقق پذیر نیست.
فراموش نکرده ایم که « داریوش آشوری و همراه هان» چطور با تکیه به « راسیسم فرهنگی خود»، دست به دامن « فاشیسم مذهبی حاکم» شدند که پیکره فردوسی را در خوی به آذربایجان تحمیل کنند.
انگار نه انگار که آذربایجان فاقد نویسندگان و شاعران و فرهنگ خود است.
اینگونه آدمها هنوز نمی خواهند برابری و آزادی را در عرصه فرهنگ بپذیرند و « حقوق برابری زبانها» را رعایت کنند.
هنوز قبول ندارند که زبان مادری روح انسان است. و زبانها در« شرایط و امکانات برابر » قادراند به همه نیازهای انسانی پاسخ دهند.
اینان همیشه برای عقب ماندگی خود دیگران را مسئول دانسته اند و حتی یک بار هم نشده که مسئولیت سرنوشت شوم خود را به عهده گیرند. بیخودی نیست که اینان را نسل دایی جان ناپلئونی نامیده اند.
حدود 9 سده حکومت های غیر فارس حکمرانی کردند، کسی با زبان کسی کاری نداشت، حتی زبان فارسی را برای کارهای اداری به کار گرفتند. چون برای حکومتها ابزار حکمرانی لازم بود، نه فرهنگ زبان مادری.
که البته «ظلم آشکاری» بود بر مردم و فرهنگ خود. و این نیز شایسته حاکمان ستمگر بود. ستمگر هم به خود ستم روا میدارد و هم به دیگران. اگرچه دیگران را ابزار خود کند و سودی برآنان رساند. و رخداد نیز چنین بود.
اما اینان، ناسیونالیست هایی که حسرت و عقده ی حکمرانی، طی سده ها در جان شان پدید آمده و رشد یافته و تلنبار شده بود، همین که به دنبال انقلاب مشروطیت با کودتا به قدرت رسیدند، عقده تاریخی خود را با ممنوع کردن زبان دیگران گشودند.
و تاکنون نیز این عقده گشایی ادامه دارد.
محمد رضا نیکفر میگوید:« اگر کسی در زبان مادری خود میخواهد رمان عالی بنویسد، حالا هم می تواند بنویسد. » یعنی در شرایطی که زبان مادری عملاً ممنوع ست. در شرایطی که رمان نویس امکان تحصیل آکادمیک به زبان مادری خود را ندارد.
کدکنی میگوید:« «این تشویقهای روزمره[ بخوان حقوق برابر زبانها] پدر این فرهنگ ملی[ یعنی زبان فارسی] را در میآورد، بعد نوه تو، نبیره تو میآید میگوید ...شیدم به این فرهنگ ملی خودم که میراثش (تنها) چند تا ترانه و چی چی محلی است». چیز های « بند تنبانی»!
وغیر مستقیماً القاء میکند که همه باید در ساختن« امواج این دریای بزرگ» زبان فارسی عملگی کنند.
شاملو که با ساعدی و براهنی ترکی حرف میزد، عارش میامد که بگوید چه بر سر زبان ترکی آورده اند. از ناسیونالیستهایی چون دولت آبادی و احوان ثالث و مانند هایشان هم سخنی نگوییم بهتر است.
کدکنی با افتخار از « سعدی و حافظ و دیگران» نام می برد. عمداً فراموش میکند که هر زبانی سراینده و نویسنده ی خود را دارد، ادبیات خود را دارد، و برای اهل آن فرهنگ عزیز و بزرگ اند.
اگر این گویندگان قرون وسطی که جز «عقاید عقب مانده و صوفیانه» چیزی در چنته ندارند، برای شما بزرگ اند، دیگران هم گویندگان فرهنگ خود را دارند که برایشان عظیم و عزیزاند.
زبانهای ترکی و عربی و غیره چیزهای « بند تنبانی» دارند، یا خواهند داشت، بله؟
بسیار خوب، ما همین چیزهای بند تنبانی را با تمام ادبیات فارسی عوض نمی کنیم. میدانید چرا؟ چون زبان ما، روح ماست. اما زبان شما، یک زبان بیگانه است، و توسط کسانی مانند شما به ابزار قتل روح ما تبدیل شده است.
با اینکه با زبانهای مختلف آشنایی دارم ، اما یک بایاتی، یک مصرع از نسیمی و فضولی و صمد ورغون و ناظم حکمت و دیگران و دیگران را با تمام ادبیات فارسی، و هیچ زبان دیگری، عوض نمی کنم.
چون روح من است. زبانهای دیگر هر چقدر هم به من نزدیک تر باشند باز نمی توانند جای زبان مادریم را بگیرند. تارهای روح انسان تنها با زبان مادری به ترنم درمیایند و نه با هیچ زبان دیگری.
زیرا نوزاد ما در شکم مادر با این سخن رشد یافته است:
گون گئدر باتان یئره
ملک لر یاتان یئره
آنالار قربان اولار
بالار یاتان یئره
نه شکسپیر می تواند این را به نوزاد بدهد و نه حافظ و فردوسی و دیگران، با آن زبان غریبه یشان. این تنها از دست زبان مادری و مادر برمیاید. و این آن چیزی ست که « حس ناسیونالیستی کور شمایان» توان حس و درک اش را ندارد.
چرا که « قدرت و تسلط»، به قدر خود،عقل و احساس را زایل میکند.
از « فرهنگ ملی» سخن میگویید، فرهنگ، وقتی ملی ست که همه ی زبانها با شرایط و امکانات برابر، آزاد باشند، و بشکوفند، و از شکوفایی آنها «فرهنگ عمومی و مشترک» شکل گیرد.
فرهنگ ملی شما عمدتاً یک فرهنگ حکومتی از سوی قلمزنان زبان فارسی ست. هیچ ربطی به فرهنگ عمومی مشترک ندارد. و با ناسیونالیسم کور شما ها نیز پدید نمی آید.
شما و امثال شما اینها را خوب میدانید ولی به خاطر حکمرانی « فرهنگی- سیاسی» خود، عمداً و آگاهانه کمر بر قتل عام، روح دیگران بسته اید. میگویید « شوونیست نیستید»، این سخنِ«خود آگاهی» شماست، اما « نا خود آگاهی» شما میگوید
شما و امثال شما و حکومت هایتان، همه « شوونیست تمام عیار بودید و هستید». چون حق انتخاب و آزادی و برابری و امکانات مساوی را بر نمی تابید.
چون دیگران و دیگر زبانها را « عمله»ی خود به حساب میاورید که باید رنج ببرند و زبان خود ببرند و به اصطلاح خودتان« دریای بزرگ ادبیات فارسی» را پرکنند.
همان ادبیات « قرون وسطی یی و صوفیانه» را. که هیچ« اندیشه ی پرسشگرانه» ای درآن وجود ندارد. لیاقت این ادبیات همان « مکتب و قدرت آخوندی»ست که شماها میزا بنویس های آنید.
زمانی که میزا بنویس های مکتب شما « صله بگیر» بودند، نسیمی من می بایست دیار به دیار آواره میشد و سر بر دار میکرد.
ما یک مصرع از نسیمی را با کل ادبیات فارسی عوض نمی کنیم:
منده سیغار ایکی جهان ، من بو جهانه سیغمازام
گوهر لا مکان منم ، کون ومکانه سیغماز ام...
Məndə sığar iki cahan, mən bu cahanə sığmazam
.Gövhəri laməkan mənəm, kövnü məkanə sığmazam
---
جانیمی یاندیردی شوقون ای نگاریم هارداسان
گوزلریم نوری ایکی عالمده واریم هارداسان...
!?canımı yandırdı şövqün, ey nigarım hardasan
!?gözlərim nuru, iki aləmdə varım hardasan
---
سندن آیری کونلومه یوخدور وفالی یار دوست
ای جفاسیز حسن کامل یادگارریم هارداسان...
səndən ayrı könlümə yoxdur vəfalı yarı-dust
!?ey cəfasız, hüsnü kamil yadigarım hardasan
زبان ما، جاودانه ستاره ای ست، بر آسمان بلند روح خلق ما. و گواراست، چون گلها،
روح کودکان زمین:
**
گونشلی گوندوزلرده
یای کیمی گلر اولدون
اولدوزلو گئجه لرده
آی کیمی گئدر اولدون
سؤزلو-سؤز سوز باخیشینلا
اوشاقلیغا دولان اولدون
سسیز گئیب آی ایشیغین
آغلاییبان گونلن اولدون
ناز اولدوزم دایان دییم
قیزیل گوله بویان دییم:
- گوی اوزونده قارا بولود
سانکی کاروان گئجه گئچدی
اولدوزلاری سایامادیق
دان اولدوزوم سنله گئچدی
گوزو یولدا باخیشیندان
نئجه دییم دویامادیم...
----
در مورد نوشته سعید رضا دوست، فقط این را بگویم که او فکری از خود ندارد، تنها « ماله کش یک شوونیست» است.
سخنان کدکنی
روزنامه اعتماد:
دو هفته پس از انتشار فایل صوتی سخنان دکتر شفیعی کدکنی، استاد دانشگاه تهران در خصوص «عدم توانایی زبانهای محلی غیر فارسی در تولید ادبیات» و انتقاد او از مروجان حقوق زبانهای غیر فارسی، واکنشهای مردم و فعالان اقلیتها در شبکههای اجتماعی هنوز ادامه دارد.
شفیعی کدکنی، استاد نامی ادبیات فارسی در اوایل خرداد ۹۷ و در کلاس درسش در دانشگاه تهران با انتقاد از مدافعان حقوق زبانهای غیر فارسی (محلی) و اشاره به ضعف ادبیات این زبانها گفت که سخنگفتن از حق زبانهای دیگر به جز فارسی توطئه خارجیها بهخصوص انگلیسیها است.
شفیعی کدکنی با انتقاد از مدافعان ترویج زبانهای محلی (غیر فارسی) و اشاره به ضعف زبانهای غیر فارسی گفت «این تشویقهای روزمره پدر این فرهنگ ملی را در میآورد، بعد نوه تو، نبیره تو میآید میگوید ...شیدم به این فرهنگ ملی خودم که میراثش (تنها) چند تا ترانه و چی چی محلی است».
شفیعی کدکنی در ادامه با اشاره به غنای ادبیات فارسی و توانایی این زبان در «کُشتیگرفتن» با ادبیات جهانی، مانند پوشکین و شکسپیر میگوید: «ببینید آنهایی که روی زبانهای محلی ما فشار میآورند که (مثلا) من به لهجه کدکنی شعر بگویم، آنها میدانند چکار میکنند، آنها میدانند که در لهجه کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد و سعدی ندارد. این لهجه (زبان محلی) وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چند داستان کوتاه میشود».
او با اشاره به «توطئه انگلیسیها» در گسترش عمدی زبان محلی اردو در هند گفت که انگلیسیها گفتند «گور بابای این زبان فارسی، شما بیایید اردو را که یک زبان محلی است بگیرید و بزرگش کنید، بعد از مدتی بچه هندی میگوید: گور بابای این زبان اردو، من که میتوانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی را بخوانم؟»
البته این استاد ادبیات فارسی در بخش دیگری از سخنانش ضمن توصیف زبان فارسی زیر عنوان «زبان بینالاقوامی»، با دفاع از حفظ زبانهای محلی میگوید که «زبانهای محلی پشتوانه فرهنگ ما هستند. ما اگر این زبانهای محلی را حفظ نکنیم بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملا نمیفهمیم».
این سخنان واکنشهای گستردهای در میان افکار عمومی و فعالان اقلیتهای ایران برانگیخته است.
حامد کهنهپوشی، استاد دانشگاه پیام نور مریوان در صفحه فیسبوک خود در یادداشتی ضمن انتقاد از شفیعی کدکنی و اشاره به ادعای او مبنی بر توان زبان فارسی در کُشتیگرفتن با شکسپیر و پوشکین مینویسد: «اما پرسش اینجاست که چرا شفیعی کدکنی به کُشتی با هگل، مارکس یا نیچه نمیرود؟ چون خودش آگاه است که علم و فلسفه در تمدن اسلامی به زبان عربی نگاشته شده و این واقعیتی است که به کار ماندن در توهمات گذشتهنگر ایشان نمیآید».
کهنهپوشی در ادامه مینویسد که شفیعی کدکنی نمایندگی تفکری است که «از زمان مشروطه سعی در ترویج زبان فارسی و راهاندازی زبانکُشی برای دیگر زبانها داشت. محلی خواندن و کمربستن به قتل زبانهای دیگر ایران ایده تازهای نیست».
وبسایت «یولپرس» متعلق به برخی فعالان آذربایجان نیز در واکنش به سخنان شفیعی کدکنی، اظهارات او را «شرمآور» توصیف کرده و گفته است: «استاد بزرگ ادبیات فارسی برای نابودی دیگر زبانهای کشور، گاه دشنام بدهند، گاه تهدید کنند، گاه در ورطه سیاست بیاندازند و یا لابیگری، تا این زبان به عنوان حقوق انسانی تدریس نشود. یا روزی خود مجبور به قبول این واقعیت خواهند شد، یا خود ملیتها در مغز آنان فرو خواهند کرد».
در این میان کاربران شبکههای اجتماعی نیز با هشتک #شفیعی_کدکنی، واکنشهای زیادی به این سخنان نشان داده و از آنچه که «توهین» به زبانهای غیر فارسی خواندهاند به شدت انتقاد کردهاند.
یک کاربر ضمن انتقاد از محلی خواندن دیگر زبانها گفته:
Amin Fazli@AminFzliآنچه که #شفیعی_کدکنی به آن توهین میکند از نگاه او زبان محلی است ولی از نگاه آنهایی که زبانشان در حاشیه مانده #زبان_مادری است.
سالهاست جای سوال بود که چرا اکثر دانشآموختگان #زبان_فارسی با دیگر زبانها چنین بیمهرند و بیگانه و شاید دشمن. با بودن چنین اساتیدی این امر عادی است.10:28 - 7 Jun 2018
یکی دیگر از کاربران توییتر گفته که این سخنان کدکنی مصداق «نژادپرستی» است:
bahram javadi@bahram_javadiسخنان شرمآور استاد بزرگ ادبیات فارسی #شفیعی_کدکنی : شاشیدم به این زبان محلی!!
یعنی اگر در هر کجای دنیا شخصی چنان حرفی می زد به اتهام #نژاد_پرستی و اقدام به #ژنوساید محاکمه می شد
البته اگر غیر فارس زبانان به استناد این سخنان می تواند از هر کشوری که دلشان خواست، تابعیت بگیرند00:25 - 7 Jun 2018
کاربر دیگری با توصیف رُمان کُردی «مَم و زین» به عنوان «شاهکار ادبی» از شفیعی کدکنی به شدت انتقاد کرده است:
Kalo@Sociology65شفیع کدکنی و دنباله روهاش میگن با زبان محلی (کُردی) نمیشه سعدی و شکسپیر شد .
اونها قطعا نادان هستند چون مَم و زین شاهکار ادبی احمد خانی ۲۷۰۰ بیت و به زبان کُردی است که به زبانهای اروپایی زیادی ترجمه شده است .23:36 - 6 Jun 2018
کاربر دیگری به «عدم آگاهی» کدکنی از آثار ادبی ترکی انتقاد کرده و نوشته:
ناصرم®@Nasser13MBفایل صوتی #شفیعی_کدکنی را با تعجب بسیار گوش دادم. با زبانهای دیگر به دلیل عدم اطلاع کافی کاری ندارم.
اما با مختصری که در مورد زبان ترکی میدانم، برایم جالب است که ایشان نام بزرگانی چون ناظم حکمت، فضولی، صباحالدین علی، اورهان پاموک و ... را نشنیدهاند. چه خوب اگر عذرخواهی کنند.18:10 - 5 Jun 2018
یک کاربر روزنامهنگار نیز با اشاره به «تعصب کور» یک صاحبنظر چنین نوشته:
shahed alavi@ShahedAlaviصحبتهای شفیعیکدکنی را هفته پیش شنیدم اما هنوز نتوانستهام چیزی دربارهاش بنویسم.
دشوار بتوان درباره تباهی اندیشه و تشخیص صاحبنظری نوشت وقتی یقین داری این تباهی نه شایسته او که زائیده تعصبی کور است که چشم استدلال او را کور و ادب و نراکتش را مضمحل کرده است.#نژادپرستیفرهنگی16:53 - 5 Jun 2018
هنوز شفیعی کدکنی نسبت به بازتاب سخنان خود در جامعه واکنشی نشان نداده است، ولی تعدادی از وبسایتهای فعالان فرهنگی و دوستداران این شخصیت نامدار ادبیات فارسی با حمایت از او، واکنشها نسبت به سخنانش را «برداشتهای عجیب و غریب» توصیف کردهاند.
دیدگاهها
خانم یا اقای ائلیار در نوشته
خانم با اقای ائلیار شما در نوشته خود حرف غلطی را به اقای شفیعی کدکنی نسبت داده اید به این قرار: " میگوید ...شیدم به این فرهنگ ملی خودم که میراثش (تنها) چند تا ترانه و چی چی محلی است". بعدهم بر اساس این نسبت غلط به اقای شفیعی کدکنی نسبت هایی مثل شرم آور حرف زدن و شوونیست و نژادپرست و...داده اید. خودتان آدرس دقیقه 4:18 را داده اید ولی حرف اقای شفیعی را عوض کرده اید و مدعی شده اید ایشان به زبانهای مادری ترک زبانها و کردها و... توهین کرده است. این کار شما تحریف عمدی سخن دیگری با هدف نفرت و کینه انداختن بین قوم های ایرانی است.
ادبیات جناب آذر گون مکمل
سنجش آن کار خواننده است.
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
ادامه,
من نمیدانم و در حقیقت نمی خواهم بدانم که جناب ایشان "راسیست" هستند یانه, گرچه رگه هائی از آن در فرمایشات ایشان دیده میشود که مثلا " بچّۀ هندی" و " قوم قزاق و چی و چی" که از نظر فیزیکی شاید با نژاد اکثر ما متفاوت باشند, اما بخاطر منظوری که دارم فرض میکنم که انشااله گربه است. ما لفظ "راسیست" را بیش از اندازه و در موارد داخلی بکار میبریم در صورتی که اکثر ما از یکی دو وسه و یا مانند من از چهار "نژاد" سفید و سیاه و زرد و قهوه ای ترکیب یافته ایم و درجه اختلاط به حدی ست که "نژاد خالص" در ایران وجود ندارد. گمان دارم لفظ مناسب در این موارد بجای "نژاد پرستی" , "تعصب" باشد: تعصب مذهبی, زبانی, قومی, ملیتی, طایفه ای,مسلکی و مرامی و غیره.
بهر حال من معتقدم که بجز جنایتکاران و قاتلین, اکثر مردم دنیا خواهان سعادت نوع بشر میباشند. تنها تفاوت جزئی در این باره تعریف "نوع بشر" میباشد.
قبلا جهت ذکر کلمات زشت پوزش
من چیز زیادی در باره جناب شفیعی کدکنی نمیدانم جز شعر معروف "به کجا چنین شتابان" و آنچه در ویکیپدیا در باره ایشان آمده است. ایشان تحصیلات حوزوی و غیر حوزوی داشته و دارای دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه های فردوسی و تهران میباشند و در سال ۱۳۸۸ نیز به مدت ۹ ماه به زیارت پرینستون مشرف شده اند. با این سوابق آدم انتظار دارد که سخنان ایشان چیزی در سطح ادبی این مقام باشد.
در خلاصه نوشته ویدوی اخیر ایشان (http://parsianjoman.org/?p=6237 ) مطالب در هم برهم و به نعل و میخی ذکر شده است که منظور از آنها روشن نیست و مرتب کلمات "گور بابای زبان" و "با شکسپیر کُشتی گرفتن" و " شعر بند تنبانی" و بدتر از همه "شاشیدم به این زبان محلی خودم"میباشد. در فارسی کوچه بازاری و لات و لوتی وقتی میخواهیم به کسی توهین کنیم
جناب الیار دیگر پوپولیستی تر
انسان انسان انسان . یک جمله گفتید ده بار از کلمه انسان سو استفاده کردید. شما همان انسان را فریب میدهید و تمام مسائل مربوط به همان انسان را تحریف میکنید از مدنیت و تاریخ و حقوق گرفته تا بقیه موارد.
کل مقاله شما اشاره دروغ به نوای تارهای روحی آذربایجان و نسیمی و فضولی آذربایجانی دارد. تمام این دروغهای مشمئز کننده را به نام انسان میگویید خیال میکنید دوران پیشه وری است من نسل بعد از انقلاب هستم باید جواب دهید چرا دروغ میگویید.
من میگویم چرا میدنیت آذربایجان را تحریف میکنید شما جواب میدهید ما نمی خواهیم شناسنامه کسی و یا چیزی را تفتیش کنیم و تمام این موارد مربوط به فرهنگ بشری است!! ایا کسی گفته تار برای حیوانات است؟ شما ادعای اذربایجانی بودن ربابه ممد اوا و فضولی و نسیمی را کرده اید بیایید جواب بدهید چرا دروغ میگویید؟
جناب ناظر،
1 ـ استدلال شما در طرفداری از انتشار مطلب مستهجن آقای محمدرضا لوایی این است که هرجا که بحثی در گرفت و واژه ی ناشایستی هم گفته شد، طرف مستقیم یا غیر مستقیم بحث می تواند به سوی "ایران گلوبال" بشتابد و در این رسانه با ادبیاتی مستهجن و اوباش گونه به پاسخگویی پرداخته، "تلافی" آن واژه ی ناشایست را درآورد! توجه می کنید که این استدلال تا چه اندازه بی پایه است؟ آیا اگر کسی با دیدن یک آلودگی در جایی برانگیخته شود و در خود احساس تکلیف اخلاقی برای رویارویی با آن کند، باید به پاک کردن آن آلودگی همت گمارد، یا اینکه آلودگی ای ده چندان از خود تولید کرده، جای دیگری را به تعفن کشد تا "تلافی" کرده باشد؟! آیا باید "ایران گلوبال" را مکان رد و بدل هرزگویی کرد تا "شخص خاصی" بتواند "تلافی" کند؟! کوشش من جلوگیری از تبدیل "ایران گلوبال" به فاضلاب رسانه ای است و شما از این کوشش ناخوشنود هستید!
روزبه آذرگون گرامی،
- انتشار یا عدم انتشار سخن شما به من مربوط نیست. مسئول سایت، مدیر آن است.
همیشه نوشته ام و باز قید میکنم ، من مسئول نوشته های خودم هستم. نه هیچ چیز دیگر.
- در تولید فرهنگ انسانی خود ، که بخشی از فرهنگ بشری ست، شناسنامه کسی و چیزی را تفتیش نمی کنیم.
شناسنامه ما زبان ماست. و اندیشه های انسانی آن.
انسان بودن، انسانی آفریدن، به انسان تعلق داشتن، از حقوق برابر دفاع نمودن، عدم توهین به زبان و فرهنگ دیگری، با مغز و قلب خود سخن گفتن، و در پایین تنه ، گیر نیافتادن، برای ما کافی ست. این فرهنگ و زبان ماست.
هنرمندان و نویسندگان بسیاری در آن استعداد خود را نشان داده اند. که نه تنها به زبان ما تعلق دارند بل از آن بشریت نیز هستند.
جناب الیار با لوائی کورس
نه فضولی آذربایجلانی است نه نسیمی نه ربابه ممد اوا و نه بقیه دوستان که اسمشان را اوردید.
در ضمن هیچ تاری در قفقاز و اذربایجان حقیقی در ایران ساخته نشده است هر دو تار در شیراز ساخته شده و متعلق به ایرانیان است و توسط علی شیرازی به قفقاز برده شده که یکی از شاگردانش صادق اوغلو بوده همان که به او صادق جان میگویند.
نوزادها خیلی وقت است مانند گذشته تاریخ اذربایجان شروع به شنیدن لا لای به پارسی کرده اند ذهن شما در روستاهای دوران پیشه وری گیر کرده. طبق گفته اولیا چلبی بزرگترین تاریخ نگار و جهانگرد عثمانی تا 300 سال قبل همه در اذربایجان نتنها به پارسی که پهلوی سخن میگفتند و حالا دوباره به آن دوران برگشته اند.
گرد و خاکی که در روزهای اخیر
در واقع آقای شفیعی کد کنی آخوند بی عمامه است! او مخالف هر گونه دمکراسی، آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی مخصوصا مخالف سرسخت آزادی زنان است. لازم به گفتن است نه تنها تفکر ارتجاعی ـ مذهبی و ماهیت طبقاتی ـ فئودالی وی در مکتب خانه
آقای تبریزی، من وامثال من
سرکار یا جناب تبریزی,
لطفا در صورت امکان "دو بشنوید و یکی بیش مگوئید". برای حدود هزار سال ما در ایران "پان" نداشتیم, کمتر از صد سال پیش دوست نادان بیسوادی که نمیدانست "خلق را تقلیدشان بر باد داد" - که اگر میدانست چنین نمیکرد - زبان اختیاری را اجباری کرد و دشمنان دانا چنان به تخریب بهشت مسالمت آمیز ما پرداختند که ما در این صفحات جز "ما" و " آنها" چیز دیگری برای گفتن نداریم. این شاهکار هنر تبلیغات است که امروزه به چنان درجه کمالی رسیده است که بسیاری از جمعیت جهان آن میکنند که به صلاحشان نیست, یعنی بدون آنکه بدانند آلت دست شده اند, یعنی همین کاری که شما میکنید و بدون آنکه بدانید آتش بیار معرکه شده اید.
سالام،دئدئم منه ووردئییب
دوستان گرامی، کسی به نام
دوستان..... سهندیه شعر معروف
https://www.youtube.com/watch?v=gZFxQF8NREE
شاه داغیم، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم، شانلی سهند´یم
باشی توفانلی سهند´یم
باشدا حئیدر بابا تک قارلا، قیروولا قاریشیبسان
سون ایپک تئللی بولودلارلا اوفوقده ساریشیبسان
ساواشارکن باریشیبسان......
جناب کارگر تبریزی..... همان
https://www.youtube.com/watch?v=ofSCzkB0w6o
- حرفهای « داس و چکش...»
- تکراری ست. و فاقد فکر تازه.
------
- « همزیستی»
- بدون اجرای «برابری حقوقی» و حق« شرکت داوطلبانه همگان در اداره امور جامعه»، همزیستی غیر ممکن است.
عدم تلاش برای تحقق این حقوق بنیادی، عملاً خدمت به تلاشی جامعه و دوام نابرابری ست.
---
« زفاه و آزادی»
-رفاه و دموکراسی، بدون حقوق برابر- از جمله در مورد زبانها و فرهنگها- غیر ممکن است.
نوشته اند« شفیعی درباره لهجه
بله، همین جا عبارت « ...شیدم به زبان محلی» را نیز خیلی عیان و با صدای بلند بیان میکند، که همه می شنوند، به غیر از شما . که آنرا حذف کرده اید. جمله شفیعی کدکنی در فایل صوتی چنین است : «... اما با آن لهجه محلی که تشویقت میکنند بعد از مدتی نوه تو، نبیره تو میآید میگوید ...شیدم به این زبان محلی ...»
چرا این جمله بی تربیتانه را حذف کرده و نیاورده اید؟ « ...شیدم به زبان محلی» توهین نیست ؟ که زبانها مطرح اند، بله؟ کی میخواهید تربیت یاد بگیرید، مثل آدم با تربیت و متمدن حرف بزنید؟ کسی که به زبان محلی آب می پاشد، نه تنها شوونیست است بلکه راسیست هم می باشد. و کسانی که اعمال و رفتار و سخن این افراد را «توهین نیست» می نویسند، خودشان هم شریک جرم آنها هستند.
من کارگری تبریزی هستم که بیل
خانم با اقای ائلیار شما در
در دنیائی که هنوز نمیدانیم
عدم غفت کلام کدکنی :
https://youtu.be/LZk3qTmgN50
از دقیقه4:18,19
--
کسی که "حقیقت» را نمی داند، کم آگاه است، اما کسی که آنرا میداند، و انکار میکند، تبهکار است.
خانم یا اقای تارا حالا برای
عجب ، تا حالا نمی دانستیم که
خانم با اقای ایلیار شما در
peerooz جان، بله، در مقوله
اما نیروی فصل تصمیم گرفته همه چیز را شقه-شقه کند.
عمل فصل انجام میدهد، مثل خاله خرسه.
و دریغ و درد اینجاست. خواستم بگویم این کار را نکنید، به زیان همه است.
---
وظیفه من نیست که این حرفها را بزنم، وظیفه آن استادی ست که به دانشجود درس میدهد.
اینها دارند تیشه به ریشه همه میزنند. فردا هم تقصیر را به دیگران خواهند بست.
جامعه ما جز «تساوی حقوق» و « شرکت همگانی در اداره جامعه» راه دیگری ندارد. حداقل بهتر
است این را در « حرف» پیش برد. تا بعد ببینیم در عمل چه پیش میاید.
گرفتار دوستی خاله خرسه شده ایم.
مثل 57 ، سیاست، با واماندگی ، دارد خود را به دامن « چلبی ها و شونیسم» پرت میکند. فرداهم دو دستی بر سرخود خواهد کوبید. و خود را در ته چاه خواهد یافت. باید 50 سال دیگر هم خون و اشک و آه نثار کنیم ...
جناب ائلیار,
با عرض احترام, "هنر می جمله بگفتی, عیبش نیز بگو" که به زبان ساده یعنی آنچه فرمودید شرط لازم بود ولی کافی نبود. کسی "... که به دنبال انقلاب مشروطیت با کودتا به قدرت رسید..." کسی جز ظاهرا "قفقازی نسبی" نبود که ظاهرا در ملاقات با معبود هم حرفه خود به زبان ترکی صحبت کرد و سعی کرد آنچه را در ترکیه انجام شده بود در ایران پیاده کند. نمیدانم چرا این واقعیت تاریخی در گفتگوهای فارس - ترک نادیده و نا گفته میماند. بقیه کسانی که ذکر فرمودید نیز "مغز شسته گانی " بودند که به قول ولتر " “Those who can make you believe absurdities, can make you commit atrocities” و بر آنها حرجی نیست, آنها مانند خلق کثیری دیگر "ربات" بودند.
قصد من از مزاحمت اینست که بگویم برای من یک چهارم نسبی ترک, که آرزویی جز همزیستی مسالمت آمیز بین اخلاف اجداد خود ندارد, دمیدن بر آتش "فصل کردن"