رفتن به محتوای اصلی

جنبش 21 آذر خواهان پاسخگویی به تاریخ است
14.12.2011 - 14:41

 بیش از 6 دهه از بزرگترین رخداد سیاسی کشور در میانه دهه بیست خورشیدی می گذرد. این رخداد جنبش و خیزش مردم آذربایجان برای رسیدن به آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و تعیین حق سرنوشت بود. مردمی با تاریخ طولانی و تجربه های فراوان از گذشته در مبارزه با استبداد، خود سری و حاکمیت مطلق که از دیر باز بر سرنوشت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سایه افکنده و مانع از رشد نیرو های مولده و شکل گیری جامعه مدنی شده بود.  آذربایجان با توجه به شرایط جغرافیایی و نزدیکی به دروازه های اروپا، بیش از دیگر نقاط کشور پهناور ایران با اندیشه های غربی، رشد تکنولوزی، روشنگری و رابطه کالایی آشنا شد، در این میان مردم تهیدست و جوانان جویای کار برای یافتن آن از زادگاه خود کنده شدند و به آن سوی مرز های قراردادی بین ایران و روسیه تزاری رفتند. بنابرین پایه های تغییر در اندیشه و عمل و آزادی انسان در پروسه ای با گذشت زمان پدیدار شد. از دل آن روشنفکران و اندیشه ورزانی پا در میدان سیاست و تغییرات گذاشتند که عملکرد آنان به دگرگونی های ژرفی در سیاست و نظام بسته و خود محور آن روز انجامید. همراه با آن جنگ های طولانی عباس میرزا با روسیه تزاری هم زمینه ساز انقلاب مشروطه، جنبش خیابانی و دیگر خیزش های مردمی در منطقه شده بود. از آن رو جنبش 21 آذر با کوله باری از تجربه و به دستان مردان آگاه، کارآمد و میهن دوست شکل گرفت. آنان هم با مفاهیم سیاسی آشنا بودند و هم جامعه خود را می شناختند.

فرقه دمکرات آذربایجان با استفاده از تجربه پیشینیان بگونه ای شکل گرفت که نماینده همه اقشار اجتماعی بویژه کارگران و دهقانان تهی دست و بی زمین باشد، در کادر رهبری آن افرادی قرار گرفتند که یا اندیشمند، حقوقدان، پزشگ، اهل علم و قلم بودند و یا با کار و کارگری ارتباط نزدیک داشتند. آنان نه با خواست بیگانگان سازماندهی شدند و نه ماجراجویی می کردند. سال های طولانی در دوره یگانه سازی، ملت سازی و انکار هویت و زبان دیگر ملل در گستره ایران، طعم تلخ تحقیر، کوچ اجباری، فرار سرمایه از منطقه و فقر و بیکاری را چشیده بودند. آنان به نمایندگی از سوی مردم آذربایجان خواستار نجات از ظلم ارباب، نوکر حلقه بگوشش ژاندارم و ظلم و ستم نظام و فضایی بودند که استبداد آفریده بود. همکاری مثلث ارتجاع، استبداد و ارباب زندگی مردم را تیره و تار و به جهنمی جانکاه تبدیل کرده بود. از آن رو آغاز فعالیت فرقه در آذربایجان با شادمانی و شعف همگانی روبرو شد و به سرعت شگفت انگیزی در همه شهر ها و روستا ها گسترش یافت. سرعت سازمان دهی بقدری زیاد بود که دولتمردان مرکز، احزاب سیاسی و فرماندهان نیرو های متفق در ایران را غافلگیر کرد. مردم سرخورده، تحقیر شده آذربایجان  به پا خواسته ، خواهان اجرای اصل ایالتی و ولایتی از قانون اساسی مشروطه بودند که برای حفظ آن با دست خالی تا عقب نشینی استبداد به تهران رفته بودند. بنابرین خواستگاه فرقه دمکرات آذربایجان همان توده های مردم و پایگاه آن دل و قلب مردم آذربایجان بود که هنوز هم با گذشت ده ها سال همراه با سرکوب شدید در دو رژیم گذشته و کنونی مشاهده می شود.

بیانیه 12 شهریور 1324 خورشیدی که به امضا 48 نفر از سران فرقه رسیده بود در 12 ماده با یک مقدمه طولانی به زبان های ترکی و فارسی منتشر شد و زمینه اولین کنگره را در دهم مهر ماه فراهم کرد. در بخشی از مقدمه آمده بود. ایران مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هر قدر آزاد تر زندگی کنند، یگانگی بیشتری خواهند داشت... وحدت ملی واقعی زمانی میسر می شود که تمام مردم با حفظ خصوصیات و آزادی داخلی خود ترقی کرده و از هر لحاظ بتوانند باهم برابری کنند. در اولین کنگره فرقه نظام نامه و مرام نامه فرقه به تصویب نمایندگان شرکت کننده رسید و فرقه عملا کار های اجرایی خود را شروع کرد. در پی آن محمد بی ریا ریاست اتحادیه های کارگری، صادق پادگان و زین العابدین قیامی مسئول کمیته ایالتی حزب توده ایران هم به فرقه پیوستند. برخی از اعضای رهبری حزب با تشکیل فرقه و پیوستن کمیته ایالتی به آن با شدت مخالفت می کردند تا جایی که شکاف عمیقی در کادر رهبری پیدا شد. کنگره دوم در 29 آبان ماه همان سال با امضا بیش از 150 هزار نفر برگزار شد که در آن هم بیش از 800 نماینده از شهر های گوناگون شرکت کردند، این کنگره زمینه انتخابات آزاد را در همه شهر ها و روستاهای آذربایجان فراهم کرد.

همکاری و همدلی بین مردم و ارگان های دولتی خود را در عملکرد دولت و نهاد های مدنی به سرعت نشان داد. در مدت کوتاهی کتاب های ترکی در مدارس جایگزین کتاب های درسی شدند. شور و شوق فراونی در مردم برای آموزش و یادگیری پیدا شد. کلاس های سواد آموزی، هنری و موسیقی به شکل گسترده ای افزایش یافت. کار های عمرانی از روستا ها با اصلاحات ارضی و تقسیم زمین های دولتی بین روستایی های بی زمین آغاز شد. در شهر ها بویژه در تبریز فعالیت های زیر بنایی، اقتصادی و عمرانی به شکل حیرت آور و خیره کننده ای پیش رفت. مردم آذربایجان برای حفظ دستآورد های خود به تشکیل دسته های فدایی همت گماشتند. در مدت کوتاهی دسته های فدایی امنیت شهر ها و روستا ها را در اختیار گرفتند. لشگر 3 تبریز و فرماندهی آن درخشانی با صلاح دید خود و در مخالفت با خواست تهران به فرقه پیوست و از آن حمایت کرد.

پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و پیوند بسیار محکم و عمیق مردم با فرقه و رهبری آن لرزه بر اندام استبداد، ارتجاع و مالکانی انداخت که منافع خود را در گستره ایران در خطر می دیدند. سواد آموزی زنان همراه با حق رای در انتخابات و تقسیم اراضی مالکانی که از منطقه فرار کرده بودند، جبهه ارتجاع را در خارج از آذربایجان تقویت می کرد و آنان را برای فریب، نیرنگ، دسیسه و خیانت به این جنبش مردمی همسو می کرد. در این میان بزرگ مالکانی مانند برادران ذوالفقاری ها، اسکندری ها، حاج احتشام ها و شاهسون ها با افراد مسلح و خون آشام خود با حمایت مستقیم دولت مرکزی به گردآوری لومپن ها پرداختند تا در فرصت مناسب عملیات جنایتکارانه خود را آغاز کنند.

نیمسال اول فرقه به سازندگی، اصلاحات اجتماعی و گسترش فرهنگی گذشت، ابعاد سازندگی و حمایت مردمی از فرقه به قدری گسترده بود که حکومت مرکزی را به وحشت انداخت. دسته های فدایی با جان و دل و با آموزش های ابتدایی که گاهی بیشتر از چند مشق نبود از دستآورد های فرقه حمایت می کردند. اسماعیل پور والی که از سوی روزنامه ایران ما به آذربایجان اعزام شده بود در گزارش خود می نویسد. آنها روی لباس های پاره خود قطار فشنگ بستند در اینجا قدرت در دست پا برهنه ها است، به نظر آنان یک شکم سیر غذا نمی خورند ولی خیلی امیدوارند، این آتشی که از آذربایجان زبانه کشیده خاموش شدنی نیست، گرمی آن به تهران و از آنجا به همه جای ایران خواهد رسید. این جملات ساده و بی آلایش این روزنامه نگار کافی است تا بدانیم کینه ورزی ارتجاع داخلی و همدلان خارجی آنان نسبت به این جنبش از کجا است و برای خاموش کردن آن به چه اقداماتی دست زدند. بنابرین از نیمه دوم اولین سال حکومت ملی فرقه به رهبری پیشه وری همه راه های مخالفت مورد آزمایش قرار گرفت. از یک سو برای وقت کشی راه مذاکره با فرقه در پیش گرفته شد و از سوی دیگر به تخلیه غلات، بازار، تحریم بانکی و تحریک تجار و بازاری ها پرداخته شد تا اسباب نارضایتی در بین توده های مردم فراهم شود. در این میان مذاکرات قوام و تخلیه آذربایجان از نیرو های ارتش سرخ در روحیه دسته های فدایی تاثیر بسیار مخربی گذاشت. در نتیجه در 21 آذر 1325 این جنبش مردمی به طرز وحشیانه ای سرکوب و هزاران نفر از افراد آن که آرزوی خوشبختی و عدالت داشتند به جوخه های اعدام سپرده شدند. برخی از تاریخ نگاران، خاطره نویسان و روزنامه نگاران با استناد به منابع مختلف، تعداد اعدامی ها را در همان روز های نخست بیش از 2500 تن در تبریز نوشته اند.8000 هزار زندانی، 36000 تبعیدی به مناطق جنوب و 70هزارپناهنده به آنسوی ارس دیگر دستآورد این فاجعه و نسل کشی تاریخی بوده است. در این میان باید یادآور شد که از آن تاریخ به بعد یک دشمنی آشکار و گاهی پنهان با مردم آذربایجان پیش رفته است. همه دستآورد های فرهنگی فرقه از مدارس و کتابخانه ها جمع آوری و بی رحمانه به آتش کشیده شد. سرمایه دار ها، روشنفکران و کارگران فنی و متخصص تشویق به مهاجرت به مناطق دیگر بویژه به استان های مرکزی و خراسان شدند.

حکومت مرکزی در ظاهر برای کشتار و قتل عام نیرو های خود را به این منطقه نفرستاده بود، آنان می خواستند امنیت انتخابات دوره پانزدهم را برقرار سازند ولی گویا در جیب خود فرمان دیگری داشتند و در آن نوشته شده بود به هیچ فردی از عضو تا طرفدار فرقه دمکرات آذربایجان رحم نکنید، برخی از روحانیون مرتجع پا را فرا تر گذاشته حکم به تصاحب زنان آنان دادند که متاسفانه تا کنون مورد بررسی و پژوهش قرار نگرفته است. چگونگی تشکیل، عملکرد و پایان کار فرقه دمکرات آذربایجان نیازمند مدارک و اسنادی است که در بایگانی های رژیم شاهنشاهی و جانشین آن جمهوری اسلامی موجود است ولی تا کنون هیچگونه سندی در این رابطه منتشر نشده است. در هر دوره سخن گفتن از فرقه گناه نابخشودنی است. باید به همان گفتار همیشگی که گاهی با توهم و خیال در هم آمیخته است اکتفا کرد. استالین کاشت و استالین درو کرد چون می خواست امتیاز نفت شمال را بدست آورد! و قوام سر استالین کلاه گذاشت! تا جنبش آذربایجان را سرکوب کند و شعار هایی از این قبیل که برای پاک کردن صورت مسئله به نظر مفید می آید. آنچه در این جا مطرح نمی شود حقوق مردم آذربایجان و مبارزه برای رسیدن به آزادی و تعیین حق سرنوشت است که در فرصت های مناسب به پا خواسته و برای آن مبارزه کرده است و آن را به دفعات در طول تاریخ معاصر نشان داده است.

آنچه در 21 آذر 1325 در آذربایجان اتفاق افتاد، جنایت علیه بشریت و نسل کشی است. هزاران انسان بیگناه بنام متجاسر، خائن، اجنبی پرست، اشرار و بی وطن به جوخه های اعدام سپرده شدند. آنان میهن پرست، عدالت خواه و آزادی طلب بودند. اگر آن حادثه غم انگیز و کشتار بی رحمانه از سوی پژوهشگران و حقوقدانان پیگیری می شد و به مراجع قضایی در درون و نهاد های بین المللی منتقل می شد، شاید از فجایع دیگری مانند کشتار هزاران تن در نظام جمهوری اسلامی  و یا قتل های زنجیره ای در پی آن پیشگیری می شد و این همه فجایع رخ نمی داد و یا انتقال آن به دادگاه های بین المللی آسان تر می شد. مدتی قبل اردغان نخست وزیر ترکیه از کشتار ارتش ترکیه در حوادث درسیم که در سال های 1937 اتفاق افتاده بود از مردم عذر خواهی کرد. باید از مردم آذربایجان در رابطه با کشتار بی رحمانه ارتش پوزش طلبید و برای همیشه به اینگونه جنایات سیاسی پایان داد.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس
ایران گلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.