بسم الحق
تقدیم به تمامی قربانیان و رنج دیدگان ۴۰ سال استبداد دینی و با گرامیداشت ۱۵ بهمن سالروز تاسیس دانشگاه تهران
۱- بازهم مدتی است که مسئله شکنجه در کشورمان مطرح شده و مقامات نظام وقیحانه وجود آنرا تکذیب میکنند!
من در زندانهای متعدد نظام ولایی قربانی انواع شکنجه – آنچه که شکنجه سیاه و سرخ و سفید نام گرفته - بوده ام؛ دستنوشته ای را که سالها قبل در مقدمه ی خاطراتم از زندان نوشته ام را در اینجا می آورم تا آنها که منکر این عمل غیرانسانی در ایران هستند بخوانند و شرم کنند:
نمیدانم چه باید کرد
چه باید گفت؟
و آیا میتوانم رنجهایم را که خون رنگند
به روی صفحه ای بی رنگ بنشانم؟
من از فعلی حکایت میکنم
با رنگ روز و شب
نمیدانم سپیدی و سیاهی را تفاوت چیست؟
و اما فاش می سازم
که سخت است و توانفرساست هر رنگش
آن روزها که من و هزاران انسان مبارز و مجاهد و دگراندیش در زندانهای نظام ولایی شکنجه هایی از جمله قپانی شدن، کابل خوردن، لگد خوردن، سر به دیوار کوفتن، فحش شنیدن و ده ها شکنجه از این نوع را تحمل میکردیم، صدای کسی از آنها که بعدا مدعی اصلاحطلبی شدند درنیامد و همانها هستند که هنوز هم وقوع شکنجه در چهل سال نظام ولایی را منکر میشوند!
۲- چهل سال می گذرد از روزهایی که مردم خسته از رنج تحمل قرنها استبداد و وابستگی به پا خاستند تا ریشه های ظلم و بی عدالتی هزاران ساله را بخشکانند و برای ایران و ایرانی طرحی نو دراندازند.
مردان و زنانی که زخم و داغ شکنجه های ساواک نظام سلطنتی را بر تن داشتند، با امید به فردائی که از خشونت و حذف خبری نباشد، در دل می پنداشتند که با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی و رفتن شاه و آمدن خمینی، «دیو» بیرون خواهد رفت و «فرشته» جای او خواهد نشست. اما هنوز خون مردان و زنانی که به پای انقلاب ریخته شد خشک نشده بود که رویاها فرو ریخت و استبداد سلطنتی تبدیل به خشن ترین استبداد دینی شد؛ در این میان من و امثال من که خود هیمه آور این آتش برافروخته بودیم، سرگردان و درمانده میاندیشیدیم که چرا جلادانی را که به کسوت نجات دهنده درآمده بودند، پیش از آنکه جلادی کنند، نشناختیم!
باید این آتش دامانمان را میگرفت تا درسی باشد و عبرتی برای آیندگان. چنین شد و سوختیم و باید می سوختیم؛ این یادداشت گوشه ی کوچکی است از آن دریای آتش و خون که هزاران هزار زن و مرد در آن افتادند و نابود شدند، و در این میان، چه نصیب ما مدعیان روشنفکری شد؟
با مددگیری از آن روح های بزرگ، به نقد خویش می نشینم، با این امید که گوشه ای از دین خود را ادا کرده باشم، شاید این سخنان بتواند هشدار و درسی باشد برای آیندگان، تا از تجربیات ۶۰ سالهام که نمیتواند دور از خطا و اشتباه باشد، بیاموزند.
این سوال همواره پیش روی نسل ماست که چرا وقتی از اصلاح نظام سلطنتی مایوس شدیم و برای براندازی نظام به پا خاستیم، در انتخاب راه و راهبران آن، همه ی تابلوهای هشداردهنده را در مسیر خود نادیده گرفتیم و در جادهی پرسنگلاخ با ماشین ترمزبریده، خود و دیگر سرنشینان را به قعر دره فرستادیم؟
روشنفکرانی که بار رسالت و هدایت خلق را به دوش میکشند، مسئولیت سنگینی را تقبل کرده اند، و کوچکترین خطای آنها در شناخت جامعه، مردم و رهبران، میتواند عواقبی وحشتناک در پی داشته باشد.
راستی چرا دوراندیشی لازم را نداشتیم، و جز نوک بینیمان را ندیدیم، و به آنچه باید توجه میکردیم، بی توجه ماندیم؟
ما چگونه روشنفکری بودیم که در ظلمات نادانی به هشدارها بی توجه ماندیم و به خمینی اعتماد کردیم؟
ما خطا کردیم و از همان روزهای آغازین تاوان سختی دادیم. برای جبران آن خطا، من در تمامی این ۴۰ سال از مبارزه با استبداد دینی دست برنداشتم و علیرغم کهولت و بیماری، تا آخرین نفس در کنار تمامی آزادیخواهان ایستاده ام. امیدوارم که نسل جدید این بار با چشم باز و با دیدن نشانهها و هشدارها راه درست را انتخاب کنند تا یکبار برای همیشه ایران از شر استبداد - در هر شکل و شیوه اش - خلاصی یابد.
۹۷.۱۱.۱۶
دیدگاهها
دوستان.... بعضی ها در «خواب
تورک اوغلی جان... چرا میترسی؟
این اعترافات صادقانه قابل
سالام ـ جناب دکترملکی عزیز
جناب ملکی عزیز،تازمانیکه خودمحوری،غیرواقع گرایی،خودپسندی،بیسوادی روشنفکران ماهست،این سیستم هانیزخواهدبود.
جناب ملکی،من فرمایشات شمارامیشود،گفت اکثراقبول دارم.
دوما،همانطورفرمودید.هم پالانی،هم خمینی هندی زاده بجای اینکه بنویسید،چهل سال باید صدسال مینوشتید.
پیوستن ماهابه این هندی الاصل دراصل عملکردوباعث اصلی اش چپاول وجنایت پنجاه وهفت سال حکومت خودکامه این پدروپسرپالانی بود،که صاحب هرفکری تنها عاملراه نجات راپیوستن به خمینی دروغگودیدند.
بازخدمت شماوامثال شمابایدعرض کنم،تازمانیکه راه درست وسیستم درست راپیدانکنند،فردا هرکی بیاید،قلدور وخودکامه خواهدشد،این سیستم است،که یکی راخمینی،یکی رارضاشاه کبیر،یکی راشاه شاهان،یکی راصدام،یکی راهیتلر،ناپیلیون خواهدکرد.
چرا وچگونه ملکه انگلیس که مردمش به
با سلام به اقای دکتر ملکی
سالهاست که زندان و شکنجه و اعدام بن مایه حفظ و حراست از رژیم خود کامه ای است که رهبر ان، خود را نماینده خدا بر روی زمین میداند. سالهاست که سرمایه داری پوشیده در لفاف مذهب، با تلاش بی وقفه در تحمیق توده های مردم، به تاراج دسترنج زحمتکشان مشغول است.
سالهاست که تهیدستان این کشور زر خیز، به کارتن خوابی، گور خوابی، اشغال گردی، اعتیاد، کلیه فروشی، خود فروشی و ... مجبور گشته اند.
سالهاست که آزادیخواهان و برابری طلبان از تمام نحله های فکری، مبارزه ای درخشان را با این جورسومه های جهل و جنایت به پیش میبرند.
آنچه مایه افسوس و درنگ بسیار میباشد، تشتت بارز در اردوگاه آزادیخواهان و برابری طلبان، در برابر وحدتی نسبی در اردوگاه صاحبان زر و زور و تزویر میباشد.