رفتن به محتوای اصلی

بگذار این رژیم برود.. اشتباهی دوباره؟
05.02.2019 - 17:12

واقعیت این است که اگر قرار بود در موردی بگوییم «بگذار این برود هرکس بیاید خوب است» باید در مورد این رژیم گفته میشد نه رژیم شاه. امروز باید دید که مهمترین اهداف مشترک مردم کدام است و از چه راهی میتوان به آن هدف رسید. میگویم مردم چرا که مردم کوچه و خیابان تنها امید هستند. زمانی در مبارزه با شاه این مردم چشم شان به دهان مخالفان شاه از کمونیستها گرفته تا مذهبی ها بود. اما امروز چنین چیزی نیست. این مردم الزاما برای حرف کسی تره خرد نمیکنند. اگرچه صداهایی مانند رضاشاه روحت شاد و جاوید شاه اینجا و آنجا بلند میشود اما خود رضاپهلوی هم برخلاف برخی هواداران شاه الهی اش که اختیارآنها را بدست ندارد جوگیر این شعارها نمیشود و سخنی بر زبان نمیراند که باران انتقادات را از بیرون و درون کشور بر سرش ببارند. فکر میکنم همه ما به اندازه کافی از این سیلی که انقلاب به صورت همه مان نواخت درس گرفته ایم. 

اما این رژیم.. همان است که براحتی میتوان گفت اینها بروند هرچه میخواهد بشود چرا که بسختی میتوان از این بدتر را تصور کرد.  ولی بازهم نباید براحتی این جمله را بر زبان راند. به هر قیمتی نمیتوان این رژیم را کنار گذاشت. توضیح میدهم:

 کاملا پراگماتیستی و واقع گرا عرض میکنم و همه هم میدانیم این حقیقت را که مردمی که قرار است این رژیم را عوض کنند در تهران زندگی میکنند. من به مردم مشهد و اصفهان و تبریز و سایر شهرهای ایران اشاره نمیکنم که نود و نه درصد با مردم تهران همنظرند. فقط این واقعیت را تاکید میکنم که هرگونه تغییر رژیم در ایران تنها از تهران میتواند انجام شود. رژیم در تهران سرنگون میشود نه در سنندج و سبزوار. مردم سایر شهرها تنها هنگامی قیامهای شان تاثیر خواهد گذاشت که همان اهداف مردم تهران را دنبال کنند مثل قبل از انقلاب.  نگاه کنید ببینید مردم تهران چه نظری دارند. اگر کسی شکی در این موضوع دارد به همان 40 سال پیش و به تجربه سنندج و گنبد نگاه کند. تهرانی ها دوست ندارند صدایی از خودمختاری و امثال آن بشنوند. تهرانی ها دوست ندارند ایران به قیمت سوریه ای شدن از شر آخوند رها شود. آخوندها بلد هستند چگونه در کردستان و آذربایجان بلوا براه بیاندازند که مردم کشور بخصوص تهرانی ها را از تجزیه کشور بترسانند. مردم تهران در این 40 ساله بارها قیام کرده اند و بازهم خواهند کرد. اما اگر گروههایی بخواهند آلت دست جمهوری اسلامی شوند و یا آلت دست نباشند اما به خیال خود بخواهند مانند اول انقلاب از وضعیت بلبشو با فرصت طلبی سوء استفاده کنند و حرف خودمختاری یا تجزیه کشور را به میان بیاورند با آخوند طرف هستند چون مردم تهران از خیابانها به خانه های شان بر میگردند و از تلویزیون اخبار قلع و قمع این گروهها به دست سپاه پاسداران و حزب الله را تماشا میکنند. من اهل تعارف نیستم و ترسی هم از برچسبها ندارم اما این واقعیتی است که همه ما به آن آگاه هستیم اما اغلب از ترس برچسب خوردن نمیخواهیم بر زبان بیاوریم. اما من برعکس دیگرانی که شجاعت نگریستن به واقعیت ها را ندارند باکی از گفتن واقعیت ندارم و در این سالها گفته ام. لذا بهانه به دست آخوندها ندهید. به دو دلیل. دلیل اول این که شماها در مقابل نیروهای مسلح رژیم عددی نیستید و اگر فعالین سیاسی هم در خارج کشور هستید عده ای پیر و پاتال (مثل خودم) که فقط مقاله مینویسید و گه گاه بیانیه ای میدهید. هیچ کاری از شماها بر علیه رژیم در عمل بر نمی آید. اما حرفهای تان را رژیم در رسانه و تلویزیون برای مردم بازگو میکند و مردم را میترساند. لذا به مردم ایران خیانت نکنید. بگذارید مردم مبارزه شان را بکنند. 

دلیل دوم این که بگذارید اینها بروند، چه در نظام پادشاهی چه جمهوری دستکم اوضاع میشود مثل زمان شاه.  ارتش و نیروهای مسلح و وزارت اطلاعات در هر کشوری هست و بدون رضاپهلوی هم ایران باید یک ساواک یا وزارت اطلاعات داشته باشد. لذا این موضوع را بهانه نکنید. فقط باید ساز و کار این سازمان اطلاعاتی مانند سازمانهای غربی مشابه در کشورهای دمکراسی غربی باشد. ما باید همه برای رسیدن به این مهم تلاش کنیم. افغانستان مثال بسیار مناسبی است. آزادی بیان در این کشور علیرغم همه از هم گسیختگی ها وجود دارد. رسانه ها و روزنامه ها آزاد مینویسند اگرچه از طرف سایر نیروهای محلی یا طالبان تهدید شده اند اما  دولت تابحال معترض آنها نشده. اگر در جایی در افغانستان حقوق بشر زیر پا گذارده میشود ناشی از سیاست و خط مشی دولت نیست بلکه حاصل ناآگاهی افراد است. نمونه اش 4 سال قبل یک دعا نویس در خیابان با داد و فریاد به دختری تهمت زد که برگهایی از قرآن را سوزانده. مردهای جوان دختر را زیر مشت و لگد گرفتند که در میانشان هشت پلیس مسلح هم بودند و دختر را لگدمال میکردند. اما این خط مشی پلیس افغانستان نیست که مردم را به جرم سوزاندن قران زیر مشت و لگد بگیرد. مردم افغانستان اغلب بیسواد هستند و پلیس ناچار است از میان این بیسوادان سرباز گیری کند و اینها هنوز به آن درجه از فهم و آگاهی نرسیده اند که بدانند وظیفه شان چیست. هشت پلیس که نمیدانستند وظیفه دارند از آن دختر دفاع کنند. این پلیسها برخی زندانی و برخی از کار برکنار شدند زیرا خط مشی دولت افغانستان جلوگیری از آزادی بیان نیست هرچند قوانین آن کشور بنا به ملاحظات بناچار فرهنگی توهین به مقدسات را تحمل نمیکند اما مجازاتهای آن هم برای این دوران گذار تهیه شده و غیر انسانی نیست. 

در ایران ما اما این دوران گذشته. ما دیگر در دوران قاجار و اوایل حکومت رضاشاه نیستیم که مردم سرگرد «ماژور ایمبری» آمریکایی را بجرم عکسبرداری از سقاخانه زیر مشت و لگد بگیرند و بکشند که دولت ایران ناچار شد به خانواده او در آمریکا خسارت سنگینی پرداخت کند و آبروی ایران رفت. در ایران امروز آزادی بیان میتواند مانند کشورهای غربی برقرار شود. در کشوری که آخوند را به زیر کشیده اند دیگر نمیتوان دیکتاتوری براه انداخت و از آزادی بیان جلوگیری کرد. مردم تحمل چنین بلاهتی را ندارند. این است آن تضمینی که خیال مرا راحت میکند. من خیالم راحت است که در ایران دیکتاتوری برقرار نخواهد شد و ترسی نه از رضاپهلوی دارم و نه هر رئیس جمهوری که روی کار بیاید. 

در اینجا اگر از جدایی طلبان میخواهم که یک سری حرفها را در این برهه بر زبان نیاورند به لحاظ تاکتیک مبارزه است. فردا در ایران این امکان را خواهند داشت که علیرغم مخالفت امثال من و مردم تهران، احزاب و انجمنهای شان را تشکیل بدهند و جدایی طلبی را تبلیغ کنند. تا زمانی که دست به اسلحه نبرده اند دولت مرکزی حق تجاوز به حقوق آنها را نخواهد داشت بلکه برعکس موظف است از این حقوق حفاظت کند. من خواهان این دمکراسی هستم. بازهم نمیخواهم خودم یا دیگری را گول بزنم. این نظر من است که حال اگر فرض کنیم همه مردم بخشی از کشور به جدایی رای بدهند و دولت مرکزی نپذیرد چیزی شبیه   رفراندمی که در کردستان عراق رخ داد، به احتمال قوی دولت مرکزی نیروهای مسلح اش را  برای بدست گرفتن اوضاع میفرستد. اما در چنین شرایطی جدایی طلبان میتوانند از میان هزاران طرفدار شان که جدایی طلب هستند نیرو جلب  کنند و به جنگ با دولت مرکزی بپردازند و اگر توانستند با حمایت بین المللی جدا شوند. ولی همین واقعیت هم نباید باعث شود که جدایی طلبان هنوز که در ایران نیستند سخن از جدایی به میان بیاورند. این کار کمک به حفظ قدرت آخوند است. 

 اما این یک سناریوی وحشتناک نیست؟  آیا واقعا اینقدر ما به خون هم تشنه هستیم که نتوانیم یک لقمه نان در این کشور در کنار هم به آسایش بخوریم؟ اصلا دلیلی برای تشنه بودن به خون هم وجود دارد؟ فرض کن من تهرانی با جدایی کردستان مخالفت کنم. ایا باید باهم به جنگ برخیزیم؟ نمیشود این جدایی را یک 50 سالی عقب انداخت بلکه نسلهای بعد مشکلی با این قضیه نداشته باشند؟ عمر نسلهای انسان فقط برای امروز و فردا و ده سال دیگرنیست. 500 سال دیگر آیا مرزی وجود خواهد داشت؟ فرزندان ما تاریخ ما را میخوانند و به ما به مثابه انسانهای غارنشین نگاه خواهند کرد. شاید نظر مرا محکوم کنند اما در این شکی نیست که به بلاهت هردوی ما تاسف خواهند خورد که بخاطر چه موضوعی یکدیگر را کشتیم. 

آیا واقعا یک کرد نمیتواند در یک ایران یکپارچه به زبان مادری اش درس بخواند، از امکانات پزشکی و امنیت شغلی و غیره  برخوردار شود و مثل زمان شاه سوار پیکانش شود و از سنندج راه بیافتد پس از تهران راهی اصفهان و شیراز شود و یک فالوده شیرازی بخورد و لذت ببرد که با سایر مردمان کشورش ارزشهای مشترکی دارد؟ 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

محسن کردی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.