رفتن به محتوای اصلی

در نهایت سکوت
05.02.2019 - 19:53
یاد!
در نهایت سکوت 
بجز من غریب 
که مهمانم
 به این  پارک قدیمی با صلابت 
‌                        در انتهای شهر!
 
 نم نم بارانی  هم  هست
که با،
صدای نرم برگ های درختان
 در رقص با باد!
ترانه شده  است.  
 
و من  همچون  
شاعری پریشان 
که قاضی شده باشد  
در خلوت خویش !
 
پناه  درخت پیر 
بر نیمکت  آهنی سرد و بی روح نشسته ام
 
تداعی یک خاطره !  
وقتی که زولف پریشان  
نازنین  دخترک روستایی
بر شانه هام  جا انداخته بود 
و من نرم و با لطافتی خاص 
بوسه میچیدم
  از گونه های زیبایی او !
 
دلم غریبانه  بال می زند  
دوباره به گذشته های دور 
به سوی دوباره بوئیدن 
که قدر بوسه های نرم  را
 
 هزگز نفهمد! 
که تکرار شدنی نیست
 
 عشوه گر بود
 یک اسب یاغی و طناز!  
و من .......! 
 
شمی صلواتی
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

رضا وضعی
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.