خودکشی یکی از معضلات جدی رو به رشد جوانان در ایران امروز است.
هر روز از گوشه و کنار این سرزمین خبر هایی مبنی بر خود سوزی، حلق آویز کردن، سقوط از ارتفاع بدلایل متعدد و امثالهم را شاهدیم
قطار سریع السیر زندگی در تصادمات روزمره بحران های اجتماعی از ریل طبیعی خارج شده و ارزش های انسانی را در لابلای چرخ های حرکت روزانه خود له کرده و به پیش می تازد تا به یک بحران لاعلاج تبدیل گردد
معمولا در سرخطوط خبرها خبرهایی از این قبیل زیاد دیده ایم:
زنی از پل یا برج سقوط کرد، دختری خودش را در مقابل قطار مترو انداخت، مردی خود را از پل عابر پیاده حلقآویز کردند، خودکشی خانوادگی با گاز، نهنگ آبی، رگ زنی، بلع ِ مرگ موش یا قرص برنج و....
حتی آنقدر خودکشی در ملاءعام زیاد شده است که دیگر نمیشود آنها را شمرد. اتفاقی که به زعم برخی، علاوه بر دلایل فردی، دلایل اجتماعی دارد. انگار آنقدر عرصه بر بعضیها تنگ آمده که تصمیم گرفتهاند خودشان را چنان بکشند که ثبت در تاریخ شوند!
گرچه تمام مرگها تلخ هستند و عزاداران بسیاری دارند اما سوال اصلی اینجاست که چرا افرادی دست به چنین مرگهایی میزنند؟
مرگهایی در مقابل دیدگان همه و اینقدر تلخ و آزاردهنده، آنقدر آزاردهنده که برای مدتها در ذهن شاهدینش باقی میماند
بهار عرب با خودسوزی مردی در تونس آغاز شد ولی چگونه است که با اینهمه موارد خودکشی که ما داشته ایم و بازهم آمار رو به فزونی است تنها حاصلش بی تفاوتی شده است؟
در ایران مطالعهی دقیقى در مورد خودکشى صورت نگرفته است زیرا آمار پزشکى قانونى گویا نیست و بسیاری از افراد خودکشى افراد خانوادهی خود را ننگ و بى آبرویى تلقى کرده و از افشاى آن خودداری میکنند و در سوی دیگر اولاً مسئولین تمایل ندارند که آمار واقعی را ارئه نمایند و ثانیاً آمار مرگ ناشی از خودکشی فقط شامل مواردی می شود که در تعمدی بودن مرگ شک و شبهه ای نیست
ساده اینکه کسی که قصد خودکشی داشته و در ضمن آبروی خود و خانواده اش نیز برایش مهم است از روشهای متفاوتی استفاده میکند که جوابگوی نیازش باشد. مثلاً جوانی که با وسیله نقیله با سرعت بالا خود را به دره پرت می کند تا کشته شود و کارگری که در کارخانه به عمد خود را به چرخهای و تسمه های کارخانه می سپارد، کارگر ساختمانی که خود را به عمد از ارتفاع دار بست به پایین پرت می کند، کسی که به کوه می رود و به عمد خود را از صخره ای پرت می کند، در بررسیهای بعدی، نحوه فوت یحتمل خودکشی نمیتواند باشد چون عامل سرعت زیاد و عدم توانایی در کنترل وسیله نقلیه، حادثه کار یا حادثه سقوط از کوه ثبت می شود، در صورتی که همه این موارد طبق تعریف باید در خودکشی ثبت شود ولی چون نمیتوان بسادگی کُنه عمل را دریافت لذا به حساب حوادث نوشته میشوند
متاسفانه با وجود آمارهای مختلف میتوان باین نتیجه دست یافت که روزانه بیش از ده خودکشی در کشور اتفاق می افتد که با شدت ِ بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و... سیر صعودی خواهد داشت
درست است که همه خودکشی ها ممکن است به مرگ منتهی نشود ولی یقینا اثرات مخرب بسیاری را بر بدنه فرد و جامعه باقی میگذارد که شاید هرگز زدودنی نباشند و خود عامل ِ مشکلات جانبی دیگری مانند استرس، افسردگی و ...شوند
من در خصوص آمار پایین خودکشی حتی تا اوایل انقلاب ، فکر می کنم که عوامل چندی دخیل بودند از جمله:
افراد بسیار امیدوارتر و با انگیزه تر زندگی میکرده اند، اعتقادات مذهبی در جامعه به طور ریشه ای و عمیق وجود داشت بطوریکه طلاق یا خودکشی را عملا سیئه قلمداد میکرد، معضلات اجتماعی ساده تر بنظر میرسید، فعالیت آزادتر اجتماعی و داشتن افق روشن برای آتیه، نبود رقابات ِ متعدد بر پایه چشم و همچشمی، وضعیت مناسبتر اقتصادی، کمتر بودن بیکاری، وجود امکانات تفریح برای هر طبقه، پایبندی بیشتر به اصول اخلاقی، وجود توامان مسجد و میکده، توقعات پایین تر اقشار و غیره را میتوان نام برد
افزایش شدید خودکشی در جوانان زیر سی سال نشاندهنده آن است که افراد از تامین نیازهای خود و داشتن آینده مثبت ناامید شده اند لذا به مرحله ای میرسند که ترجیح میدهند زنده نباشند
متاسفانه در شرایط فعلی با ریاضات اقتصادی مردم، فساد روزافزون سیستماتیک، ناهنجاری سیستم اخلاقی در خانواده و جامعه، تبعیضات در سطح وسیع، ظهور آقا و آقازاده و یقه سفید، گسترش تعداد شهروندان درجه دو و سه باعث مسمومیت ها و معضلاتی شده اند که رفع آنان به زمان، سرمایه و نیروی عظیمی نیاز دارد
آیا نوک پیکان قصور و بی مدیریتی مستقیما متوجه دولتمردان نیست؟
بروز ِ انواع ِ تمارضات برای دریافت دیه، معامله با مهریه، خیانات زوجین، پوچی، مذهب زدگی، اپیدمی دروغ و تظاهر و غیره که غیر مستقیم و مستقیم میتواند قوه تمایل به خودکشی باشد بعهده کیست و چطور باید درمان گردد؟
آیا کنترل این معضل فقط برعهده مردمی است که خود گرفتارند و در صف مرغ و گوشت یکدیگر را می درند یا با خیل ِ مدرک دارانی که سالهاست به دنبال کار میگردند و از زندگی بیزار شده اند؟
و اکنون زیاد میشنویم که می گویند:
بس است، کم آوردم، دیگر زندگی را نه میخواهم و نه میتوانم!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید