رفتن به محتوای اصلی

مهستانِ ما و دو "همه باهمِ متفاوت"
01.03.2019 - 19:20

مهستانِ ما

 و

دو "همه باهمِ متفاوت"

 

چندین هفته است که در میان برخی ازاعضای "مهستان" جنبش سکولار دموکراسی ایران، و شورای مدیریت آن، گفتگویی بر سر درکِ و تفسیرِ "همه باهم"، در جهت همبستگی سیاسی اپوزسیون ایران در گرفته است.

باورِ مجموعه‌ی شورای مدیریت چنین است که آنها میگویند:

در امر و ایجاد همبستگی ملّی، برای براندازی رژیم ملّلایان حاکم بر ایران و جمهوری اسلامی، تکرار شعار "همه باهم، از آن ِ ملّا خمینی است و شعاری انحرافی است و شدیدا باید از آن پرهیزکرد. چرا که صف ها و آرمانها را درهم می ریزد و ما را به چاهِ  دست آورد شوم دورانِ خمینی فرو خواهد برد و این بسی خطرناک است و به جای "همه باهم خمینی:

باید شعار"گردآوری نیروها و سازمانهای "متجانس" را پیش بکشیم.

امّا نگاه و درکِ برخی از هموندان مهستان:

آنها میگویند به چند دلیل، این سخن استدلال درستی نیست. نخست  این که ما:

" در روزگارِ" ملّا خمینی، زندگی نمی کنیم و روزگار ما را در تمامی عرصه های سیاسی و اهداف و آرمانها، تفاوتهای بسیاری است و جهانِ پیرامونی ما نیز، آن جهانِ ملّا خمینی نیست.

دوم اینکه:

نیروهای توده ای خیابانی ما در کثرت ملیونی خود نیز، به لحاظ دانش سیاسی و آگاهی، آن نیروی خیابانی روزگار ملّا خمینی نیستند. نیرویی است جوان و سد درسد باسواد.

سوم اینکه:

درزمان ملّا خمینی، دانشگاهیان کشور بسوی دین رفته ملّا مکتبی می شدند، امّا در زمان ما خود شاهدیم که نه تنها روشنفکران، حتّا بسیاری  ازخودِ  آیت الله ها نیز، ردای اسپینوزا را پوشیده  نبوت آسمانی را از ریشه رد کرده و ازسیاه چال دین، بیرون جسته و اندیشه های دینی را زیر مهمیز عقل و خِرَد گرفته اند.

چهارم اینکه:

در زمان ملّا خمینی، مردم فریاد اسلام سر می دادند، امّا دردوره‌ی ما، شعار:

"اسلام نمی خواهیم "را فریاد می زنند.

پنجم اینکه:

علاوه بر این تفاوت های بزرگ و روشن، شعار "همه باهمِ" خمینی، در باره‌ی "آزادی" بود که آن مفهومی گسترده و قابل تفسیر برای هر کدام از آن گروه ها بود.

امّا شعار "همه باهم ما" (دموکراسی) است که مفهومی استاندارد و در قالبی روشن و معین است که در همه‌ی جهان ، قالبی یکسان دارد و در "خشت" برون آمده‌ی از آن، به جز تغییرکمرنگی در رنگ، در همه‌ی جوامع جهانی از فرانسه گرفته تا ایتالا و هلند و سوئد، "خشتی" است با وزن و کارآیی یکسان.

امّا در باره‌ی ضرورت چنین همه باهمی:

ملّت ایران، میخواهد یک نظام استبدادی رادر قالبی دینی و ایدئولوژیکی قرون وسطایی از میان بردارد. ما امروز با نظامی دیکتاتوری از نوع نظامیانِ سرهنگان دانشگاه دیده‌ی یونانی و  ژنرالهای  پینوشه ای شیلی و سالازار و پاپا دوپُلس ها، روبه رو نیستیم . بلکه با رژیمی طرفیم که قتل عام های چند هزار نفریِ"خاورانی" را با مقایسه‌ی ۱۴۰۰ سال پیش صحرایی حجاز صادر میکند و پیاله‌ی شُکری را نیز خندان سر می کشد و به اعتراض های آدم و عالم، کوچکترین توجهی نمی کند.

رژیمی که اگر نیروی داخلی نظامی کشور،فردا در براندازیش، مقاومت کرده به مردمش تیر اندازی نکند، لشکری کاملا ایدئولوژیکی و فناتیک از طالبانی ها و حتّا داعشی های رانده شده از سوریه و عراق، از، لبنان و فلسطین و گرسنگان یمین جنگ زده و بویژه سوری های متحدِ خویش برای کشتاری حتّا ملیونی بکار می گیرد. چرا که شعار ایدئولوژیکی و اعتقادی و قرآنی آنان :

"کشتار بی نهایت، تا بر انداختن فتنه است"

با چنین رژیم تا دندان مسلّح و ایدئولوژیکی، با داشتن لشکری جهانی،  نمیتوان تنها با لشکر سیاسی "متجانسین" که بیشتر از نیروهای دو یا سه حزب، آنهم از روشنفکران محدود نیست روبه رو شد.

این چنین اندیشه‌ ای، بر باد دهنده و کشنده‌‌ی همه‌ی آن نیروهای روشنفکری جامعه شده، نهایتا

به شکست جنبش سیاسی خواهد انجامید.

ما با رژیمی طرفیم که سردمداران آن را اگر از دروازه بیرون بیندازیم فردا از" پنجره‌ی باورهای" بسیاری از مردم روستایی ما، وارد شده و در:

 "نماز بامدادین شان، پیشوا شده و یا  در محفل"عقد و نکاح فرزندان شان شربت می نوشد."

راه و چاره‌ی براندازیِ چنین نظام ایدئولوژیکی، فقط و فقط یک جبهه، در گسترده ترین شکل آن خواهد بود.

 این گسترده ترین شکل جبهه‌ی  ملّی امروز ما، از لشکر محدود روشنفکرانِ متجانس الفکر شدنی نیست. بلکه از زیر آسمان شعاری بیرون می آید که مضمونِ آن :

بسی روشن، مشخص و بسیار تابناک است. بویژه درچنین شرایطی که همواره درین چند ساله، کشورتاریخی مان، زیر هاله‌ی تهدید کننده‌ی جنگی خانمان بر انداز نیز قرار گرفته است.

شعاری در "حداقلِ" که آنرا همه‌ی نیروهای سیاسی کشور اعم از چپ و راست، شاهی و جمهوری خواه با جان و دل و بادرکی روشن و ژرف پذیرفته و هر روز فریاد می زنند. شعاری که به حداقلی شفّاف در ارگان های همه‌ی احزاب و سازمانها در یک جمله‌ی کوتاه چنین نوشته و نگاشته شده است:

"ایران،  بر اندازی نظام جمهوری ملّایان، دموکراسی، حقوق بشر و سکولاریم و عدم تمرکز".

پس تعبیر و تفسیر آنان که میگویند: شعار "همه باهم "، همان شعار دوران ملّایی آن چنان نفهم است که نه فارسی را به درستی میتواست سخن بگوید و نه هم عربی حوزه ای خویش را، کاملا جدا و بسیار متفاوت است و هیچ ربط و پیوندی در مانا و مضمون با "همه باهم ِ"آن ملّای دون ندارد.

"همه باهمِ" ما: شعارِ همه‌‌ی آنانی است که بادرک  چنین مضمونی واحد و یگانه، مشخص و شفّاف، گرد آن  همبسته شده و بزرگترین لشکر اجتماعیِ از هر نگاه و اندیشه را خارج از هر ایدئولوژی فلسفی، در گسترده ترین جبهه ای، در مقابل دیکتاتوری و استبدادد دینی می گشاید.

در پایان، سخنی نیز در باره‌ی این نکته‌ی سیاسی بسیار درستِ دکتر نوری علا گفته شود که سخت درست و دارای اهمیت است:

اینکه شاهزاده و فقط شاهزاده توانسته است گروهی بزرگ از بهترین اندیشمندان علمی و متخصین کشور را در دایره‌ی کانونی بزرگ، بنام  "ققنوسن جات کشور" گردهم آورد، فقط از ایشان ساخته شده است، سخنی بسیار درست و بس رئالیستی است که جدآ در شرایظ امروز، این کار از هیچ شخصیت سیاسی دیگری بر نمی آمد. در زمینه‌ی سیاسی نیز،  جناب نوری علا به درستی تشخیص داده است که  میگوید:

در شرایط اکنونی ، شاهزاده  بعنوان یک سرمایه‌ی رهگشایی دهنده در خارج از کشور، قادر است درزمینه‌ی فراهم کردن همبستگی نیروهای سیاسی و چهره های بنام جنبش ملّی، پیشگام شده و با فراخواندن همسانی که در "قنقنوس علمی"  به سر انجام رسانده است اقدام نماید.

این نظر کاملا درست است. چرا که همه‌ی سران جنبش سیاسی به این نکته‌ی مهمِ که گشاینده‌ی گره، در همبستگی جنبش ملّی مان می باشد، رسیده اندو آن این است که:

 "بدون حضور وی، چنین جبهه‌ی گسترده ای اگر ناممکن نباشد، بسی دشوار است."

درینصورت، راهِ و مسیرِ پیشگامی شاهزاده  درین زمینه، بسانی که جناب نوری علا پیش می کشد هموار است، بجا خواهد بود و ضرورت دارد که ایشان بسوی ایجادِ "ققنوسی سیاسی" نیز گام بردارند تا این ققنوس، بتواند با داشتنِ هر دو بالهای زرّینش، بر بلندای "البرزِ دمو کراسیِ" فردای ما، آوازی شیرین و دلنواز سر دهد،.پس،

پیش بسوی این مضمونِ نوینِ "همه باهمِ" دورانِ ما:

"ایران، برچیدن نظام جمهوری ملّایان، دموکراسی، حقوق بشر و سکولاریم و عدم تمرکز". وایجاد وسیع ترئین جبهه‌ی ضد دیکتاتوری و نجات کشور و ملّت بزرگ ایران.

جبهه ای که از مجاهدین تا بنی صدری ها، از بریده های سیستم ملّاها گرفته تا جمهوریخواهان و مشروطه خواهان رنگا رنگ و عدم تمرکزی های اتنیکی، تا چپ های ملّی و کمومنیستها افراطی.

چرا که سخن بر سر: نجات کشور است، برداشتن استبدادی دینی و بر قراری دمو کراسی در کشور، مراد و مقصدی که در آن، همه یکسان باورمندند. گناه و بیگناهی هر نیرو یا سازمان نیز، در دادگاه بر آمده‌ی از دمو کراسی فردا، روشن خواهد شد.

 

ازیز دادیار ۱ مارس ۲۰۱۹                                                                                                 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ازیز دادیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.