استاد مهدی خلج و
آلِ علی
پنداشت خصم که با خس و خاشاک و ظلم و جور
همـــواره می تــوان رهِ سیلِ دمـــان گـــرفت
این که منقّدِ دینیِ بزرگ و توانایی چون جناب مهدی خلج که سابقه ای در تحصیلات حوزه ای قُم نیز دارد و با آن همه سخنرانیها، مقالات گسترده، نوشته ها و بویژه ترجمه های علمی افشاگرانه ای که در بارهی دینی چون اسلام، به انجام رسانده است و هنوز زنده است، زنده بودنش را مدیون تلاشهای مردم متمدن اروپا، بنگاه های دموکراتیک، حقوق بشر، بویژه دادگاه میکونوس هستیم که توانستند کشتار ها و
ترورهای ملّاهای حاکم بر ایران را محکوم کرده و بسیاری از رهبران دسته اول شان را مورد پیگرد پلیس بین المللی قرار دهند و از سفر به کشورهای خارجی محروم نمایند. اگر نه، این جان شیفته و مبارزبسیار نستوهِ میهندوست و کوشا و آگاهگر، درمیان مان نبود.
داستانِ ماندگاری ملّاهای ایران، از زرنگی، هنرمندی و توانایی ایدئولوژیکی آنان نیست، بلکه نخست از بختِ بد ماست که داری" دینی چون اسلام هستیم و سپس صاحب سرمایه ای نفتی و بیماری مزمنی که سالیانی دراز، بر تن و جان رهبران ستمدیدهی ما در استبداد مانده است" .
زیرا هر ملّت و مردمی که به "سرطان آیین پیغمبر حجازی" گرفتار شده اند سرنوشتشان باید، بیسوادی، فقر، تن فروشی، اسارت زنان و مادران، استبداد دینی و حتّا بی توالتی باشد. به:
پاکستان، دویست ملیونی، بنگلادش ۲۵۰ ملیونی، به سوریه ، عراق، لبنان، یمن، اتیوپی، الجزیره جنگ زده، ایران و مصر تاریخی ، افغانستان، نگاهی بیندازید.
عامل دوم نیز نفت است. سرمایه ای سیاه که روزگار هر ملت دارای نظام دیکتاتوری را اتوماتیک وار تا پنجاه سال، سیاه می گرداند. حتّا اگر چوب و ستونی سنگی را در آن حاکم کنید.
چرا که، ستمگرانش، بدون هیچ مالیاتی از کار مردم، شب خوابیده اند و بامدادان با پولِ فروش "طلایی سیاه"، بزرگترین رقم های مالی را به سپاهیان و سربازان نگهبانِ خود می پردازند تا خیزش های " هشتاد و هشتی و دیماهی" مردم را در خیابانها، کهریزکها و اوین های خویش، به خاک و خون کشند.
عاملِ سوم نیز،همان بیماری فردگرایی و خودمحوریهای سازمانی و چهره آرایی های فردی است که بر تن و جانِ، روه و روانِ سران اپوزسیون سیاسی کشورما مانده است.
با چنین سرنوِشت سیاه دچار شده ایست که ملّاهای دونِ قرون وسطایی:
*نویسندگان و روزنامه نگاران را سوار بر اتوبوسی نموده و به درّه ها پرت می نمایند.
* وکلای زن و مردش را پس از زندانی نمودن چندین سال، در آخرین دادگاه های خود به بیش از ۳۴ سال زندان و سَدها ضربهی شلّاق اسیرمی گردانند.
* وزیران، افسران عالیرتبه، نویسندگان و هنرمندانش را حتّا در خارج از کشور، در دل متمدن ترین کشورها با کاردِ آشپزخانه سر می بُرند و قاتلین را به آسودگی تمام، به صاحبان شرکت هایی مالی بزرگ و دارای مناصب عالی در کشور می گردانند.
پس از دادگاهِ میکونوس و تهدیدهای سیاسی دول متمدن جهان و محکومیت های پی در پی سازمان ملل، اکنون که نمی تواند به آن ترورهای عریان بپردازد، دست به بهانه های گوناگون میزند تا به آلوده کردن دامن استادان و متفکرین مبارزی چون جناب مهدی خلج بپردازند که بگفتهی ابوالعلا معرّی:
آن چادر سیاه تاریخی را از چهرهی سیاه چرکین و جذامی شان بر می دارد."
چرا که درین "دو دَه" هیچکس ازتلاشگران و آگاهگران اجتماعی، در افشای این دین ارتجاعی و جهندمی، به اندازهی این استادِ جوان، تلاشِ پیگیرانه ننموده است. آنانی که در کار "سختِ نویسندگی و ترجمه، بویژه درمیان جوامع عقب مانده ای هستند، به نیکی می دانند که مهدی خلج درین راه چه کرده و چه جانفشانیهایی نموده است.
استاد مهدی خلج، با ترجمهی آثار بزرگترین منقدان اسلامی جهان از جمله: الخولی، ابوزید و آرگن الجزیره ای تبار، دمار از روزگار ملّاهای دونِ ایران و جهان اسلام در آورده است.
اکنون، این ملّایان دون و مستبدینِ دینی حاکم بر ایران، با چنگ آودردن سوراخی که هنوز واقعیت آن نیز روشن نیست، به زندگی خصوصی همسرش چنگ زده اند. تا بگویند که:
"هرکه با آلِ علی در افتد ورافتد."
امّا هیهات هیهات! چنین نخواهد شد، زیرا "شمشیرِبُرّانِ گالیه ای" مهدی خلج ، برّنده تر از ترفند و تهدید های شما خواهد بود. ملّتی قهرمان و آب دیده در استبدادهای گوناگون، در حمایت از این انسان والا و تلاشگرِ خود ایستاده است. لذا گردی به دامن پاک و به راستی ،کبریایی اَش ننشیند.
چهرهی پاک آگاهگران دلیردر تاریخ، همیشه چون چهرهی منصور حلّاج و نسیمی های روزگار
فروزنده بوده، حتّا درهنگام مرگ شان نیز، بسان چهرهی خورشید تابان، در غروبِ خویش، سرخِ سُرخ خواهد ماند.
ازیز دادیار ـ بلوچ ۱۴ مارس
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید