صورتِ سخن روشن است، دستِکم برای همهی آنان که دل در گروِ حکومت ندارند. در اینجا نیازی نمیبینم درخصوص وضعیتِ بحرانی و خطرناک امروز جامعهی ایران سخنی بگوییم چون هم بهتکرار گفتهایم و هم اینکه روشنتر از آن است که در این نوشته حاجت به آن باشد. وضعیت حکومت و ناکارآمدی آن و اینکه با حکومتی بیآینده روبهرو هستیم و راهِ هرگونه ترمیم و اصلاحِ اساسیِ ساختاری آن تقریباً ناممکن شده است، بهگمان این قلم نیز روشن است. اما، این بار نیز، مانند همیشه، با همان پرسش همیشگیِ «چه باید کرد؟» روبهرو هستیم. پرسشی همیشگی که در سپهر سیاسی امروز ایران و موقعیتِ خطیر کشور و سرنوشت مردم ما شاید پاسخ دیگری یا بهتعبیری دیگر پاسخی هرچند بهشکل قدیم، با رویکردی تازه میطلبد. در این نوشته بهاختصار تمام میکوشم گامی برای یافتن این پاسخ پیشنهاد کنم.
الف: وضعیت امروز حکومت را با وضعیت سال یا سالهای پایانی حکومت شاه یکسان ندانیم
یکی از خطرهایی که اپوزیسیون ایران را تهدید میکند و رگههای بسیار قویِ دامِ این خطر را میتوان در نگاهها و تحلیلهای بسیاری از سیاستورزان اپوزیسیون ایران دید، یکسازی وضعیت فعلی ایران با وضعیت ایران در سال یا سالهای پایانیِ حکومت شاه است. و همین نوعی یکسانسازیِ دو وضعیت باعث شده است که الگوهای پیشنهادی آنان نیز چیزی درحدِ گرتهبرداری از رفتار مخالفان شاه در آن زمان باشد. افزون برآنکه هیچگاه نمیتوان دو موقعیت تاریخی را یکسان پنداشت و راهکاری مشابه پیشنهاد کرد، دستکم در چند موضوعِ مهم و تعیین کننده تفاوتهای آشکاری میان این دو موقعیت وجود دارد که نادیده گرفتن یا کوچک و فرعی شمردن آنها خطای بزرگ راهبردی است که کمترین حاصل آن بیاعتمادی مردم به این راهبردهاست و بیحاصل ماندن کوششهای نیروهای اپوزیسیون. تفاوتهای مهم این دو موقعیت را میتوان در چند عرصه نشان داد:
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید