رفتن به محتوای اصلی

اول ماه مه نماد همبستگی کارگران
01.05.2019 - 15:11

 

سرچشمه «اول مه» روز جهانی کارگر در کجاست؟ روز جهانی کارگر از دو منبع سرچشمه گرفته است: یکی از جهت محتوا و دیگری از جهت انتخاب تاریخ برگزاری آن روز.

 از جهت محتوا سرچشمه این اقدام ریشه در تصمیم جنبش کارگری فرانسه دارد. جنبش کارگران فرانسوی در 1888 طرح قانونی کردن 8 ساعت کار روزانه را مطرح کردند. این تصمیم دو سال بعد در 1890 در کنگره بین الملل کارگران( معروف به بین الملل سووسیالیست) که در پاریس منعقد شد به تصویب نمایندگان کارگران شرکت کننده در کنگره رسید. و از آن پس کارگران در کشورهای خود و بنا به روش هایی که کارگران هر کشور تشخیص می دادند، برای قانونی شدن هشت ساعت کار در روز مبارزه می کردند.

 اما اینکه چرا تاریخ اول ماه مه به عنوان روزکارگر برگزیده شد، بر می گردد به واقعه فاجعه باری که در اول ماه مه 1886 در آمریکا برای کارگران رخ داده بود. کارگران شیکاگو برای تحقق 8 ساعت کار روزانه دست به اعتصاب عمومی زده بودند. در جریان تظاهرات بین تظاهرکنندگان و پلیس برخورد پیش آمد و تعدادی از کارگران کشته شدند. در این هنگام بمبی از سوی آنارشیست ها به درون جمعیت پرتاب شد و در اثر آن عده ای کارگر و پلیس کشته شدند. در دادگاهی که متعاقب آن برگزار گردید، هشت کارگر محکوم شدند. چهارنفر اعدام شدند و یکی دیگر در زندان دست به خودکشی زد. پس از آنکه معلوم شد احکام صادر شده متکی به دلیل نبوده است، سه نفر دیگر از زندان آزاد شدند. با هدف پاسداشت کشته شدگان شیکاگو، بین الملل کارگران اول ماه مه را به عنوان روز هبستگی کارگران برگزید.

 کمونیست ها در بین الملل کارگری یا سوسیالیستی چه نقشی داشتند؟ مانیفست حزب کمونیست  توسط  کارل مارکس و فردریک انگلس در دسامبر 1847 و ژانویه 1848 نوشته شد. مارکس و انگلس در نخستین مقدمه ای که بیست و چهار سال بعد بر این اثر که از نظر حجم بسیار کوچک( یک جزوه پنجاه صفحه ای در قطع جیبی) و از جهت تاثیر بر ادبیات سیاسی و ایدئولوژیک پس از خود بسیار پر اهمیت بود را، به سفارش و ماموریت اتحادیه کمونیست ها که سازمان بین المللی کارگری در آن زمان بود نوشته اند. مانیفست حزب کمونیست بنا به شرایط حاکم بر اروپای سرمایه داری آن دوران نوشته شده است. وضع دنیا در میانه سده 19 اروپا در مانیفست حزب کمونیست چنین ترسیم شده است: «شبحی در اروپا در گشت و گذار است- شبح کمونیسم. همه نیروهای اروپای کهن برای تعقیب مقدس این شبح متحد شده اند، پاپ و تزار، مترنیخ و گیزو، رادیکال های فرانسه و پلیس آلمان»(مانیفست حزب کمونیست ص1). شعار زحمتکشان جهان متحد شوید، شعار اصلی مانیفست کمونیستی است. هدف مارکس از طرح این شعار ایجاد همبستگی در میان کارگران سده نوزدهم که در فقر و فلاکت و شرایط غیر انسانی می زیستند بود. طرح این شعار از جانب مارکس جنبه پروپاگاندا نداشت، منظور او از این شعار هویت بخشیدن به شخصیت کارگران با هدف افزودن بر خودآگاهی آنان بود. این خود آگاهی جدا از وجه مبارزاتی که داشت، برای فهم  ارزش انسانی کارگران اهمیت فراوانی داشت  . کرامت و شخصیت کارگران در آن دوران اروپا درست مانند کرامت و ارزشمندی شخصیت کارگران در جمهوری اسلامی ایران در روزگار ما نادیده گرفته می شد. در سده نوزدهم اروپا تفاوت های ایدئولوژیک آنچنان نبود که در جنبش کارگری شکاف های بزرگی ایجاد کنند. تجهیز طبقه کارگر و جنبش های کارگری به ایدئولوزی های طبقاتی و سیاست های اجتماعی به آنها یاری رساند تا در سده بیستم با تشکیل احزاب سیاسی در امور جامعه نقش مستقل خویش را در راستای منافع خویش ایفا کنند. در سده بیستم احزاب سوسیالیست و سوسیال دمکرات با بازتاب منافع مزدبگیران و کارورزان نقش مهمی در توسعه دمکراسی ایفا کردند.

 وضع کارگران در کشور ما در این دوران چگونه بود؟   

  از جهت مقایسه تاریخی در اینجا یک تقارن جالبی وجود دارد که بخودی خود بیانگر بسیاری از چیزهاست. سال به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه قاجار مقارن است با سال نوشتن مانیفست حزب کمونیست بوسیله مارکس(1848). از این دو واقعه شکاف بزرگ صنعتی، فکری و تمدنی آشکار می شود. در این زمان هنوز سخنی از طبقه کارگر  و سیاست های آن در ایران نمی تواند در میان باشد. مسایل اصلی  در این دوره  در ایران مقابله با فئو دالیسم و نظام های قبایلی و عشایری است.  نخست در انقلاب مشروطیت و تحولات ضد استبدادی پس از آن است که اندیشه هایی که کم و بیش مبانی ایدئولوژیک جدید دارند پا به صحنه می گذارند و احزاب سیاسی بر مبنای تعلقات طبقاتی و منافع صنفی شکل می گیرند. بنابراین با انقلاب مشروطیت مبانی دمکراسی برای ورود احزاب مختلف المنافع بوجود آمد. انقلاب مشروطیت ایران در زمانی رخ داد که طبقه کارگر ضعیف بود، صنایع و کارگاهای صنعتی به نیروی اصلی تولید مبدل نشده بودند. توسعه ملی با مبارزه برای توسعه صنعت و مبارزه برای الغای فئودالیسم و نظام عشایری گره خورده بود. علاوه بر این، مبارزه علیه مداخلات وسیع روس و انگلیس هم جریان داشت. حزب اجتماعیون عامیون که ترجمه ای از سوسیال دمکرات است برنامه اصلاحات وسیع اجتماعی را در دستور خویش قرار داده بود. با این حال معضل های چندگانه راه مبارزه با ریشه های استبداد را دشوار می کرد. این وضعیت موجب گردیده بود که سرمایه داری ملی در راس جنبش آزادی خواهی قرار گیرد و توسعه دمکراسی را از طرفی بنا به علایق خودش و از سوی دیگر زیر فشار قدرت های اسعماری به پیش برد. این نیرو از یکطرف به سازمان یابی احزاب کارگری روی خوش نشان نمی داد و به آن بدبین بود و از سوی دیگر بخشی از سرمایه اش را به خرید روستاها سوق داده بود و تمایلی به مبارزه با فئو دالیسم نداشت. با جنگ جهانی اول و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سابق، بخشی از جنبش جهانی کارگری دنباله رو حزب کمونیست شوروی گردید و در نتیجه در کشورهای خود تحت فشار قرار گرفت . در حالی که احزاب سوسیال دمکرات امکان گسترش بیشتری پیدا کردند.

چرا جنبش های چپ گرا در ایران امروز ضعیف هستند؟

حزب توده ایران که در ادامه فعالیت های حزب کمونیست ایران دربحبوحه  جنگ دوم جهانی فعالیت خود را آغاز کرد، از احزاب دنباله رو حزب کمونیست شوروی بود، بهمین دلیل خیلی زود، اعتبار سیاسی اش را در داخل کشور از دست داد. در ضمن به دلیل تبلیغات سوء این حزب، افرادی مانند خلیل ملکی که در مسیر ایجاد یک حزب سوسیال دمکرات حرکت می کردند، قادر به تشکیل چنین حزبی نشدند. نیروهای دست راستی نیز از این وضعیت بسود منافع خود بهره برداری می کردند. در دهه چهل سازمان چریکی فداییان خلق با ایده های سوسیالیستی مستقل از اقمار شوروی سوسیالیستی بوجود آمد. اما این سازمان نیز یک سازمان سوسیال دمکرات نبود و پس از انقلاب در عمل در حزب توده هضم شد. دفاع حزب توده و سازمان فداییان خلق از نظام فاشیستی جمهوری اسلامی از شگفتی های روزگار است. خود این مساله یکی از دلایل ضعف نیروی چپ در کشور گردیده است. در عین حال پس از سقوط دنیای کمونیستی یک موج بزرگ سیاست های دست راستی در دنیا به حرکت درامده و احزاب چپ و سوسیال دمکرات را هم تحت تاثیر قرار داده است.

آیا جنبش های کارگری و طبقه کارگر در حال زوال است؟

 طبقه یک مفهوم جامعه شناختی است. با تغییرات بزرگ در تکنولوژی در دوران ما طبیعتا شیوه های کار و تولید و ساختار اجتماع نیز دستخوش تغییرات می گردند. در ضمن در شیوه های مدیریت اقتصادی نیز در بخش خصوصی و در بخش عمومی تحولات بزرگی بوجود آمده است. دولت ها نیز دیگر به شیوه دو سده پیش رهبری نمی شوند. اما جامعه همچنان به دوبخش صاحبان سرمایه –با اشکال مختلف- و خیل عظیم شهروندان کارورز تقسیم می شود. عصر عرق ریختن در پشت سندان و چکش گذشته است. اکثریت کارورزان که به صورت میلیونی در شهرهای بزرگ متمرکز شده اند از تخصص های خوبی برخوردار هستند. راه های توزیع عادلانه ثروت امروز بکلی متفاوت از چهل و پنجاه سال پیش است. امروز جامعه با شیوه های جدیدی از تولید ثروت در بخش های مختلف اقتصادی مواجه است. وظیفه احزاب سیاسی امروزین یافتن روش های نو برای فزونی بیشتر ثروت و روش های بهتر و عادلانه تر در توزیع آن است. روش ها تغییر کرده اند اما ماهیت مساله همچنان پا برجاست.

 اما در سه دهه اخیر طرز فکری قوت گرفته که در آن نه ارزشمندی انسان محترم شمرده می شود ونه برای جامعه اعتباری قایل است. ویژگی این طرز فکر مسولیت گریزی است. این طرز فکرها در پوشش ایدئولوژی های مذهبی و افراط گرایی هایی ناسیونالیستی خود را عرضه می کنند.

 مساله  دیگر مساله رسانه ها هستند. شیوه کار رسانه ها در دوسه دهه اخیر به گونه ای بوده است که رابطه شان را با طبقه های مزد بگیر بسیار محدود کرده اند. عدم تماس رسانه های بزرگ با طبقه کاروز و کارگر این توهم را ایجاد کرده است که گویا این طبقه دیگر وجود ندارد و ناپدید شده است. دو پژوهش گر سوئدی – پتر یاکوبسون و فردریک استینستد- به پژوهشی از یک پژوهشگر BBC استناد می کنند که نشان می دهد روزنامه نگاران در تماس گرفتن با مردمی از طبقه کارگر مشکل دارند، زیرا به چنین مردمی دسترسی ندارند. دلیلش هم آنست که در شبکه ارتباطی این رسانه ها و روزنامه نگاران و روابط حرفه ای آنها ارتباطی با طبقه کارگر وجود ندارد. وقتی طبقه کارگر این چنین از صحنه عمومی غایب گردد، چنین تفسیر می شود که چنین طبقه ای وجود ندارد. این به اعتباری درست است، تا زمانیکه کسی نخواهد با هویت این طبقه ظاهر شود، پس چنین طبقه ای وجود نخواهد داشت. احزاب چپ ما نیز چون منبع ارتباطی شان از رسانه هاست، قادر با تماس با طبقه کارگر نمی شوند. لذا کار احزاب چپ می شود تسخیر طبقات متوسط و واژه کارگر می شود پژواکی از گذشته.

 احزاب چپ چگونه می توانند مبارزه ملی را با مبارزه طبقاتی منطبق کنند؟

تلفیق مبارزه ملی و مبارزه طبقاتی و درک اولویت ها در شرایط دشواری که میهن ما در آن قرار گرفته است اهمیت فراوانی دارد. اتفاقا چپ ها ی ما در چرخش های بزرگ تاریخی در چگونگی این تلفیق دچار اشتباهات بزرگ و گاه آبروریزی شده اند. چپ ها بایستی پایگاهایشان را به درون طبقه کارگر، کارگران بی کار شده و هزاران جوان جویای کار مستقر کنند. برای بسیج آنها برنامه های عملی و واقع گرا داشته باشند. کنش های سیاسی این طبقه را با احزاب طبقات دیگر پیوند دهند. ثبات سیاسی کشور مهمترین چیزی است که طبقه کارگر بدان نیاز دارد. از سکوی چنین ثبات سیاسی است که افق دمکراسی برای همه طبقات گشوده می شود. به این روند ما روند مبارزه ملی می گوییم. مبارزه ملی یا اهداف ملی اختصاص به طبقه خاصی ندارد. همه طبقات ملی هستند و در حراست از یکپارچگی ملک و ملت مسولیت دارند. در این میان کارگران و زحمتکشان کشور که همواره در صف مقدم دفاع از منافع ملی فداکاری کرده اند، درخشندگی ملی شان به حق تحسین برانگیزتر است.

 احمد تاج الدینی

 اول ماه مه 2019

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

احمد تاج الدینی
سایت نویسنده:سیاست و جامعه

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.