درحقیقت، شاید تضمینی وجود نداشته باشد که عاملان قطعی عملیاتی از این دست، هرگز به طور قطعی شناسایی شوند. ولی نباید فراموش کرد که تاریخ رویاروییهای ایران و آمریکا، شاهد مجموعه ای از "خرابکاری"های نظامی-امنیتی بوده که فارغ از روایتهای متضاد در مورد عواملشان، به بحرانهای جدید منجر شده اند.
مثلا شاید تا این لحظه، واقعیت ماجرای "کشتی کارین اِی" در مهر ۱۳۸۰ روشن نشده باشد. زمانی که تهران، با عملیات سرنگونی حکومت طالبان همکاری کرده بود و تصور می شد که دولت جورج بوش (پسر)، به زودی اقدامی متقابل انجام دهد. در این بین اما ناگهان، اسرائیل خبر از توقیف یک کشتی اسلحه به نام "کارین اِی" را در دریای سرخ داد که ظاهرا از ایران به سمت غزه می رفت. وزارت خارجه ایران، هرگونه دخالت تهران در ارسال کشتی را رد کرد. اما تنها ۲۶ روز بعد از این واقعه، جورج بوش در سخنانی غیرمنتظره ایران را عضو "محور شرارت" دانست و تنش میان دو کشور، ابعاد بهکلی متفاوتی یافت.
ماجرایی کمابیش مشابه، پس از آن رخ داد که در دوره ریاست جمهوری جورج بوش (پدر) میانجیگری هایی محرمانه میان تهران و واشنگتن به آزادی -تتمه- گروگان های آمریکایی در لبنان انجامید تا مقدمه تنشزدایی میان دو کشور شود. اما در اسفند ۱۳۷۰، تنها یک ماه بعد از آزادی آخرین گروگان و در میانه تصمیم گیری دولت آمریکا برای "اقدام متقابل"، بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر شد (با بمب گذاری آمیا در تیر ۱۳۷۳ اشتباه گرفته نشود). در پی انفجار این بمب دولت اسرائیل گفت که عاملان این انفجار به جمهوری اسلامی وابسته اند و وزارت خارجه ایران، هرگونه نقش تهران در این واقعه را رد کرد. اما هر چه بود، پرونده تنشزدایی محرمانه تهران و واشنگتن بسته شد.
در هر یک از دو واقعه -کشتی کارین اِی و انفجار سفارت اسرائیل- بحران حاصل از واقعه قطعی و فوری بود، اما بحث در مورد اینکه دقیقا چه افراد و نهادهایی پشت عملیات بوده اند، سالها ادامه داشت.
وقایعی "از جنس" فجیره -و نه لزوما همین واقعه مشخص- ممکن است به سادگی به چنین سرنوشتی دچار شوند. فقره اخیر، برخی رسانه ها و طیف وسیعی از چهره ها و کاربران حامی حکومت، از خرابکاری در سواحل امارات استقبال کرده و تلویحا یا تصریحا، آن را به نیروهای وابسته به ایران نسبت داده اند. برخی مطبوعات منطقه هم، با زیر ذرهبین گذاشتن چنین مواضعی، آنها را شاهد دست داشتن تهران در ماجرا دانستهاند.
ظاهرا بخشی قدرتمند از حکومت ایران، فارغ از ماهیت ماجرای فجیره، حتی "تصور" انتساب چنین عملیاتی به ایران را در سطح منطقه، نوعی "عامل بازدارنده" در مقابل تهدیدهای نظامی احتمالی محسوب میکند. همین بخش حکومت، از قضا دنیا قبلا را متقاعد کرده که وزارت خارجه ایران، وقتی پای موضوعات نظامی-امنیتی مطرح باشد، تصمیم گیر -یا حتی لزوما مطلع- نیست. تا جایی که نه تنها شخص وزیر از سفر رئیس جمهور سوریه به ایران در معیت فرمانده سپاه قدس اطلاع ندارد، که قوه قضاییه اظهاراتش را در خصوص ممکن بودن آزادی زندانیان آمریکایی رد میکند.
رسانه های این جریان، بهتازگی درپی تکذیب دست داشتن متحدان ایران در ماجرای فجیره از سوی وزارت خارجه، از حمله پهپادی دیروز متحدان ایران (حوثی ها) به خط لوله عربستان به عنوان یک پیروزی بزرگ استقبال کرده اند.
میتوان تصور کرد که از نگاه استقبالکنندگان، وقایعی در حد عملیات متحدان ایران علیه متحدان آمریکا هرچند ممکن است جمهوری اسلامی را "لب مرز" درگیری نظامی ببرد، اما این مرز را رد نمی کند.
حرکت لب این مرز، البته ممکن است تا اطلاع ثانوی به اتفاق بزرگی منجر نشود، ولی ماهیتا، بهشدت پرریسک است. مثلا، ریسک اینکه در میان نیروهای "متحد" یا "دشمن"، کسانی کار غیرمنتظرهای انجام دهند یا حتی انگیزه ای پیشبینی نشده برای شروع درگیری داشته باشند- یا به هر صورت دیگر، محاسبه ای غلط از آب در بیاید.
از آنجا به بعد، هرچقدر هم در مورد "عامل واقعی" درگیری بحث و تحلیل شود، برای ثبت در تاریخ خواهد بود و چیز زیادی را در عالم واقعی تغییر نخواهد داد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید