پیشبینی کرده بود که اقتصاد ایران در سال جاری میلادی (۲۰۱۹) حدود ۶ درصد کوچکتر میشود.
در روز ۲۳ خرداد، آیتالله خامنهای در دیدار با نخستوزیر ژاپن، شینزو آبه، که گفته میشد حامل پیامی از سوی دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکاست، مذاکره با آمریکا را قاطعانه رد کرده و گفت "جمهوری اسلامی ایران هیچ اعتمادی به آمریکا ندارد و تجربه تلخ مذاکرات قبلی با آمریکا در چارچوب برجام (توافقنامه هستهای بین ایران و قدرتهای جهانی) را به هیچ وجه تکرار نخواهد کرد زیرا هیچ ملت آزاده و عاقلی مذاکره تحت فشار را نمیپذیرد. ... ما معتقدیم از طریق مذاکره با آمریکا، مشکلات ما حل نخواهد شد".
قبل از پرداختن به تناقضات این دیدگاه ضروری است که گفته شود حرکت آقای ترامپ در خصوص خارج شدن از برجام حتی از سوی هم پیمانان اروپائی آمریکا رد شده و با توجه به تایید توافق مزبور توسط شورای امنیت سازمان ملل این عمل ناقض قوانین بینالمللی محسوب میشود. هر چند که اروپا با امضاء الحاقیههائی به توافق مزبور که محتوای آن محدود کردن برنامه موشکی ایران و تعدیل نقش تهاجمی آن کشور در منطقه باشد مخالفتی ندارد اما هیچیک از سه قدرت اروپائی یعنی آلمان، بریتانیا و فرانسه، بر ضرورت مذاکره مجدد بر سر محتوای برجام صحه نگذاشته اند، چه رسد به ایران.
آنچه که از آن به عنوان مذاکره با آمریکا یاد میشود و آیتالله خامنهای آنرا منع کرده به نظر میرسد که مذاکره با محتوای تنشزدائی (دِتانت) بین دو کشور باشد وگرنه مذاکرههای پنهانی و علنی از ۴۰ سال پیش، بر سر مسائل مختلف، با افت و خیز بین دو کشور در جریان بوده است.
بطور مثال هنوز خاطره مذاکرات طولانی برای رسیدن به توافق هستهای از حافظه ها محو نشده است. منتها، تقریبا بلافاصله پس از به نتیجه رسیدن برجام آقای خامنهای اعلام کرد هر نوع مذاکره دیگری (که مشخصا منظور ایشان مذاکره به منظور کاهش تشنج بود) با آمریکا ممنوع است. باراک اوباما، رئیس جمهور سابق آمریکا، چندین بار تکرار کرده بود که رسیدن به توافق بر سر بحران هستهای ایران میتواند راه را برای تشنجزدائی بین دو کشور باز کند. از اینرو سیاست راهبردی "عدم مذاکره به منظور بهبود روابط" مربوط به امروز و مختص به دونالد ترامپ نیست. این سیاستی است که از روز به دست گرفتن قدرت، آقای خامنهای به دولتها تحمیل کرده و مشخصا تلاشهای سه دولت میانهرو، یعنی دولتهای اکبر هاشمیرفسنجانی، محمد خاتمی، و حسن روحانی را که هر سه معتقد به تشنجزدائی در رابطۀ ایران و آمریکا بودند به شکست کشانید.
علت عمده این امر (البته نه تنها علت) که به دفعات آقای خامنهای نیز به آن اشاره کرده شاید در واقع نگرانی شدید مقامات بسیار ارشد نظام از آنچه باشد که میتوان آن را بسط روابط و گسترش نفوذ فرهنگ آمریکائی در ایران، خواند؛ روندی که میتواند به متزلزل کردن جایگاه روحانیت و پایههای ایدئولوژیک نظام بالقوه کمک کند. غالب شدن "فرهنگ آمریکائی"، که یکی از مولفههای اصلی قدرت نرم آمریکاست، حامیان محافظهکار آقای خامنهای، از سپاه پاسداران گرفته تا ائمه جمعه و گردانندگان صدا و سیما و غیره را به نوعی تحت تاثیر قرار می دهد و حتی در برخی از موارد میتوان گفت بلاموضوع میکند. محافظهکاران از "بسط فرهنگ آمریکائی" در ایران در هراسند چرا که پدیده مزبور در بطن آن به عبارتی و دستکم از دید آنان موجودیت و علت وجودی آنها را زیر سئوال میبرد. به عبارت دیگر، در پشت شعارها، علت واقعی پافشاری محافظهکاران بر عدم مذاکره با آمریکا شاید چیزی جز دفاع از موجودیت و حیات سیاسی خودشان نباشد.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionآیتالله خامنهای در دیدار با نخست وزیر ژاپن، شینزو آبه
آقای خامنهای در اظهارات فوق میگوید "هیچ ملت آزاده و عاقلی مذاکره تحت فشار را نمیپذیرد". ممکن است چنین باشد اما این امر حداقل در مورد ایران صدق نمیکند. در پیش گرفتن ناگهانی سیاست نرمش قهرمانانه و آغاز مذاکره با آمریکا در سال ۲۰۱۳ میلادی، درست تحت شدیدترین فشارها از سوی دولت اوباما صورت گرفت و هدف، خلاص شدن از تحریمهائی بود که اقتصاد ایران را دستخوش ناآرامی کرده بود. از اینرو اگر هیچ حکومتی مذاکره تحت فشار را نپذیرد حداقل حکومت ایران، طبق یک منطقی، مذاکره تحت فشار را در گذشته نه چندان دور، پذیرفته است.
در همین اظهارات، آقای خامنهای یکی از دلایل عدم مذاکره را چنین توضیح میدهد که "ایران هیچ اعتمادی به آمریکا ندارد." این سخن میتواند از عدم شناخت روابط بینالملل سرچشمه میگیرد. روابط بینالملل نه تنها بر اساس اعتماد بنا نشده بلکه بالعکس بر اساس عدم اعتماد میان حکومتها بنا شده است. ارتشهای بزرگ و کوچک و مسابقه تسلیحاتی بیوقفه که در سراسر جهان در جریان است دقیقا به دلیل سوءظن و عدم اعتمادی است که میان حکومتها وجود دارد. حکومتها برای دفاع از منافع خود است که وارد فرآیند مذاکره با حکومت متخاصم میشوند. چطور ممکن است حکومتی اول به یک حکومت متخاصم اعتماد کند و بعد با آن وارد مذاکره شود؟
حق نشر عکسGETTY IMAGES
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، در کتاب "آقای سفیر" در مورد رابطه ایران و آمریکا میگوید: "من اعتقاد دارم که روابط ما با آمریکا هیچ گاه دوستانه نخواهد بود (اما) رابطه با آمریکا یا هر کشور دیگری ابزار است و باید در جهت منافع ملی به کار گرفته شود ... اصل، پیگیری منافع و اهداف ملی است".
این درک درستی از روابط بینالملل است. اسرائیل و آمریکا نزدیکترین روابط را بین کشورهای جهان با یکدیگر دارند اما هر دو از هم جاسوسی میکنند و حتی جاسوسهای یکی در کشور دیگر به زندان میافتند.
آقای خامنهای میافزاید: "ما معتقدیم از طریق مذاکره با آمریکا، مشکلات ما حل نخواهد شد". با توجه به زمینه اظهارات آقای خامنهای احتمالا اشاره ایشان به این است که مشکلات ما با آمریکا از طریق مذاکره حل نخواهد شد. این تفکر دقیقا از سوی سپاه پاسداران بارها تکرار شده است.
اما سئوال اینجاست: اگر مشکل از طریق مذاکره حل نمیشود پس از چه طریق حل میشود؟ پاسخ آقای خامنهای و جناح محافظهکار این است که از طریق "مقاومت". اما آنچه که در این راهکار از سوی هیچ مقامی از جمله آقای خامنهای روشن نشده این است که این مقاومت تا کی و تا کجا باید ادامه پیدا کند؟ آیا انتظار این است که آمریکا تسلیم ایران شود؟ و اگر چنین است این تسلیم به چه معنا خواهد بود؟
استراتژی بیوقفه آمریکا از دهه ۱۹۵۰ میلادی، در منطقه، بر پایه حفاظت از موجودیت اسرائیل ، حفاظت از منافع آمریکا و منابع انرژی پایهریزی شده است. ایران همه این مولفهها را تهدید میکند. به این ترتیب آیا منظور از مقاومت این است که آمریکا تسلیم سیاستهای ایران شود و دست از استراتژی ۷۰ ساله خود بکشد؟ طبق یک گزارش رویترز تنها هزینه جنگ عراق میتواند به ۶ هزار میلیارد دلار (معادل ۲۰۰ سال درآمد فعلی ایران از فروش نفت) بالغ شود. با توجه به پرداخت این هزینه سرسامآور از سوی آمریکا، آن هم تنها در مورد یک منازعه در منطقه، تسلیم شدن آن کشور به ایران تا چه حد منطقی به نظر میرسد؟
حق نشر عکسGETTY IMAGES
ممکن است استدلال شود که با بینیاز شدن آمریکا از نفت خاورمیانه ممکن است اهداف آمریکا تغییر کند. این استدلال با دو اشکال روبروست. اول اینکه حتی در این صورت موضوع تهدید ایران نسبت به حکومت اسرائیل هم چنان به قوت خود باقی خواهد ماند. دوم اینکه اهمیت نفت خاورمیانه برای آمریکا تنها مختص به خود آن کشور نیست بلکه کلیت جهان سرمایهداری وابسته به منابع انرژی در این منطقه است.
سفر آقای آبه به ایران برای گشودن راهی برای ایجاد آرامش بین ایران و آمریکا مثال بارز این اهمیت است. برای آمریکا به عنوان رهبر نظام سرمایهداری جهانی کارکرد بدون وقفه سیستم مزبور اهمیت حیاتی دارد و هر چالشی که موجب وقفه در تامین انرژی قطبهای سرمایهداری شود تهدیدی برای آمریکا تلقی میشود. نهایتا، این تصور که ایران با در پیش گرفتن سیاست مقاومتی و همزمان تهدید منافع آمریکا در منطقه آن کشور را وادار به تسلیم کند ساده انگارانه به نظر میرسد، چه دونالد ترامپ در مسند قدرت باشد چه یک دموکرات میانهرو.
شاید در مقطع کنونی سیاست عدم مذاکره با دولت ترامپ را بتوان اینگونه توجیه کرد که آقای ترامپ از دیپلماسی چماق و شیرینی (یا چماق و هویج) فقط چماق را نشان میدهد و لذا مذاکره تحت این شرایط محکوم به شکست است. با این حال، رویکرد آقای خامنهای و "دولت پنهان" که در دست جناح محافظهکار است موضوع امروز نیست. رویکردی استراتژیک است که در ۳۰ سال گذشته بر سیاست خارجی ایران اعمال شده و مختص مذاکره با دولت ترامپ نیست.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionآیتالله خامنهای
خطای راهبردی دیگر آیتالله خامنهای این است که بدون توجه به تغییر شرایط جهانی نسبت به ۴۰ سال پیش میگوید "امام مذاکره با آمریکا را ممنوع کرد و من هم ممنوع میکنم". تا کی؟ تا "جمهوری اسلامی به آن اقتداری برسد که فشار و هوچیگری آمریکا رویش تأثیری نگذارد". و طبعا چنین چیزی میسر نیست مگر اینکه ایران اقتصادی قدرتمند داشته باشد. اما تناقض در اینجاست که در ۲۰۰ سال گذشته هیچ کشوری نبوده که با آمریکا در درگیری و کشمکش دائمی باشد و به رشد اقتصادی دست یافته باشد. دو نظام کمونیستی چین و ویتنام نیز که در جدال سرسختانهای با آمریکا بودند، درست به همین دلیل، در عین تضاد با نظام آمریکائی آن کشور را به عنوان شریک درجه اول خود برگزیدند. به قول آقای ظریف "تعامل به معنی رابطه دوستانه نیست. هیچ دو کشوری رابطه کاملا دوستانه ندارند"
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید