رفتن به محتوای اصلی

راه گذر از حاکمیت فاشیسم مذهبی، از انقلاب دموکراتیک میگذرد
07.07.2019 - 05:15

در طول این چهل سال، جامعه و فضای سیاسی آن ، دهه ها خود را با اصلاحات و انتخابات(  بین بد و بدتر) سرگرم کرد. و بعد با مسئله "برجام". و اکنون هم با بازی خامنه ای-ترامپ، و مسایل تحریم و "جنگ" و صلح ... خود را می فریبد.
نتیجه ی این خود فریبی آن شده که اکنون هیچ نیروی مترقی آمادگی شرکت مؤثر در تغییرات مثبت و بنیادین سیاسی را ندارد. بله ندارد. در مبارزه  این یعنی " شکست کامل"

در طول این  چند دهه  فقط در خیزش دیماه 96 بود که جامعه خط بطلان بر" بازیها و سرگرمی های سیاسی" کشید و راه اساسی را نشان داد. نشان داد که دره ی ژرفی بین حکومت و جامعه دهان گشوده است که تنها میتواند با فروپاشی قدرت و انقلاب دموکراتیک پرشود. دریغا  که نیروهای  افسون شده ی سیاسی از خواب بیدار نشدند و هنوز که هنور است چون کودکان، به دنبال نوای نی لبک ها ی افسونگر حکومت، و بازیهای خامنه ای- ترامپ، خواب آلوده می دوند.

دیماه نشان داد نیاز مبرم و اساسی جامعه و جامعه سیاسی، تلاش برای آمادگی کافی جهت شرکت در" انقلاب سیاسی-اجتماعی" دموکراتیک  پیش رو ست. این  آن کار مبرم و اساسی ست که باید پیش برد. از طریق " ائتلاف ها و اتحادها و... سازمانیابی ها و سازماندهی ها.  در داخل و خارج. و اتخاذ استراتژی انقلاب دموکراتیک. و دهها و صدها کار دیگر با محوریت آن.

هر نیروی سیاسی مترقی که استراتژی خود را جهت آمادگی برای شرکت مؤثر در انقلاب دموکراتیک تنظیم نکرده باشد، میتوان گفت " سرگرم بازیهای خود فریبی ست". دریغ و دردا که نیروهای سیاسی به همه چیز باطل میاندیشند به جز استراتژی انقلاب دموکراتیک. اغلب آنها  انقلاب دموکراتیکی در پیش رو نمی بینند. و گفته و ناگفته از انقلاب گریزان و متنفراند. سیاست برای اینان " انتخابات و برجام و صلح" است. در زیر "سلطه فاشیسم مذهبی حاکم" صلح می جویند. که سخت خیال باطلی ست.
در حاکمیت فاشیسم نه انتخاباتی وجود داشت و نه خواهد داشت و نه صلحی. جامعه همیشه در جنگ بوده و خواهد بود،  نهان و آشکار.

سر کوب جنبشهای ملیت ها، کشتارهای 57-67، جنبش سبز، دیماه و غیره و غیره. حمله سازمان یافته فاشیستها به زنان معترض به حجاب اجباری، اسید پاشی ها  به زنان ، حمله به کارگران و صدها و هزاران حملات دیگر در گوشه-گوشه جامعه ستمدیده و له شده، جنگ آشکاری ست که چهل سال است فاشیسم مذهبی با تمام قدرت پیش برده و می برد. و با اطمینان باید گفت که جنایت های فراوان دیگری نیز در راه است. 

در چنین اوضاعی چه جنگ دولت ها رخ بدهد و چه ندهد، چه بین آنها قرار دادی بسته بشود و چه نشود، چه حکومت دست و پایش را از گلیم اش دراز بکند یا نکند، وظیفه اجتماعی-سیاسی و اخلاقی نیروی مترقی « آمادگی کامل برای شرکت مؤثر در تغییر بنیادین جامعه" است. یعنی اتخاذ استراتژی انقلاب دموکراتیک. همه تاکتیک ها تنها با محوریت این استراتژی میتواند معنا و مفهومی بیابد، در غیر اینصورت نیروی سیاسی فقط  وقت هدر میدهد و خود را سرگرم می کند. 
به چنین نیرویی هیچ امیدی نتوان بست. همچنانکه عملاً هم بسته نشده است. چنین نیروهایی توان آفرینش " اعتماد و امید" در جامعه را نداشته و ندارند.
**
حکومت در پی دستیابی به سلاح هسته ای ست. و آمریکا به دنبال کسب مشروعیت برای حمله نظامی. اگر هم به قرار داد جدیدی برسند، سرکوب داخلی توسط حکومت با شدت بیش از پیش ادامه خواهد یافت.
کمک به رشد اقلیت فعال جامعه به اکثریت ، و خیزش عمومی سراسری جهت جمع کردن بساط کامل فاشیسم حاکم، و نه ناقص،  از طریق اعمال " اجبار"  جهت تحویل قدرت به جامعه، و در صورت مقاومت، شکستن آن با حق دفاع از خود، راه تغییر حاکمیت است.

در روند این مبارزه آلترناتیو موقت از دل مبارزه زاده میشود و میتوان جلو آلترناتیوسازی بیگانه را گرفت. حکومت برنامه دارد غیرمستقیماً آلترناتیو تحت کنترولی در داخل پدید آورد و به هنگام لزوم نیز آنرا حذف کند.
و از این راه سر جنبش جامعه را ببرد. نباید به دام  افتاد.

اکنون در زیر سرکوب شدید،" تشکل  های مستقل و مدنی اقشار محتلف جامعه" هرچند نیمه جان، مخفی و نیمه علنی، ولی عملاً رهبری اعتراضات به حق جامعه را به دست دارند، در جریان رشد مبارزه، با شکست اختناق، این تشکلهای طبقاتی و مدنی،  و" شوراهای کار و محل" ، منسجم و منظم تر،  مبارزات جامعه  را پیش خواهند برد. جامعه بالغ توسط شوراهای خویش خود را رهبری کرده و خواهد کرد. نیازی به ترس از فقدان رهبری نیست.

برای چنین مبارزه ای لازم است استراتژی شرکت در انقلاب دموکراتیک را پیش برد و تا میتوان جبهه و ائتلاف و اتحاد و غیره ایجاد کرد. و همه تاکتیک ها را با محوریت انقلاب دموکراتیک برگزید. 
آن نیروی مترقی که نتواند " جبهه و ائتلاف و اتحاد و مانند اینها" را تشکیل بدهد " اشکال" دارد. باید اشکال اش را در درون خود بجوید. معمولاً اشکال
چنین نیرویی در " استراتژی آن و خصایل رهبران و عملکرد  تاریخی و کنونی جمعی شان" نهفته است که نمی توانند در مردم " اعتماد و امید و حس همکاری" ایجاد کنند.

لازم است ملیتهای تبعیض دیده برای شرکت در چنین مبارزه ای " جبهه" داشته باشند و با آن در مبارزه شرکت کنند. در غیر این صورت کسب حقوق شان میسر نخواهد شد.
استثمار شدگان یدی و فکری برای رسیدن به دموکراسی خود و عدالت اجتماعی، لازم است حداقل، مهمترین نیروی این حرکات باشند. در غیر این صورت چیزی به دست نخواهند آورد.
نیروهای مترقی اگر استراتژی فوق را دنبال نکنند، جبهه و ائتلاف و اتحادهایی نداشته باشند، همواره " سرکوب و حذف" خواهند شد. و قدرت نیز از مردم دزدیده خواهد شد. 
**
تأکید کنم، نیروهای سیاسی به همه چیز باطل میاندیشند به جز استراتژی انقلاب دموکراتیک. اغلب آنها  انقلاب دموکراتیکی در پیش رو نمی بینند. و گفته و ناگفته از انقلاب گریزان و متنفراند.
نه جبهه ای می شناسند و نه ائتلافی. نه کار جمعی. سیاست برای اینان " انتخابات و برجام و صلح" است. در زیر "سلطه فاشیسم مذهبی حاکم"، در حاکمیت اسید پاشان، اینان صلح می جویند. که سخت خیال باطلی ست.
در حاکمیت فاشیسم نه انتخاباتی وجود داشت و نه خواهد داشت و نه صلحی. جامعه همیشه در جنگ بوده و خواهد بود،  نهان و آشکار. تا زمانی که بساطش  توسط جامعه به اجبار برچیده شود.
راه گذر از حاکمیت فاشیسم مذهبی، از انقلاب دموکراتیک میگذرد.
**

راه ملیت های تحت تبعیض در انقلاب دموکراتیک
در میان ملیت های تحت تبعیض سه جریان سیاسی فدرالیستها و جدایی خواهان  و چپ ها نظر تحلیل گر را به خود جلب میکنند.
فدرالیستها و چپها با انقلاب دموکراتیک مشکلی ندارند. و خواسته های خودشان را در درون آن دنبال میکنند یا میتوانند بکنند. ولی  چنین به نظر میرسد که جدایی خواهان " فکر میکنند با خلاء قدرت، میتوانند تئوری خود را تحقق بخشند". 

- با توجه به فعالیتها و حرکات سیاسی در طول دهه ها میتوان گفت جدایی خواهان گروه کوچکی در میان ملیت ها هستند که نقش و تأثیر قابل توجهی در سیاست ندارند. اینها در حد یک گروه در میان کردها، عربها و آذربایجانیها حضور دارند. و  جدا شدن این مناطق کاری نیست که از عهده یک گروه سیاسی برآید. یعنی تحقق این تئوری در شرایط "خلاء قدرت " غیر ممکن است. از سوی دیگر قدرت نوین ( با شرایط خاص انقلابی) جایگزین خواهد شد.
درچنین شرایط انقلابی پیاده کردن جدایی خواهی باز هم غیر ممکن است.
بعد از پیروزی انقلاب دموکراتیک و تجربه کردن سیستم نوین ممکن است ملیتی در طی زمان، با بیش از 70 درصد مردم خود به نتیجه برسد که چاره ای جز جدایی ندارد.
اگر در چنین شرایطی "کل جامعه ایران و کشورهای همسایه و اوضاع جهانی" آماده ی پذیرش این کار باشد که مثلاً فلان ملیتی میتواند جدا شود، بله تئوری جدایی میتواند تحقق یابد، در غیر این صورت شانسی برای جدایی وجود ندارد. مثال این کار را در ماجرای " اقلیم کردستان" شاهد بودیم. و در دیگر جاها.
دیگر اینکه جدایی از راه مبارزه مسلحانه نیز غیر ممکن است. تجربه این کار را هم در کردستان ترکیه داریم.
--
گذشته از این مسایل، از زاویه آذربایجان به مسئله انقلاب دموکراتیک و همزیستی جامعه کثیرالمله نگاه کنیم روشن است که:
- جامعه کثیرالمله کنونی بر اساس پژوهش شخصی بگویم یادگار 11 هزاره پیش از میلاد است. یعنی دستاوردی ست حدود 13 هزار ساله. و
حدوداً یک هزاره( 900 سال) نیز خاصه ترکان و آذربایجان بر این جامعه حکومت کرده اند. و هزاره ها هم دیگر خلقهای اتصالی زبان مانند عیلامیان و لولوبیها و قوتی ها و ماننا ها و دیگران در اینجا زیسته اند و نتیجه اش همین جامعه ایست که اکنون داریم. این جامعه به همه ما تعلق دارد. به یک یک خلقها و ملتها و ملیتها. و اقوام. و حتی طبق قانون به پناهندگانی تعلق دارد که به اینجا پناه آورده اند.
آن را میتوان دموکراتیک سازمان داد و خیلی شایسته نیز زندگی کرد. حتی با همسایگان از طریق اتحادیه ها مرزها را از میان برداشت، به مانند اتحادیه اروپا. و با نیمه های خود در کشورهای دیگر یکی شد.
شخصاً با جدایی خواهی مشکلی ندارم و تحقق شرایط آنرا در بالا نوشتم. در فقدان آن شرایط  جدایی کاری غیر عملی ست. 
برای زندگی بهتر راهی جر مبارزه مشترک وجود ندارد.
حتی اگر بخواهیم زمانی از روی ناچاری جدا شویم، باز هم چاره ای غبر از تلاش و مبارزه مشترک جهت تحقق زندگی بهتر، برای همه ی مردمان این جامعه کثیرالمله، نداریم. 
باید از حاکمیت فاشیسم مذهبی رها شویم، و راه آن، پیروزی انقلاب دموکراتیک است.
 
** شناخت فاشیسم مذهب سیاسی

"داعش شاخ و دم ندارد، داعش یعنی همین [ و فاشیسم یعنی همین]"

Missing media item.

 

عکس / بیلبورد داعشی حکومت اسلامی ایران در کنار دریاچه ارومیه

"شاهکار نیروی انتظامی و داعش ایران و زور گویی به مردم در کنار دریاچه ارومیه"
--
در این قسمت روی سخن با جریان یا جریانها و افرادی ست که، در طول این چهل سال مجموعاً و عمدتاً " تئوری" ای را عمل نمودند که به وزن خود
" موجب  ضعف و سردرگمی آگاهی اجتماعی و لاجرم دوام حکومت شد." 
« این تئوری  از تمکین به آخوند آغازید و با سیاست حمایت از خمینی، و  مذاکره  و اصلاح و تحول طلبی، ادامه یافت و در اوج خود عملاً " آمادگی برای شرکت در تغییرات بنیادین جامعه" را الوداع گفت، و از رخ داد بی سوخت و سوز جامعه ی گرفتار در حاکمیت فاشیسم مذهبی، تحت عنوان " انقلاب دموکراتیک" دوری گزید، و به مشاور رایگان حکومت تبدیل گردید و خواسته و ناخواسته به دوام جاکمیت یاری نمود. و می نماید.» اگر پسته ی فریبنده این تئوری را بکنیم، هسته ی آن " در خدمت حکومت و بر ضد رهایی جامعه از فاشیسم مذهبی" ست. اینان "عمو-خاله خرسه" های سیاسی اند. و تئوریشان، "تئوری عمو خرسه " نامیده میشود.»
**
عکس بالا نمونه ایست از  میلیونها حرکات فاشیستی حکومت ، که در دوایر حریم عمومی و خصوصی ، در حق مردم انجام میدهد. 
بروید با " مذاکره و اصلاح و تحول دهی و صلح و آشتی" از این فاشیسم ، حق تان را دو دستی تحویل بگیرید. شما نیازی به انقلاب ندارید.
بگیرید بخیل نیستیم. اما فراموش نکنید که شما با این عمل تان نیازی به رهایی از اسارت فاشیسم هم ندارید. 
این اسارت را برمیگزینید که عملاً برازنده ی شماست.

آگاهید که فاشسم وجود شما را " نجس" می بیند، و 40 سال است می جنگد که ایران و جهان را از وجود شما بزداید؟
و اسم آنرا " جهاد علیه کفار" گذاشته است، و این کار و جنگ را برای خود " عبادت" بزرگی می داند؟
میدانید "نجس" یعنی چه؟ خیلی ببخشید یعنی "گُه!" در زبان آذربایجانی به آن " پوخ!" میگویند.
-دست دادن با بهایی که فرد نجسی است، حرام است.
-دست دادن با بی خدا  و خداناباور که فرد نجسی ست، حرام است.
- دیگر اندیش که در مذهب شیعه شک دارد، کافر است ، و دست دادن با او حرام.
- دست دادن زن با مرد، و مرد بازن؛ حرام است.
- دختر باکره  ای که نجس است بعد از اعدام به بهشت میرود، لازم است جلو این کار گرفته شود.
 قبل از اعدام باید به او تجاوز کرد که خداوند به جنت روانه اش نکند. و شیرینی تجاوز را هم واجب است که به والدین دختر تقدیم کرد
و پول گلوله ها را هم گرفت.
ووو. که نهایت ندارند.
این است حکومتی که شماها به دنبالش موس-موس میکنید. این است یکی از دهها چهره ی " بوکو حرام" و داعش وطنی.
این است چهره ای از چهره های فاشیسم.
میدانید یعنی چه؟ نه، نمی دانید! یعنی تو " یهودی هستی و او هیتلر کوچک". باز نفهمیدی، چون هرگز یهودی درکشتارگاههای هیتلر نبوده ای.
یعنی او رفتاری با انسان دارد که بدتر از هیتلر و موسولینی ست. نه، باز هم نفهمیدی. چون تو آنان را تجربه نکرده ای.

آیا فرق ماهیتی بین کشتارهای دهه اول انقلاب ، که مجرییان اش آخوندها  و بچه آخوندها بودند، و طی آن هزاران انسان را ( ازکودک و جوان، زن و مرد، دختر و پسر) در چند هفته و ماه، نابود کردند، با کوره های آدم سوزی و سالونهای گاز هیتلر وجود دارد؟ قتل های زنجیره ای و ترورها چه؟ اسید پاشی به چهره ی دختران و مادران چطور؟ کشتار در دانشگاهها چطور؟
آنها کوره های آدم سوزی نبودند و نیستند؟ اعدام های سیاسی و غیر سیاسی و دست و پا بریدنها چه؟ کوره  و گشتارگاه نبودند؟ زندانهای بانام و بی نام ، و دهها سازمان انسان شکار، و گروههای آتش به اختیار،
کوره های آدم سوزی نبودند و نیستند؟
حتماً باید گاز و کوره و دودکش داشتند که شما، فاشیستها و نازیستها را در ایران می دیدید؟ مگر خاوران یکی از کوره های آدم سوزی فاشیسم حاکم نیست؟
آیا کشتار 88 و کهریزک کوره ی آدم سوزی نبود؟ آیا روشن شده چه بر سر 5 هزارنفر دستگیر شده در دیماه 96( آمار خود حکومت) آمده است؟
این کوره ی آدم سوزی نیست پس چیست؟  توضیح دهید از نظر شما کوره  و سالونهای گاز هیتلر چه فرقی با کشتارگاههای این حکومت دارد؟ 
بگویید "نازیسم و فاشیسم"  درعمل، چه تفاوتی با " مذهب سیاسی حاکم" دارد؟...
مگر این حکومت در این چهل سال جز کشتار کار اساسی دیگری هم انجام داده است؟ 

بروید  آخوند ها را "متحول" سازید که مذهب سیاسی" نجس و حرام بینی" شان را عوض کنند و وجود شما را به رسمیت بشناسند. و دیگر آن را " پوخ" نبینند.
بخیل نیستیم. اما فراموش نکنید که شما با این عمل تان نشان میدهید نیازی به رهایی از اسارت فاشیسم هم ندارید. 
شما فاشیسم را شخصاً تجربه نکرده اید؛ این است که درکی هم از " نجس" بینی حکومت ندارید. 

بدان هنگام که در زندان شاه، این " حرام و نحس بینی" آخوند و بچه آخوند را دیدید، و با سکوت خود عملاً آنرا پذیرفتید،
و در بیرون، بعد از 57 ، از حکومت آخوندها حمایت کردید؛ و مبارزه با "روابط  نابرابر انحصارات جهانی " را
با" آمریکا ستیزی ارتجاعی آخوندها" عوضی گرفتتید و متوجه ماهیت ارتجاعی این ستیزه جویی آخوندها نشدید، و وقتی هم از سوی حکومت سرکوب شدید،
باز نشناختید که با چه موجود و هیولایی طرف هستید، و به "اصلاح و تحول" این پسمانده تاریخ گراییدید و آنرا تبلیغ کردید، عملاً نشان دادید که شایسته ی اسارت
فاشیسم حاکم هستید. و از درک هر بلایی که برسرتان آوار می شود، عاجزیید. 
آمریکا به کنار، شماها حتی متوجه "ماهیت ستیزه جویی ارتجاعی آخوند با حکومت شاه هم نشدید، که از همه سو می درخشید ".

شما نیازی به رهایی احساس نمی کنید و گرنه موجودی را که جامعه با آن طرف است می شناختید. شما فاشیسم را تنها در حد یک توهین درک میکنید و نه بیشتر.
هیچ وقت به خود زحمت نداده اید که بروید نوشته های هیتلر و موسولینی، و تاریخ و مانند اینها را بررسی کنید و به درک شخصی برسید.
شما با تاریخ جامعه خود نیز بیگانه اید. فکر میکنید تاریخ آن بود و هست که در قرن اخیردرحامعه، رایج بوده و شده است.
به خود زحمت ندادید تئوریهای مذهب سیاسی را کندوکاو کنید. ووو. نه، تحقیق برای شما بیگانه است. از اینرو درک و نیازی به انقلاب دموکراتیک هم احساس نمی کنید.
سرنوشت جوامعی که، پیشروانش  مانند شماها بودند، همیشه توسط " ارتجاع و بیگانه" تعیین شده است. تاریخ قرن اخیر ایران و خاورمیانه گواه آن است. 
بروید تا میتوانید به فاشیسم حاکم مشاوره دهید که از بحران کنونی رهایی یابد و به حاکمیت فاشستی خود ادامه دهد. شاید لطف کند وجود شما را دیگر "نجس" نبیند.
شما ها به عنوان بخشی از پیشروان جامعه با این کارهایتان، لیاقت تان تنها بر همین است که " مشاوران فاشیسم مذهبی" باشید.  
شما عملاً نشان داده اید که صفت "مشاوران فاشیسم مذهبی"  به درستی برازنده یتان است.
دریغ که شماها از شکست سیاست"حمایت از خمینی" هیچ نیاموخته اید. 
 فاشیسم ونازیسم و فاشیسم مذهبی چیستند؟ آنها یا آن، ایده لوژی نیروهایی ست که " خود را برگزیده و برتر، و دیگری را  کهتر و نجس و پوخ می بینند؛
و عمل میکنند و میخواهند وجود و حیات دیگری را از جامعه و جهان بزدایند ".
اکنون بروید اثبات کنید که حکومت مذهبی حاکم چنین نیست و این اندیشه خطاست. در ایران فاشیسمی حاکم نیست.
بروید اثبات کنید که هیتلر قابل اصلاح و تحول پذیر بود،  و میشد او را مثبت تغییر داد. و جلو کشته شدن 60 میلیون انسان بیگناه را گرفت.
و لازم نبود که مار اژدها شده را مکانیکی توسط نیروی بشریت سرجایش نشاند. باید به او فرصت میدادیم که تحول و پیشرفت میکرد و تغییر می یافت.
چون هیچ چیز ثابت نمی ماند و هیتلر هم از این قاعده جدا نبود.
واقعاً که شماها دیالکتیک را هم به لجن کشیده اید.

"فاشیسم مذهبیِ" اژدها شده-
را نه تنها با نیروی خود، بل با کمک بشریت، باید سرجایش نشاند.
"  خودم، من خودم به تنهایی، او را سرجایش می نشانم"، یاوه سرایی ست.
شعار " خودم میکنم-خودم میکنم" ، راه حل نیست. منم-منم گویی توخالی ست. و لاف زنی و خود فریبی. طی چهاردهه نشان داده ای که خودت به تنهایی نمی توانی.
فاقد " خرد و نیرو و استعداد و تجربه ی» انجام این کارهستی. اگر خردمند بودی به اسارت فاشیسم مذهبی در نمی آمدی. و اگر استعداد رهایی داشتی تاکنون رها شده بودی.
باید برای خلاصی از اسارت فاشیسم مذهبی، از " نیرو و توان و حمایت همه بشریت" یاری بگیری. اگر عقل و استعداد این کار را داشته باشی.
اگر هم نداشته باشی در اسارت میمانی و " خودم-خودم گویی" پیشه میکنی .
یاری گیری از بشریت به معنی عدم استقلال نیست. میتوان استقلال خود را حفظ کرد و از نیروی بشریت هم یاری گرفت. این به " دانش و هنر سیاست" تو بستگی دارد. 
مشروع و نامشروع بودن این "کمک" با " حفظ و عدم حفظ  آزادی و منافع جامعه" ی تو پیوند دارد و تعیین کننده است. 
ویتنام با حفظ آزادی و منافع جامعه ی خود در جنگها از نیرو و حمایت بشریت بهره گرفت.
مردمانی که به اسارت داغش درآمده بودند با حمایت و توان بشریت از چنگ این سرطان رها شدند. و...

**
ماهیت انقلاب دموکراتیک
-انقلاب مشروطیت در تحقق اهداف اش شکست خورد، و به جای « قانون گرایی، و اداره ی جامعه از راه " انجمن های ایالتی- ولایتی"، برقراری عدالت و آزادی و برابری قانونی »،  استبداد ودیکتاتوری پهلوی را (با سرشت "طبقاتی- ناسیونالیستی")، که سلطه ی قشر بالای یک قوم بود، توسط همکار ی استثمارگران دیگر ملیتها( بر کلیت جامعه، با وابستگی اقتصادی-سیاسی، به انحصارات جهانی و دول خارجی )،  برقرار کرد.

نقلاب بهمن هم شکست خورد،  که هدف اش از یک سو تحقق اهداف برآورده نشده  و مترقی انقلاب مشروطیت بود، و از سوی دیگر پاسخ به نیازهای برآورده نشده جامعه ی حاضر، با به قدرت رسیدن مرتجع ترین قشر اجتماعی جامعه یعنی " روحانیت" ، توسط حمایت و سازماندهی دول خارجی، و جامعه عقب مانده و خرافی با 70 در صد بیسواد، در تحقق اهدافی چون « قانون گرایی، عدالت، آزادی و برابری قانونی، عدالت اجتماعی، دموکراسی، عدم تبعیض، اداره امور مناطق به دست خود مردمان محل، و ادامه راه جدایی دین و دولت، آزادی زنان، دوستی با جهان،  و پیشرفت اقتصادی و فرهنگی و مانند اینها»، باز ماند و به جای آنها " فاشیسم دینی" پیاده گردید. وامکان زیست و پیشرفت ازانسان وجامعه گرفته شد.

_ انقلاب دموکراتیک، یعنی  تحول بنیادین جامعه  باز اهداف تحقق نیافته مشروطیت و بهمن را که  متناسب با نیازهای روز باشند ، همچنان در پیش روی خود دارد. و به اضافه اینکه میخواهد به احتیاجات نوین نیز پاسخ گوید. اکنون این نیازها فرموله شده اند:
-دموکراسی و عدالت اجتماعی، عدم تبعیض
-جدایی دین ودولت( حکومت و حاکمیت)، عدم مجازات اعدام و شکنجه. اجرای عدالت و قوانین دموکراتیک.
- اداره جامعه توسط خود مردم و مردمان( در محل کار و زندگی)، با ابزار تشکلها  و شورا ها ( یا با اصطلاح مشروطه "انجمنها ").
- و غیره ( که میتوانند  شامل مجموعه ای از راه حلها باشند برای مسایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی و...)

بخشی از ماهیت جامعه، نیازهای آن است. جهت تحول جامعه را " نیروهای شرکت کننده در تغییرات بنیادین آن" تعیین میکنند. این نیروها " داخلی و جهانی" اند.
توازون قوا تعیین میکند که جامعه نسبت به نیازهایش در جهت مثبت یا منفی یا در میانه حرکت میکند. 
عمدتاً میتوان سه نیروی راست و چپ و میانه را  در رابطه با برآوردن نیازهای جامعه مشاهده کرد. اینها میتوانند " مرتجع، مترقی، و میانه" هم باشند.
البته این دسته بندیها مطلق نیست، نسبی و عمده و کلی ست. 
 جهت تلاش:
هر فرد، گروه و قشر و طبقه اجتماعی، نسبت به نیازها و فرهنگ و اخلاق  و تجارب اش، خود را در یکی از این دسته بندیها قرار میدهد.
آن که خواهان تحقق اهداف و نیازهای مترقی انقلاب دموکراتیک است میتواند  خود را در « یک جایگاه با متد و ابزار درست» قرار دهد.
اینجا عامل خطا، به زیان خود او و جامعه کارخواهد کرد.
معمولاً خطای "  عمو خرسه" هم اینجا پیش میاید. و " عوامگرایی"، " کاریزما گرایی". و " اگوییسم و خودپرستی افراطی"
راه درست این است که از " متد کشف راه حلها به کمک همگان" استفاده شود.
در محل، کل جامعه و جهان. یعنی کشف راه حل درست نسبی، کاری به هم پیوسته در ابعاد فردی، محلی و جهانی ست. و خطای " منم-منم گرایی" سنگین.
و توجه شود که" هر فرد و جمع تنها رأی و نظر خود را دارد ، و آن را نباید عوضی، به جای " رأی و نظرهمگان" گذاشت."

شکست و پیروزی انقلاب دموکراتیک
انقلاب وقتی شکست میخورد که نتواند به اهداف اش برسد و به نیازهای جامعه جواب مثبت دهد. و پیروزی آن عکس این مسئله است.
اکنون در خارج و داخل تلاشهایی در جریان است که شکست  یا پیروزی این انقلاب را رقم بزنند:
1-  در داخل و خارج نیروهایی بر " استمرارحکومت اسلامی"  میکوشند.
2- نیروهایی در داخل و خارج میکوشند " حکومت پهلوی" دوباره برقرار شود.
3- نیروهایی در داخل و خارج میکوشند " حکومت مجاهدین خلق" حاکم شود.
*
4- اما گمان میرود بخش بیشتر جامعه میکوشد  یک" حکومت دموکراتیک "برسر کارآید . 
در بین این چهار حالت ، مسیر 4 -ام  میتواند به برآورده شدن بیشتر نیازهای جامعه  کمک کند.
باقی استبداد پیشه اند و موجب شکست کامل میشوند.
*
5- حالت پنجم آن است که جامعه  به مدت چند سال، دچار "  حالت جنگ خارجی- داخلی"  شود. ( بعید نیست ولی احتمالش کم است).
قدرتهای جهانی قادراند از این حالتها "حمایت مشروع و نا مشروع" بکنند و در شکست یا پیروزی مؤثر واقع بشوند. 
اینجا آگاهی یا ناآگاهی افراد جامعه، و سطح ائتلافات  و اتحاد ها ، و میزان  رشد  تشکلها، سرنوشت  پیروزی یا شکست را  تعیین میکند. 
- در چنین شرایطی خطای نیروهای مترقی شکست آفرین است و بهای سنگینی دارد. 
-  "نفی حکومت کنونی"، با به خدمت گرفتن همه تاکتیک های انقلاب دموکراتیک، جهت بسیج اکثریت ناراضی جامعه، برای قیام سراسری، و کسب حمایت جهانی، راه حل مشکل است.
هر عملی که به دوام حکومت کمک کند، خطاست . و مرتکب عاقبت بهای آنرا ، با تیره روزی خود و جامعه، خواهد پرداخت.

---

منبع عکس دریاچه: : سایت پیک ایران

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

آ. ائلیار

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.