از طریق مسکو در مسیر جاده ابریشم
قسمت یازدهم
مسکو شهری که یک شبه بکارتش را از دست داد ، یک شبه حامله شد،و همان شب هزاران کودک آواره از دل خود بیرون داد.
بچه های کوچک رها شده در خیابان ها ، بچه های پرورشگاه های بی صاحب شده که کنترل از دست داده اند. همراه سیل وسیع زنان کولی با بچه هائی نحیف در بغل با دستی گشاده برای گدائی .
می گویند دزدی و ولگردی در خون کولی هاست از قدیمی ترین باشندگان جهان.خونی که هفتاد سال منجمد شده بود بدون اینکه تازه شود.حال با تمام شدن عصر یخبندان باز گرم شده ودر رگهایشان به جریان افتاده است .
اکثر پرورشگاه ها بسته شده وساختمان هایشان به قیمت بسیار خوب فروخته شده اند.غذا نیست ،معلم نیست کمک دولتی نیست.یچه هابایدخود نان خود در آورند.به هر ترتیب که شده .گورکی دیگری باید تا ترسیم کند سیمای کودکانی که بی پناه وتحقیر شده بار دیگر در خیابان های مسکو ظاهر شده اند.
این جا دو چیز در فرو پاشی پا به پای هم رشد کرده و می کند!کارگران واقشار متوسط به پائین تهیدست تر ، ثروتمندان غنی تر می گردند.
ثروتمندان با سرعت خود را ازبدنه جامعه جدا می کنند .شکل زندگی ،محل های زندگی ولابی های خود را شکل می دهند.مردمان عادی از قسمت های مرکزی به دور ترین محلات پرتاب می شوند.
محلات مرکزی در شکلی مدرن مقتضی با زمانه وحال روز قشر مرفه ونیمه مرفهی که دارد وارد صحنه می گردد باز سازی می شود.ساختمان های قدیمی بعد ده ها سال دستی به سر وگوششان کشیده می شود چهره عبوس ،سرد،سیمانی و یک نواخت خود را با نما های مدرن ،ویترین های شیشه ای پر زرق وبرق عوض می کنند.
یاد سال ها قبل می افتم.که از آلمان غربی همراه دکتر" حسن بلوری" به آلمان شرقی رفتم . وقتی ازایشان پرسیدم "چرا مغازه ها این طور کهنه وفرسوده ، فروشنده ها لاقید واجناس چنگی به دل نمی زنند و آنطرف برلین چنان روشن ونشاط آور؟" گفت "آنطرف ویترین غرب است وتوخالی !اما این طرف پر محتوی وانسانی ! در نبردی نا برابر با میلیارد ها دلاری که صرف این ویترین می شود."
همزمان هر دو لباس غربی بر تن داشتیم وموقع نهار در مدرن ترین ساختمان آنجا "برج تلویزیون" میدان الکساندر پلاس قادر نشدیم غذای مرغی را که خانم گارسونی آب چگان بر سر میز نهاد بخوریم .گرسنه ماندیم تا عصر به ویترین غرب باز گردیم وسد جوع کنیم.
حال قسمت مرکزی شهرمسکو دارد ویترین پر زرق وبرقی می شود که کمپانی های غربی و سرمایه داران جدید روس تدارک آنها را دیده اند. چهره همیشه عبوس ،ومنقبض از سرما ومانده در سیمای ایوان مخوف را تغیر می دهند.
ساختمان های بزرگ با پنجره های کوچک چوبی کهنه که گذشت سال ها رنگ از چهره آن ها سترده و کمانی شان کرده بود جای خود را به پنجره های بزرگ وویترین های روشنی می دهند که اجناس غربی را به نمایش نهاده اند.
"کارل اشتات" "والیتینا " "بوس "که نامش آب از لب ولوچه "نوی روس"1 ها جاری می سازد .
"آ. دی. داس" داد می زند من این جا هستم! با راحت ترین کفش جهان! با "آ. دی. داس" در سرتا سرروسیه سفر کنید !
"شانل"" جرج آرمانی" از عطرهای معطرپاریسی خبر می دهند که قرار است فضای روسیه را عطر آگین کنند.
"مک دونالد "بازیکن مهاجم خط اول جبهه است .
بازی کنی اشتها بر انگیز که گل های سنگین بر دروازه "بورش روسی و پلمینی "وارد می کند.
ساختمان شیشه ای مدرن آن در مرکزی ترین خیابان مسکو در میدان پوشکین ابهتی خاص دارد .دیزآین غربی با آرم شناخته شده مک دونالد .
حال به جای عشاقی که دور مجسمه پوشکین جمع می شدند گیتار می نواختند ودسته گل می نهادند.جوانانی با "چیزبرگر" وپاکتی چیپس بر یایه مجسمه یله داده و کیفور از این فست فودغربی دنیای جدیدی را با مزه جدید تجربه می کنند.حسی از بوی جدید ولذتی که تاکنون تجربه نکرده بود .طبع کنجگاو،تنوع طلب، لذت جو، وحریص آدمی این شکل دهنده آشپز خانه های متنوع جهان !
زن وشوهری جوان در لباس عروسی همراه تعدادی از دوستان با شاخه گلی بر دست در پای مجسمه عکس می گیرند نمادی از دو فرهنگ .نمی دانم این سنت زیبای گل نهادن عروس وداماد های جوان در پای مجسمه پوشکین و سرباز گمنام تا کی دوام خواهد آورد؟
هر چند که می دانم برخی از سنت های زیبای مانده از سالیان دوام خواهند آورد. چرا که تکیه بر تاریخ وفرهنگی دیرپا دارند. تکیه برغول هائی چون "تولستوی" که تاریخشان را چون مائده ای آسمانی در ظرفی جاودانه به نام "جنگ وصلح" ریخت و چاشنی "آنا کارنینا" سیمای زن روس بر آن افزود.
حال مک دونالد پر جنب وجوش ترین مرکز جمع شدن جوان هاست. نشانه ای از سرزمین عجایب که "آلیس" های روسی دارند در آن پای می نهند.
از فیلم ها، تا لباس ها ،از مایکل جکسون تا گروه" آبا" وکامپیوتری که دارد خود را به خانه ها تحمیل می کند.
تنیس این ورزش خاص که بیشتر طرفداران آن را طبقات مرفه ونیمه مرفه تشکیل می دهند حال به عنوان نمادی از مدرن شدن کشور سخت مورد توجه قرار گرفته است .
زمین تنیس پشت زمین تنیس می سازند.اوپن های مختلف اعلام می کنند. "آندره آغاسی "محبوب جوانان. حال گرفتن یک راکت تنیس همراه با لباس های عمدتا "آ. دی .اس" وچرخیدن با آن نشانی از غربی شدن وتمکن مالی است.
اما تمامی این ها مانع از آن نمی شود که مک دونالداز جایگاه رفیع خود پائین بیاید. لشکری از دختزان وپسران جوان با اونیفوروم های یکدست مک دونالد در داخل سالن ومحوطه اطراف می چرخند وبا دقت وچهره های خندان که به ان ها آموزش داده شده در خدمت مشتریان قرار دارند.
تحولی باور نکردنی!
آن فروشندگان بی حوصله واخمو که نمی توانستی زیاد سوال و جواب کنی جای خود را به این چهره های بشاش داده اند.در باز می کنند ،خیر مقدم می گویند ،تی می کشند .میزت را به سرعت تمیز می کنند .توالت ها ازتمیزی برق می زنند.
بیاد توالت های" بی در" خوابگاه های دانشجوئ می افتم. با توالت نشستگانی که روزنامه بزرگی را بر دست داشتند می خواندندوسپس به جای دستمال کاغذی استفاده می کردند. توالتی در شهر نبود .توالت مغازه ها و رستوران ها آشوب بر دل می افکند وکسی پاسخگو نبود.
هیچ کجا به گمانم مک دونالد چنین لشگری از جوانان کارگر را ندارد .این جا خوردن یک همبرگر ماک دونالد خود نوعی نشان غربی شدن و تشخص است .روس ها حال مهمانان خود را نه با "شیشلیک قفقازی" بلکه با"چیز برگر" پذیرائی می کنند.جشن تولد می گیرند، بچه هایشان بازیچه های مک دونالد، آمده از کشور عمو سام را هدیه می گیرند مانند گنجی ، در شهر می چرخانند وقند در دل همسالان آب می کنند. ابوالفضل محققی
ادامه دارد
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید