بنا به روایتی که ازاسکندر مقدونی در شرق شده است، او پس از فتوحات گسترده در غرب و شرق در جوانی بیمار شد و در بستر مر گ افتاد. دلش برای مادرش سخت تنگ شد. از اینکه با مرگ او مادرش دچار سوگ و غم بزرگی خواهد شد دلش گرفت. در نظر آورد که مادرش باشنیدن خبر مرگ او در حسرت فرزند می گرید و اشک می ریزد.
وصیت نامه ای خطاب به مادرش نوشت و گوسپندی را همراه با وصیت نامه برای مادر فرستاد. در وصیت نامه چنین نوشت: مادرم هنگامی که تو این وصیت نامه را می خوانی من مرده ام و تو در سوگ بزرگی نشسته ای. تقاضایم از تو آنست که گوسپندی را که همراه با وصیت نامه ام به تو می رسد، قربانی کنی و غذای مفصل و لذیذی بپزی و میز زیبایی بیارایی و در بازار نهی. آنگاه از همه کسانی که پدری، همسری، فرزندی و یا عزیزی از دست نداده اند، و سوگوار نیستند، دعوت کنی که دور میز جمع شوند و از میهمانی بهره مند گردند.
مادر به وصیت فرزند عمل کرد. میهمانی بزرگی داد، گوسپند را قربانی کرد و میزی از خوراکی های لذیذ بیاراست و در بازار نهاد. آنگاه بانگ برآورد که ای همه کسانی که نورچشمی را از دست نداده اید، و سوگوار نیستید واشکی بر چشم هایتان جاری نشده است، قدمتان بر میهمانی من گرامی باد، بیایید و دور میز جمع شوید و از آنچه تقدیمتان کرده ام برخوردار گردید. کسی نیامد و دور میز خالی ماند. مادر دوباره بانگ برداشت که ای مردمی که فرزند و شوی و همسر از دست نداده اید آیا صدای مرا می شنوید؟ برایتان جشنی آراسته ام بیایید و از این غذاهای لذیذ بهره گیرید. کسی نیامد.
مادر، بزرگان و ریش سپیدان را خطاب کرد و از آنها پرسید که چرا این مردم در میهمانی من شرکت نمی کنند. بزرگان علت را چنین بیان کردند: بانوی ما علت آن است که در شهر همه سوگوارند. در شهر خانه ای نمانده است که عزیزی از دست نداده باشد. همه شهر عزادار و سوگوارند.
مادر این بار اسکند را مورد خطاب قرار داد و گفت: فرزندم در زندگانیت خردمند بودی و پس از مرگت هم خردمند ماندی. خواستی بگویی که اسکندر و مادرش استثنا نیستند و همچون دیگرانند.
احمد تاج الدینی
25 اگوست 2019/ سوم شهریور 1398
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید