اعتراض
کورترین بینایان صلا دادند که شما ظهور کردید
هم از آسمان آمدید و هم از زمین
گویی سلسله ی فراعنه اید
ریز و و درشت و کوچک و بزرگ
و واژه ها را در کتاب بشر پُراز زنجیر کردید
گپرنشینان حاشیه، تشنه ی یک جرعه تصویر آینه اند و نان
و تازیانه هاتان هنوز در رقص باد می رقصد
معترضم
که از درخت و چرثقیل و هر چه بالا برنده است چوبه ی دار ساختید
و زخم ما را در شولای مغول پیچاندید
و گفتید تاریخ تازیانه در صحن بنفشه زده گان رحمتی است غیبی
ما از زندگی می گفتیم و شما مرگ را آوا می دادید
شما در سرزمین بهار ما گشت پاییز کاشتید
و همه آبشارها و دریاچه ها
همه ی موج ها و اوج ها ی گیاهان را خشکاندید
صدا ی زنان را در گلو خفه کردید
و من معترضم
به شیرخواره گانی که در لالایی آتش شما به مرگ فرو رفتند
به پدرانی که با سوغات جسد فرزندشان از مسلخ شما و از سفر آوار برگشتند
من از شهر خاوران خورشید و باختران باران می آیم
از ناخن های خونین
از دهکده های داغ ها و آبادی های آه ها
و معترضم
که آینه ها را در آماج موج های خو نین گذاشتید
خُنچه های غزا بنا کردید بر سَر ـ دَر هر کوچه
و من معترضم
که گلوگاه مان را به گلوله بستید و طناب دار
و گوشواره های زنان را در آستانه ی غسال خانه ها انداختید
و نگذاشنید که فرزندان کبودمان را با دست های خودمان دفن شان کنیم
بی نام و بی نشانه و بی گور
براستی پژمردن گل در غظلت آتش شما چقدر است؟
که از نه از شکست ـ خامی خود عبرت اندوختید
و نه آموختارِ خَم ـخانه ی بی خبری خویشتن شدید.
و من معترضم
که سال ها از ردّپای نسل های پیشین ، کُنام پسین اجدادتان را از ما طلب کردید
و. تقلید کردید که صدای حقیقت و آزادی هستید
من معترضم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید