-
نقدی گذرا به شورای مدیریت گذار (از تصور تا توهم)
در طی چند سال اخیر ائتلافات سیاسی و پروژه های متعددی توسط طیف های مختلف اپوزیسیون ارائه شده است که هرکدام بنوبه خود چند صباحی سر و صدای فراوانی ایجاد کردند و به تدریج به حاشیه فراموشی سپرده شدند. آیا علیرغم قاعده چهل ساله, فرجام شورای مدیریت گذار یک استثنا خواهد بود ؟ در این مقاله با نگاهی نقدگرایانه بصورت سریع (گذرا), صریح و منصفانه در جستجوی پاسخ به این سوال خواهم بود. وقتی از برگزارکنندگان این "برآیش" یا رونمایی (اعلام موجودیت) پرسیدم هدف از دعوت امثال بنده چیست؟ زیرا هیچگونه سند یا اطلاعاتی در دست نیست, و قرار است من در آنجا چه کار کنم؟ جواب قانع کننده ای نیافتم جز اینکه حضور امثال بنده و بقیه فعالان اپوزیسیون باعث مشروعیت بخشیدن به پروژه ای می شود که ما از اهداف, برنامه, نقشه راه, اسناد, اساسنامه و مرامنامه آن کاملا بی اطلاع هستیم. قاعدتا یک پروژه یا ائتلاف وسیع ملی و فراگیر باید با یک فراخوان ملی و شفاف و گفتمان عمومی آغاز شود و نه در جلسات بسته یک "محفل خصوصی".
ظاهرا این پروژه با جهشی موروثی (mutation) از "اتحاد برای دمکراسی در ایران" آغاز شد که آخرین کنفرانس خود را حدود ١٧ ماه پیش تحت عنوان "مدیریت گذار از جمهوری اسلامی" در لندن برگزار کرد. در آن کنفرانس بنده نیز یکی از سخنرانان بودم و از همگرایی و ائتلاف نحله های مختلف اپوزیسیون با تمام وجود استقبال کردم, و در مورد ضرورت مبرم آن سخن گفتم. اما جالب اینجاست حسن شریعتمداری که در آغاز بخشی از مجموعه "اتحاد برای دمکراسی در ایران" بود, یکه و تنها آن کنفرانس را بایکوت کرد و از شرکت در آن امتناع ورزید و راه جدید و انتزاعی خود را منحصرا آغاز کرد. بعدها اتفاق نادری رخ داد که بنده از درک آن تا به امروز عاجز هستم. و آن اینکه اکثر اعضای فعال "اتحاد برای دمکراسی در ایران" آن مجموعه را رها کردند و از ره ارادت سالاری به پروژه موازی و هماوردانه در حال تکوین حسن شریعتمداری روی آوردند. علیرغم اینکه آقای شریعتمداری در کنفرانس لندن آنها را بایکوت کرده بود. اینکه جناب آقای شریعتمداری توانسته است باعث فروپاشی عملی یک مجموعه با سابقه و نامدار, و جذب اکثر اعضای آن به زیر چتر سیاسی خود بشود, از منظر کشش و کمالات مدیریتی و کاریزماتیک شخصیتی قابل تحسین و ستودنی است. ایشان در طی حدود ١٧ ماه گذشته در یک رهنورد تاریخی (odyssey), اما از نظر رقابتی "هماوردگر" علمدار مبارزه بر علیه "رهبری فردی" تحت هر عنوانی بودند. و به همین دلیل پافشاری و تاکید بر روی "شورا" بود و نه رهبری فردی. حال چه اتفاقی رخ داد که ذاتا با نقض غرض و پارادکس متناقض ایشان قبل از رونمایی در لندن به "رهبریت" تحت عنوان "دبیرکل" این مجموع منتخب یا منتصب شدند (از شیوه انتخاب یا انتصاب اطلاعی در دست نیست). باید اعتراف کنم که قدرت مجاب و متقاعد کننده ایشان قابل تحسین است. بر اساس دانشنامه آزاد ویکی پدیا سید حسن شریعتمداری فرزند ارشد آیت الله العظمی شریعتمداری (از مؤثرین مراجع تقلید شیعه در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی و یکی از بانیان نظام جمهوری اسلامی) می باشد که تحصیلات حوزوی (در قم) نیز دارد. و اینکه اپوزیسیون سکولار بعد از ٤٠ سال حکومت آیت الله ها در ایران تصمیم گرفته است تا فرزند یک آیت الله (اگرچه سکولار و غیر مذهبی, و بجای خود محترم) را بعنوان "رهبر" و دبیر کل خود انتخاب کنند, سندی است غیرقابل انکار بر توانایی های قابل ستایش جناب حسن شریعتمداری در مجاب نمودن دیگران! زیرا همین رفقا اگر بحث رضا پهلوی ء دمکرات و سکولار که ٩٥ درصد آرزوهای خود را در یک جمهوری دمکراتیک می بیند مطرح بشود, از "ژن" او گذشت نخواهند کرد. اگرچه از نظر نگارنده "آقازاده گی" و "ژن" در دنیای مدرن و مناسبات سیاسی موضوعات بی ربطی هستند, و هر کس باید بدون در نظر گرفتن "ژن خوب و بد" بر اساس شایستگی های شخصی مورد قضاوت قرار بگیرد. طبیعتا همانگونه که به کرات در این مقاله تاکید کرده ام, آقای شریعتمداری شایستگی های فردی قابل ستایش را دارند. غرض از ذکر این مطلب رفتار و قضاوت دوگانه برخی از دوستان است. معهذا, رفقا باید این ثنویت در دوگانهانگاری گزینشی خویش را برطرف کنند.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید