رفتن به محتوای اصلی

رای من کجاست؟!
02.10.2010 - 19:54

 

مصاحبه با یکی از دستگیر شدگان در تظاهرات 22 بهمن ماه 88

با آنکه بیش از یکسال از جنبش اعتراضی مردم ایران که با نام جنبش سبز در دنیا مطرح گردید، می گذرد، و علیرغم اینکه عده ای در ایران آنرا "مرده" می دانند، اما اثرات آن بر روی اجتماع ایران و مخصوصا جوانان ایرانی هنوز قابل مشاهده است.

عده ای از جوانان ایرانی در این راه کشته شدند، عده ای زندانی هستند و عده ی دیگری هم مجبور به ترک وطن شدند. امروز به سراغ یکی از این جوانان میرویم، جوانی دانشجو که تنها به دلیل آنچه خودش آن را "اعتراضات مدنی و صلحجویانه" می نامد، مجبور به ترک وطن شده است.

 

مصاحبه مرا با کاوه سنجابی ملایری بخوانید:

ابتدا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید و اینکه چه شد که مجبور به ترک ایران شدید؟

من کاوه سنجابی هستم، ۲۳ ساله، دانشجوی رشته کشاورزی دانشگاه آزاد. بعد از انتخابات ریاست جمهوری و در پی اعتراضات پس از آن که به جنبش سبز معروف شد، مانند هزاران جوان ایرانی در تظاهرات هایی که به صورت کاملا مسالمت آمیز که گاها در سکوت هم بر گزار می شد شرکت داشتم نهایتا در تظاهرات مخالفین دولت در روز ۲۲ بهمن دستگیر شدم. پس از آن که در دادگاه انقلاب محکوم شدم و حکم زندان به من دادند تصمیم گرفتم از ایران خارج بشوم.

اشاره کردید که دانشجو بودید، آیا شرکت در این راهپیمایی ها برای شما در دانشگاه مشکل ساز نشد؟

در دانشگاه بچه ها یک سری فعالیت هایی می کردند مثلا شعار نویسی روی دیوار. روز ۱۳ آبان هم دانشگاه شلوغ شد و همینطور بعد از انتخابات. در مورد فعالیت ها در دانشگاه حراست بیشتر تمرکزش بر روی همان مسائل شعار نویسی و جو دانشگاه بود، ضمن اینکه بعد از دستگیری من در روز ۲۲ بهمن، کمیته انضباطی برای من تشکیل جلسه داد و بنده را هم احضار کردند که من حاضر نشدم.

در دوران شعار نویسی ها هم به این صورت بود که به صورت موردی تفتیش می کردند. خب بلاخره مشخص بود که چه کسانی توی دانشگاه ممکنه فعالیتهای سیاسی بکنند، بعضا همان افراد را به حراست احضار می کردند و مورد تفتیش و سوال و جواب قرار می دادند.

فرمودید که در راهپیمایی ۲۲ بهمن دستگیر شدید، آیا این اولین باز بود که در راهپیمائی های اعتراضی شرکت می کردید و یا اینکه در راهپیمائیهای دیگری هم شرکت کرده بودید؟

من در تمام تجمعات بعد از انتخابات که بصورت مسالمت آمیز برگزار می شدند شرکت می کردم و فعالیتم در حد مبارزه مدنی بود؛ ولی خب دستگیر نشده بودم تا روز ۲۲ بهمن.

کجا دستگیر شدید و بعد از دستگیری شما را بکجا بردند؟

ما در بلوار ابوذر تقاطع خیابان پیامبر نزدیکی خیابان اشرفی اصفهانی که نزدیک به محل درگیری ها بود دستگیر شدیم. مامورانی که ما را دستگیر گردند از موتورسوارهای سپاه بودند. از آنجا ما را سوار اتوبوس کردند، برخوردها خیلی زشت و زننده همراه با فحاشی و هتاکی بود. داخل اتوبوسی هم که ما را سوار کردند بوسیله جوراب های خودمان چشم های ما را بستند.

چند نفر بودید؟

ما آنجا ۵ نفر بودیم. چشم های ما را بسته بودن و متوجه نبودیم که ما رو دقیقا بکجا می برند ولی اگر اشتباه نکنم ما را به یک پایگاهی در حوالی میدان فاطمی بردند. این را از صدای بسیم های خودشان که بریده بریده می شنیدم حدس میزنم بعد از آنجا ما رو بردند به پایگاه سیدالشهدا که متعلق به سپاه هست در خیابان پیروزی؛ و بعد از آن هم انتقالمان دادند به اوین.

چه مدت در اوین بودید؟ و در زمانی که اوین بودید رفتار بازجو ها و مسئولین زندان با شما به چه صورت بود؟

ما را چون سپاه دستگیر کرده بود ابتدا به بند ۲ الف که متعلق به سپاه هست بردند. این بند تحت نظر سپاه هست و زیر نظر سازمان زندانها نیست و هیچگونه نظارتی قوه قضائیه روی این قضیه ندارد. برخوردها فوق العاده بد بود، فوق العاده سعی می کردند که تحقیر کنند نه تنها من را، تمام کسانی که دستگیر شده بودند عموما دانشجو بودند، عموما قشر جوانی بودند که با این مسائل برخوردی نداشتند.

در بازدشتگاه چند نفر بودید؟ در سلول شما تنها بودید یا کس دیگه هم همراه شما بود؟

در ابتدا که به اوین رفتیم در همان بند سپاه ما ۸ نفر بودیم که در یک سلول ۲*۲ محبوس بودیم البته شاید این اندازه را درست نگفته باشم، چون در شرایط روحی بدی بودم اما اینطور بگویم که اگر ۴ نفر می خواستند بخوابند، ۴ نفر دیگر باید می ایستادند.

این تا ۲۴ ساعت اول بود و بعد از آن ما را فرستادند اندرزگاه شماره ۱ زندان اوین که آنجا بخش قزنطینه است که بعلت اینکه زیر نظر سازمان زندانها بود برخوردها استاندارد تر بود و حداقل در زمانهای عادی با ما برخورد انسانی می کردند. در زمانهایی بغییر از بازجویی ما مشکل خاصی نداشتیم اما در بازجویی ها از آنجائیکه مامور بازجوی ما هم از وزارت اطلاعات بود یه مقدار نوع بازجویی ما و اقداماتی که می کردند متفاوت بود و دلیلش هم این بود که می خواستند از بچه ها حرف بکشند و ما را اذیت کردند.

اشاره کردید به نحوه اقدامات بازجوها برای حرف کشیدن، خواسته بازجوها چه بود؟ چه چیزی را میخواستند که بدانند؟

والله احتمالا هدف اینها سناریو سازی بوده. سعی می کردند که مسائلی را به ما مرتبط کنند که اصلا موضوعیت نداشت مثلا بحث جاسوسی رو خیلی به اصرار قصد داشتند از ما بکشند که شما جاسوس بودید. حتی اینکه من یک مقداری زبان انگلیسی می دانم و در ایران کار ترجمه انجام میدادم و در بازجویی ها من این را مطرح کردم بلافاصله بازجوی من برگشت به من گفت که "پس تو جاسوسی چون که زبان میدونی، ترجمه می کردی، دانشجو هم که بودی و تظاهرات هم که شرکت می کردی" و خیلی اتهامات اینگونه که زیاد هم بود.

من نزدیک ۱۴ ساعت در یک مرجله بازجویی شدم و در طول این مدت بعضا با فحش، بعضا با هتاکی، بعضا با کتک زدن، بعضا با تحقیر و بعضا با زبون خیلی آروم و محترمانه سعی می کردند که مسائل مختلفی را به ما القا کنند، که مثلا شما با ستادهای انتخاباتی در ارتباط بودید، شما پول گرفتید، شما جاسوسی کردید، شما فیلم و خبر تهیه کردید و از این دست اتهامات.

اما عجیب ترین اتهامی که به من نسبت دادند و برای من خیلی عجیب بود این بود که می گفتند که شما با یک گروه بهائی در ارتباط بودید و قصد سرنگونی نظام را داشتید!

آیا شما واقعا با ستاد کاندیدای مورد نظرتون در ارتباط بودید یا برای آنها کار تبلیغاتی می کردید؟

قبل از انتخابات خب من نظرم این بود که اگر آقای موسوی انتخاب بشوند یک مقدار شرایط اجتماعی باز تر می شود و من دانشجو هم می توانم حرفم را بزنم، برای مثال در سینما می توانم فیلم های خوب ببینم، یا اینکه بتوانم تئاتر خوب ببینم و یا یک کتاب خوب بخریم. خب اینها به من انگیزه می داد که تبلیغ کنم که همه شخصی بود نه پولی می گرفتم و نه در قالب فعالیت های ستادی بود و در واقع کاملا شخصی بود.

بعد از انتخابات هم اونجایی که به نظرم رسید اجحافی شده و حق ما ناحق شده، اعتراض کردم و اعتراضم در قالب اعتراضات مسالمت آمیز و مدنی بود. اما هرگز تحت لوا و پرچم هیچ گروه و سازمانی نبودم. فکر می کردم که بعنوان یک شهروند و یک ایرانی در این زمینه مسئولم و باید اعتراض کنم و اعتراض کردم و اصلا انتظار چنین برخوردی از جانب حکومت را نداشتم.

پس شما از هیچ گروه و دسته ای پول نگرفتی؟

نه به هیچ وجه. من هم مثل هزاران جوانی که خود جوش و تنها برای احقاق حقشان به خیابان ها آمدند، به خیابان آمدم و به نتیجه حاصل از انتخابات اعتراض کردم.

چطور شد که از اوین آزاد شدید؟ با قرار وثیقه آزاد شدید؟

بعد از ۱۷ روز ما را با کفالت، کفالت مالیه آزاد کردند. در ازای ۲۰ میلیونی که خانواده من گذاشتند.

یعنی با قرار وثیقه آزاد شدید؟

بله البته خودشان می گویند کفالت ولی خب بعبارتی همان وثیقه هم میشه گفت. من را آزاد کردند و ضمانتی بود که من تا روز دادگاه خودم را برسانم به دادگاه که بلاخره احضاریه دادگاه هم آمد و من دادگاهی شدم.

به چه جرمی دادگاهی شدید؟ اتهامات وارده به شما چه بود؟

به اتهام اجتماع و تبانی برای برهم زدن نظم عمومی و تبلیغ علیه نظام. که برای تبلیغ علیه نظام من اشد گرفتم، یک سال، و تجمع و تبانی هم که اشد مجاراتش ۵ سال است، به من یک سال دادند یعنی مجموعا ۲ سال حبس تعزیزی.

آیا شما وکیل داشتید؟

در زمان بازداشت نه، اما وقتی احضاریه دادگاه آمد بله. وکیلم خانم غنوی بودند. من در دادگاه با وکیل حاضر شدم؛ اما جهت اطلاع باید بگویم که برای دادگاه انقلاب اهمیتی ندارد که شما وکیل داشته باشید یا نه، چون یک دادگاه فرمایشی است و در عرض ۱۰-۱۵ دقیقه در مورد آینده شما قضاوت می کنند بدون اینکه به دفاعیه وکیل شما توجه کنند.

جالب بود که حتی قبل از اینکه وکیل من شروع به صحبت کند قاضی من که آقای مغیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، بودند، ایشان شروع کردند به یادداشت کردن یک سری مسائل از روی صحبت های من که کاملا مشخص بود که اصلا به صحبت های وکیل من توجهی ندارند و رأی متناسب با اینکه من چطور صحبت کردم و یا اینکه در بازجویی ها چطور جواب دادم و نظر بازجو چه بوده صادر می شود نه صحبت های من یا وکیلم در دادگاه.

شما بعد از دادگاه از ایران خارج شدید؟

نه من به حکم اعتراض کردم و خیلی امیدوار بودم که در تجدید نظر حکمم بشکنه بعلت اینکه من دانشجو بودم، سال آخر بودم و برای من زندگی در ایران مطلوب بود و به هیچ عنوان قصد خروج و فکر خروج از ایران را نداشتم. اما تنها انگیزه ای که باعث خروج من از ایران شد این بود که دیدم گویا حاکمیت نمی خواهد به من اجازه زندگی بدهد. البته تا زمان تائید حکم هم در ایران ماندم و زمانی که دیگه حکم تائید شد من متوجه شدم که نمی شود با این وضعیت در ایران ماند و از ایران خارج شدم.

بعنوان سوال آخر و بعنوان یک جوان ایرانی جنبش سبز را چطور تعریف می کنید؟

جنبش سبز در پی فراخوان آقای موسوی برای رای دادن و شرکت در انتخابات شروع شد و با ادامه آن روندی که برای تبلغیات جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب و ستادهای منصوب به آقای موسوی انجام دادند پا گرفت و بعد از انتخابات گسترده تر شد متناسب با اینکه حق مردم ضایع شده بود و تا الان هم ادامه داشته و دارد و بنظر من همچنان زنده است.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ناشناس

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.