
نگاهی به مقاله آقای هادی صوفی زاده
آقای صوفیزاده، ابتدا میخواهم ازشما تشکر کنم که به کامنت من پاسخ دادهاید و در این پاسخ، به منابع مورد استفاده خود اشاره کردهاید.
همانطوری که نوشتهام، اطلاعات تاریخی من اندک است ولی این به این معنا نیست که منحصر به "تاریخ"هایی است که در مدارس و دانشگاهها ارائه میشوند. من هم همانند بسیاری دیگر، جسته و گریخته مطالعاتی خارج از این محدوده داشتهام که همه اینها را به عنوان اطلاعات عمومی نامگذاری میکنم.
درک من از تاریخ ایران (منظورم همه ایران است و نه تنها فارسها) که منِ آذربایجانی هم جزوی از آن هستم، این است که سرتاسر این تاریخ، مملو است از کشت و کشتارها، که همگی نفرتانگیزند و غیرقابل دفاع. درک من این است که هر پادشاهی که کبیر لقب گرفته، افتخار کبیر بودنش را از قتل و غارت و کشتار مردم بیگناه کسب کرده است و نه از سازندگی و خدمت به انسانها.
متاسفانه در کشور ما ایران، تاریخنویسی واقعی معمول نبوده و آنچه که نوشته شده، تاریخ شاهان بوده و نه تاریخ کشور ایران. اندک تاریخنویسانی هم که تلاش داشتهاند تاریخ واقعی کشور را به رشته تحریر درآورند، یا تکفیر شدهاند و یا در زیر انواع محرومیتها و محدودیتها، کمرشان خرد شده است.
در مورد آماری که شما در مصاحبه خود ارائه دادهاید، باید بگویم که استناد من به گفتههای خود شما بود و من هم در مورد درستی و نادرستی آنها اظهار نظر نکردهام بلکه تنها نوشتهام که: " تصور من این بود که در دوران صفویان، اکثریت قابل توجهی از ایرانیان، مسلمان بودهاند ولی دادههای آقای صوفیزاده برخلاف تصور من میباشد." و درضمن، با استفاده از رقم 20 درصدی که شما دادهاید، جمعیت آنزمان ایران و تعداد مسلمانان را محاسبه کردهام.
همینجا این تذکر را هم بدهم که در منبع مورد اشاره شما یعنی کتاب خانم دلارام مشهوری، منبع مورد اشاره ایشان هم از قلم افتاده است.
اساسا صحبت من درباره درستی یا نادرستی این ارقام نیست، گرچه مصاحبه کننده در مورد ارقامی که ارائه میدهد مسول است. در این بخش، صحبت من این بوده است که اکثریت بسیار بزرگی از کسانی که در دوره صفویان به مذهب شیعه درآمدهاند (چه به اجبار و چه به اختیار)، پیش از آن سنی بودهاند و طبیعتا نمیتوانستهاند فرهنگ چند قرنی خود را در طول مدتی کوتاهتر، مثلا در طول یک قرن، به تمامی تغییر دهند و از انسانهایی انساندوست به انسانهایی انسانستیز تبدیل شوند. باید دنبال ریشههای اصلی گشت. من شخصا نه در مورد تاریخ و نه در هیچ مورد دیگری تعصب ندارم. گوش من برای شنیدن سخنان مستدل و منطقی شنواست و مغز من هم پذیرای هر عنصر درست و علمی و منطقی است. درضمن باید به خاطر داشته باشیم که هر آنجه که در مقابل "تاریخ"های مرسوم ارائه میشود را هم نمیتوان "تاریخ واقعی" دانست.
در کامنت من آنچه که موضوع اصلی است، مخالفت با نسبت دادن جنایات محافل حاکم و قدرتمداران و یا تعدادی عناصر جانی و راهزن و قشری به یک ملت است. همان کاری که شما در پاسختان دوباره انجام دادهاید. شما حتا جنایات یک مشت دزد و جانی و آدمکش را که در هر جامعهای، حتی در دمکراتیکترین جوامع هم پیدا میشوند به پای "ایرانیان" مینویسید. مگر امثال "کشتار خفاش شبهای تهران، قتلهای عنکبوتی، قتلهای سریالی، جنایات پاکدشت، و افغانی ستیزی و دهها مورد اینگونه" ربطی به تمام ایرانیان دارد؟ بستگان یک پاسدار کودکی را با میلهگردهای آهنی سوراخ سوراخ میکنند. مگر آنچنانکه شما مینویسید، "ایرانیان" این جنایت فجیع را انجام دادهاند؟ آخر این کدام عقلانیتی است که جنایات یک مشت جانی و آدمکش را به مردم یک کشور و به یک ملت و قوم عمومیت میدهد؟
آقای صوفیزاده! شما از یک طرف میگویید که: " وقتیکه ازانسان ستیزی ایرانیان صحبت میشود بدین معنی نیست که همگی وبطور مطلق سرکت داشته باشند" و از طرف دیگر از "قصاوت ایرانیان" سخن میرانید و در جایی دیگر میگویید که: "تمام مصیبتهایی که برسرادیان مختلف درایران آمده است ازطرف ملت فارس انجام گرفته است." کدام یک از حرفهای شما را بپذیریم؟ اگر "کنت دوگوبینو " سفیر کشورفرانسه درایران که طبیعتا با تعدادی متمول ودرباری دروغگو و متملق سر و کار داشته است این صفات را به طور کلی به "ایرانیان" نسبت میدهد، شما هم دقیقا همین کار را میکنید.
نوشتهاید: "اشتباه شما دراین است که موضوع دگرستیزی شیعیان درایران را که موضوع مصاحبه بنده با رادیو کوردانه بوده به آذری کشی اسماعیل خان سمکۆ، ارمنی کشی ارامنه توسط تورکها و غیره مقایسه می نمائید.“
اگر کمی در نوشته من دقت کنید، درمییابید که منظور من مقایسه این جنایتها با هم و با دگرستیزی شیعیان در ایران و یا آنطور که میگویید "دفاع از یک پدیده زشت تاریخی" نبوده است. از نظر من هیچ جنایتی قابل توجیه و یا قابل "تقدیس" نیست بلکه همانگونه که به روشنی نوشتهام، این است که هیچ یک از این جنایات را نمیتوان پای مردمی، قومی یا ملتی نوشت. هر کسی که این جنایات را به قوم و ملتی نسبت دهد، به گرداب "نژادستیزی" درمیغلطد و در نهایت، سر از جهنم فاشیسم برمیآورد.
در مورد انتقاد من به شما در مورد نظرتان راجع به چپها نوشتهاید که: "کمترین اظهارنظر را نسبت به این موضوع ارائه دادهام و آنچه را دراین مورد نوشته [ام] بنابه نظر دیگران بوده است". حال، پرسشی که مطرح میشود این است که آیا شما با این نظرات موافقید یا مخالف؟ اگر مخالفید، چرا همان نظرات را تکرار کردهاید؟ برداشت من این است که شما موافق این نظرات هستید و به همین دلیل هم آنها را مطرح کردهاید.
اگر یک بار دیگر نظرات آقای احسان طبری را مطالعه کنید، به روشنی ملاحظه میکنید که ایشان به هیچوجه آن حرفی را نگفته است که خانم دلارام مشهوری از آن نتیجهگیری کردهاند که گویا: " احسان ظبری حقی برای یهودیان قائل نبود و بلکه طرح تئوری یهودی ستیزی اسلامی نیز از کشفیات ایشان است". احسان طبری حساب یهودیان را با صهیونیستها و دولت اسرائیل جدا میکند، از خق حیات و آزادی وجدان و اندیشه یهودیان دفاع میکند و علیه صهیونیستها و دولت اسرائیل سخن میگوید.
آقای صوفیزاده! من مسائل بسیار زیاد و بسیار اساسی و اصولی با حزب توده ایران دارم ولی هرگز به خودم اجازه نمیدهم که نظرات احسان طبری یا حزب توده ایران را تخطئه کنم.
مطلب آخر اینکه این کاملا درست است که در مقطعی حساس از تاریخ کشورمان، حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق ایران – اکثریت، براساس تحلیل نادرستشان از جمهوری اسلامی، سیاست مخرب و خانمان برانداز شکوفایی جمهوری اسلامی را پیشه کردند ولی همانگونه که نوشتهاید: "نمی توان چپها را با یک پیمانه سنجید"، نمیتوان به این دلیل "چپ" را تخطئه کرد و چوب تکفیر بر انها زد، همانظور که نمیتوان به دلیل جانیانی در میان یک ملت، آن ملت را مورد خشم و غضب قرار داد و آن را انسانستیز دانست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید