
آقای صوفیزاده در مصاحبه خود مسائل متعددی را مطرح کردهاند که برخی از آنها جای بحث جدی دارند. اولین موضوعی که برای من مطرح شد، آماری است که ایشان از ترکیب جمعیت ایران در دوره صفویان ارائه دادهاند.
اطلاعات من از تاریخ، در سطح اطلاعات عمومی است. تصور من این بود که در دوران صفویان، اکثریت قابل توجهی از ایرانیان، مسلمان بودهاند ولی دادههای آقای صوفیزاده برخلاف تصور من میباشد. طبق آماری که ایشان – البته بدون ذکر منبع - دادهاند، در دوران صفویان، ایران 4 میلیون جمعیت داشته است که هشتصد هزار تن از آنها، یعنی 20 درصدشان یهودی و یک میلیون از آنها یعنی 25 درصدشان زرتشتی بودهاند. حال اگر فرض را بر این بگیریم که 200 هزار تفر از ساکنین ایران آن زمان از پیروان ادیان و مذاهب دیگر مانند مسیحیت بودهاند، میماند 2 میلیون نفر مسلمان یعنی تنها 50 درصد جمعیت. باید در نظر داشت که صفویان مبلغین اصلی مذهب شیعه در ایران بودهاند و پیش از آن شیعیان در اقلیت مطلق قرار داشتهاند. بنابراین کسانی که در دوره صفویان مذهب شیعه را پذیرفتند، پیش از آن سنی بودهاند و فرهنگ این مذهب را هم با خود حمل میکردهاند زیرا فرهنگ یک جمعیت عظیم به همین سادگی و طی مدت کوتاهی تغییر اساسی نمیکند و هرقدر هم که تغییر کند، ریشههای فرهنگ قبلی، تا مدتهای مدید در آنها باقی میماند.
آقای صوفیزاده در مصاحبه خود به درستی به این موضوع اشاره میکنند که آزار و اذیت یهودیان و زرتشتیان به تحریک سران و مجتهدان شیعه بوده است. ایشان میگویند: "در کشتارها، مجتهدین شیعه با شگردهای مختلف تلاش نموده اند که دست تمام اقشار مردم ایران را در خون به ناحق ریخته بهائیان آلوده نمایند..." و همچنین اشاره میکنند که: "شیعیان بهفرمان مجتهدین خود علیه ادیان دیگراقدام نمودهاند." ولی در ادامه، این اشاره درست را رها میکنند و به گرداب ملتستیزی درمیغلطند و ملت فارس را مسبب تمامی این انسانستیزی میدانند. به نظر ایشان: "تمام مصیبتهایی که برسرادیان مختلف درایران آمده است ازطرف ملت فارس انجام گرفته است." ایشان همینجا فراموش میکنند که زرتشتیان ایران هم بخشی از این "ملت فارس" بودهاند و هستند. نبابراین میتوان نتیجه گرفت که زرتشتیان نیز در این جنایات سهیم بودهاند. تناقض عجیب و غیرقابل حلی است که آقای صوفیزاده گرفتارش شدهاند.
حال اگر ما بخواهیم هر کشتاری که در دورههای تاریخی مختلف و به تحریک قدرتمداران وقت و با تکیه بر ناآگاهی مردم عادی اتفاق افتاده است را به حساب آن ملت بگذاریم، سر از ناکجاآباد درمیآوریم. با این منطق به اینجا میرسیم که همه اقوام و ملتهای فارس و کرد و ترک و ارمنی و...، همه و همه انسانستیز بودهاند زیرا در تاریخ هر قوم و ملیتی در کشور ایران، میتوانیم کشتارهای جمعی را پیدا کنیم. با این منطق باید کشتار آذربایجانیها توسط کردها به رهبری اسماعیل آقا سمیتقو را به کل کردها، کشتار ارمنیها در آذربایجان را به ملت آذربایجان و کشتار آذربایجانیها در قرهباغ را به ملت ارمنی و... نسبت دهیم. این منطق با عقلانیت سازگار نیست. هیچ ملتی ذاتا و از نظر ژنتیکی انسانستیز نیست. برخلاف گفته آقای صوفیزاده حتی هیچ دینی ذاتا انسانستیز نیست، گرچه عناصر ضدانسانی بسیاری داشته باشد.
آقای صوفیزاده حجم عظیمی از مصاحبه خود را به شرح تاریخ بهاییان اختصاص دادهاند. مسلما بحث در این مورد و در درستی یا نادرستی دادههای تاریخی ایشان به عهده مطلعین و صاحبنظران است ولی آنجا که در ادامه تشریح تاریخ بهاییان به مساله برخورد چپها با بهاییان میرسد، از آنجاییکه نسل من شاهد بخشی از آن بوده است، میتوانم به برخی مسائل اشارهای داشته باشم. ایشان نقل قولی از نویسند معروف خانم دلارام مشهوری میاورند که هیچ ربطی به موضوع ندارد. ایشان از قول خانم مشهوری میگویند: "مگر تاکنون یک چپ حاضر بوده که تن به ازدواج بدون مرسومات مذهبی بدهد؟"
ابتدا باید از آقای صوفیزاده تشکر کنم که مرا با نام این نویسنده معروف آشنا کردند. در وحله دوم باید بگویم که چپها اساسا به هیچگونه مراسم مذهبی ازدواج و طلاق و... باور ندارند و اگر در جوامعی مانند ایران تن به این مراسم میدهند، به دلیل محدودیت زندگی مشترک بدون اجرای این مراسم است و نه به دلیل اعتقادشان به این مراسم.
آقای صوفیزاده در کامنتی که زیر نوشته آقای آ. ائلیار گذاشتهاند، نقل قول دیگری را از خانم دلارام مشهوری درباره برخورد احسان طبری با بهاییان میاورند با این مضون که: "احسان ظبری حقی برای یهودیان قائل نبود و بلکه طرح تئوری یهودی ستیزی اسلامی نیز از کشفیات ایشان است." البته ایشان منبع ادعای خانم مشهوری را به دست نمیدهند. گویا برای ایشان، نوشته خانم مشهوری آیه قرآن است و نباید از ایشان دلیل و مدرک خواست.
مساله دوم اینکه من فکر میکنم آقای صوفیزاده اطلاع دقیقی از مواضع چپها در قبال آزار و اذیت بهاییان در دوران بعد از انقلاب ندارند. من برای نمونه یک مورد را ذکر میکنم.
اگر اشتباه نکنم زمستان سال 1358 بود که خانههای بهاییان را در شهر میاندواب به آتش کشیدند. به دنبال آن غلامرضا حسنی امام چمعه اورمیه خواست همین کار را با تحریک مردم ناآگاه در این شهر انجام دهد. سازمان فداییان خلق ایران در اورمیه (در آن زمان هنوز انشعاب اقلیت – اکثریت صورت نگرفته بود) اعلامیهای بر علیه تحریکات ملا حسنی منتشر کرد و همزمان با آن، دانشجویان، دانشاموزان، کارگران و کلیه هواداران خود را بسیج و در مناطق بهایینشین مستقر کرد. اعضای این سازمان با فداکاری و از جانگذشتگی بیمانندی به تبلیغ علیه ملاحسنی و تحریکات او دست زدند و به مقابله با عوامل ملا حسنی پرداختند. نتیجه این شد که در این شهر، هیچ بهاییای مورد آزار و اذیت قرار نگرفت.
موضوع دیگر اینکه چپها به درستی میدانند که بهاییت یک آیین دینی و مذهبی است و به همین دلیل با آن مانند ادیان دیگر برخورد میکنند. چپها همواره از حق حیات و آزادی بهاییان دفاع کردهاند و میکنند، همانگونه که از آزادی اندیشه و آزادی بیان و فعالیت همه دگراندیشان دفاع میکنند. درست برعکس نیروهای مذهبی – اعم از مسلمان و بهایی و... – که به هیچوجه از آزادی اندیشه و بیان و فعالیت چپها دفاع نمیکنند. آیا تا به حال چنین دفاعی در اطلاعیهها و اعلامیههای بهاییان دیده شده است؟ نه. بهانه هم این است که بهاییان وارد سیاست نمیشوند. میگویم بهانه، به این دلیل که وقتی مساله مربوط به خود بهاییان میشود، این دخالت ایرادی ندارد ولی زمانیکه به دگراندیشان دیگر مربوط میشود، عدم دخالت در سیاست، اصلی غیرقابل نقض است. با تمام این احوالات چپها همواره از حقوق بهاییان و سایر دگراندیشان دفاع کرده و خواهند کرد و در این راه، خستگی را به خود راه نخواهند داد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید