برای
بابایِ اقوامِ ایران زمین "مهندس حسن ـ ش"
آمــد بهــــاری خــوشگوار انــدر گلستان وطن
سرسبز شد باغِ دلــــم بهتر زسَد چــین و ختن
فــــریاد شادی هرکران برخاست از پیر و جوان
رفت آن زمستانِ سِتم مرغِ چمن شد نغمه خوان
گلغُنچهی امّیـــد درهر جان و دل گل کرده است
لبخــــند شادی راه بر هــر لشکر غم بسته است
میــدانِ آزادی پُر از "سد بابکِ" تبــریز شد
زین قهرمانان هر کجا خاک وطن لبــریز شد
از شوقِ دلهـــا رُست آن سروی که براعلای آن
"گُـــلدستهی همبستگـــی" بنشسته در بالای آن
شورِ دلِ هــــرعاشقی در رودِ جاری شَور شد
از شور و شَورِ دل، یَلِ "شَورا" سوار دَور شد
خندان ببین اکنون که او از هفتخوانِ دارد گذر
می گیرد از دشمن چه خوش دریای نیلگون خزر
"بابای اقوام وطن" می خوانمش از جان و دل
چون از"تبار بابک" وهستش ازایران آب و گل
زیبا گرفته در بغــل، "نـــوباوگانِ ملک جــــم"
کرد و بلوچ و آذری خلــق عــرب را ترک هم
می زیبدش این نام چون کردست کرداری چنین
اندر دلش ایرانــی و ایران زمینش کیش و دین
خوش بسته او برگردِ ما، ما نیز برگِردش چو کوه
تا دررسد بر دشمنان خواری شکست وهــم ستوه
شوری در افکـــند است با" شورای دوران گزار"
آتش به پیراهـــن از او مـــلّا شده زین کارزار
میران! برایش عمـر خواه خوشنام بادا در جهان
"بابای اقــــوام" است و از ایرانیان دارد کیان
ازیز دادیار۸ اکتوبر۲۰۱۹
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید