رفتن به محتوای اصلی

در 21 آذر روز نجات آذربایجان چه گذشت ؟
24.12.2019 - 10:29

نشست بزرگداشت روز ۲۱ آذرماه با همکاری انجمن فرهنگی افراز و انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران در روز سه‌شنبه ۱۹ آذرماه ۱۳۹۸ در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد.

مدعوین:

دکتر عطاالله عبدی (عضو هیئت علمی گروه جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی)

ناصر همرنگ (پژوهشگر حوزه قفقاز)

احسان هوشمند (پژوهشگر حوزه اقوام)

مجری همایش: مجید بچاوی

مقدمه:

هر بزرگداشت پیش‌زمینه‌ای دارد که روزی خاص و پررنگ در تاریخ یک ملت است. برای شناخت یک ملت باید تاریخ آن را دانست چرا که این تاریخ شناسنامه و عامل هویت‌بخش به آن ملت و به‌یاد‌سپاری رویداد‌های مهم عامل بقای هویتی این ملت است. بزرگداشت‌ها درواقع زبان میانجی حافظۀ جمعی یک ملت‌اند و با احساسات و عواطف جامعه سروکار دارند.

۲۱ آذر یکی از آن روزهایی است که هم باید از جوانب مختلف بررسی شود و هم باید از این زاویه مورد تأمل قرار گیرد که چه تأثیرات ژرفی بر روحیه و حافظۀ جمعی ملت ایران بر جای گذاشته است که با یک برداشت ملی برای هدفی خاص به سوی آینده حرکت می‌کند.

 

دکتر عبدی:

تاریخ و حوادث تاریخی را جغرافیا تعیین می‌کند و این موضوع خود را در حوادث دهۀ ۲۰ هم نشان می‌دهد اما چون حضار از ماجرای ۲۱ آذر اطلاع دارند به وضع امروز می‌پردازم. برای این منظور چهار منطقه از ایران را در شرایط امروز بررسی می‌کنیم.

با لحاظ این واقعیت که در ایران کنونی نیروهای قوم‌گرا به شدت فعال هستند، نمی‌توان آن را در یک نظریه کامل و به صورت همگون بررسی کرد. هر منطقه تفاوت‌های خود را دارد. ویژگی‌های فقر و نقش همسایگان نیز در این موضوع نقش دارند. خطرناک‌ترین منطقه خوزستان است. فقر و بیکاری و احساس در حاشیه ماندن عامل این موضوع است. این منطقه اقتصاد کشور را تأمین می‌کند اما مشکلات زیادی در حوزۀ بیکاری و فقر در آنجا وجود دارد و احساس محرومیت در آنجا بسیار جدی است. این موضوع در کنار فعال شدن حمایت‌های خارجی خطرساز‌تر می‌شود. تضاد‌های شدید کشور ما با کشورهای عربی باعث دخالت آنان در کشور ما می‌شود و وهابی‌گری و تجزیه‌طلبی و حتی تسلیحات خارجی در حال ایفای نقش در خوزستان هستند. وضعیت اقتصادی ما نیز رو به افول است و در کشور ما هویت ملی به یک بحث صنفی و گروهی تقلیل داده شده است و توجهی به آن نمی‌شود. بحث هویت ایرانی مربوط به حکومت خاصی نیست، واقعیتی است که هر حکومتی که کشور را اداره می‌کند باید به آن توجه کند و ژئوپلتیک ایران همیشه ثابت است و حکومت ها باید به آن وفادار باشند و آن را تقویت کنند. وضع فعلی از نتایج عدم توجه به این موضوع است.

منطقۀ بعدی کردستان است. فشارهای مضاعف اقتصادی و محرومیت و احساس عدم مشارکت در کردستان بالا است. جنبش قومی در کردستان قدرتمند است اما در آذربایجان هنوز موفق نشده است. در کردستان یک جنبش قوم‌گرا در جریان است که دارای ساختارهای نظامی و سیاسی است و حمایت خارجی نیز دارد. در حوزۀ همگرایی ملی، با بررسی کتب درسی اقلیم کردستان می‌توان جدیت آموزش تاریخ _به ویژه تاریخ باستان_ را دید که تاریخ خود را بخشی از تاریخ ایران می‌دانند. اما در ایران چندان روی همگرایی با کردها کار نشده است. تأکید صرف روی تشیع سبب می‌شود که در حوزۀ هویت مشکل پیدا کنیم و متوجه ریشۀ مشترک مردمان ایران نباشیم. بهتر است بگویم در حال حاضر هویت ملی به گونه‌ای تعریف و مشخص نشده است که بتواند میان مردم هم‌گرایی ایجاد کنند

منطقۀ بعدی بلوچستان است. بلوچستان در وضعیت کنونی وضع حادی از بابت قوم‌گرایی ندارد. در آنجا فقر و محرومیت بسیار است اما مشکل قومی نیست و فعالیت و حمایت خارجی هم وجود ندارد. اما با ادامۀ این وضع، بلوچستان توان خطرساز‌شدن دارد. به‌زودی چین یکی از کشورهایی خواهد بود که در آینده در شرق ایران بازیگر شده و از جریان‌های واگرا حمایت خواهد کرد. با توجه به سرمایه‌گذاری چین در گواتر پاکستان و سرمایه‌گذاری هندوستان در چابهار این تنش به وجود خواهد آمد.

بحث‌های قومی در آذربایجان اما از همه جدی‌تر است. شاید در کوتاه‌مدت آذربایجان -مانند کردستان و خوزستان و بلوچستان- مسلح نشود اما در بلند‌مدت خطرناک خواهد بود. ترکیه یکی از عوامل ترویج پان‌ترکیسم در آذربایجان خواهد بود اما در بلند‌مدت. در مقطع کنونی به نظر من ترکیه یک ناآرامی سراسری در آذربایجان ایران را حمایت نمی‌کند چون ترکیه در حالت کلانش با جمهوری اسلامی همراهی دارد. از نظر راهبردی تمایل ندارد جمهوری اسلامی با یک چالش بزرگ روبرو شود. به همین خاطر در کوتاه‌مدت بحث‌های قومی را خیلی فعال نخواهد کرد. به لحاظ چشم‌اندازی در بلندمدت باید توجه داشته باشیم که جمعیت آذربایجان بسیار است و همچنین آذربایجان در سدۀ اخیر در تاریخ ایران نیز بسیار تأثیرگذار و از ارکان تحولات تاریخی بوده است. این جمعیت اگر به سمت جریان‌های واگرای بغلتد چالشی جدی برای ایران می‌تواند ایجاد کند. رقبای ما در اطراف ایران حتماً این متغیر جمعیتی را لحاظ خواهند کرد، متغیری که دارای پتانسیل‌های اقتصادی و علمی و اجتماعی بالایی است. این متغیر مهم‌ترین متغیری است که دیگران از آن سود خواهند جست. در کنار این بحث ژئوپلیتیکی و همسایگی ایران با ترکیه و باکو، بحث نخبگان قوم‌گرایی است که آزادانه در داخل کشور فعالیت می‌کنند. آنان پشت تریبون‌های رسمی کشور، در صداوسیما و مجلس ما و در نهادهای تصمیم‌گیری ما دارند فعالیت می‌کنند. خیلی آسان می‌آیند یک ظاهرسازی خاصی انجام می‌دهند، کنشی که حکومت خوشش بیاید انجام می‌دهند و سرش کلاه می‌گذارند و می‌آیند و می‌روند در پست‌هایی که باید قرار بگیرند و کارهای خودشان را انجام می‌دهند. امروز ما حیرت می‌کنیم از اتفاقات و حرف‌ها وسخن‌هایی که برخی به نام نمایندۀ مجلس، به عنوان امام‌جمعه، استاندار، شهردار و به عنوان کسی که باید ضابط و عامل هویت ملی و امنیت ملی ما باشد بیان می‌کنند و اینها در واقع تهدیدی علیه امنیت ملی ما هستند اما هیچ اتفاقی نمی‌افتد. مگر می‌شود در یک کشوری بر علیه امنیت ملی‌اش صحبت شود ولی اتفاقی نیفتد. اتاق‌های فکر بسیار قوی پشت جریانات قوم‌گرا می‌باشد. هرکسی که دغدغه ایران دارد حتماً باید به موضوع پانترکیسم و خواب‌های شومی که برای ایران دیده است توجه کند. بحث های قومی در ایران با ژئوپلتیک گره خورده اند و بحث های امروز و دیروز نیستند و حتما باید این موضوع پرداخت چراکه در زمان خاصی تأثیر‌گذار و مشکل‌ساز می‌شوند. در این مسیر باید به هویت ملی و توسعه اقتصاد ایران توجه شود.

 

سخنران دوم: ناصر همرنگ

با اینکه سال‌ها تلاش کردم درمورد ۲۱ آذر ننویسم اما درمورد هیچ موضوعی به این اندازه نگفته و ننوشته‌ام. 21 آذر دشمنان قهاری دارد و همواره سعی در فراموشی این واقعۀ مهم در تاریخ معاصر ایران کرده‌اند. به راستی این اصراری که برای فراموشی ۲۱ آذر صورت می‌گیرد درک‌کردنی نیست، ۲۱ آذر به اندازۀ مناسبت سوم خرداد اهمیت دارد. چگونه می‌توان از ۲۱ آذر یاد کرد اما از ارتش قهرمان ایران و جانفشانی‌های امثال سرهنگ هاشمی و جان‌پولاد و زنگنه و تیمسار رزم‌آرا یاد نکرد. بعنوان یک آذربایجانی می‌گویم چگونه می‌شود از ۲۱ آذر یاد کرد اما از مردان و زنانی که با خون خود سراسر آذربایجان را رنگین کردند تا دست پلید اهریمن بیگانه بر سر ایران چیره نشود یاد نکرد؟ چگونه می‌توان از ۲۱ آذر سخن گفت اما از ذوالفقاری‌ها و عشایر قهرمان شاهسون که نقشی مهم در نجات آذربایجان داشتند یاد نکرد؟

چگونه می‌توان از ۲۱ آذر سخن گفت اما از بسیاری از گم‌نامان و شخصیت‌های تاریخی که از جان مایه گذاشتند و آذربایجان را به دامان مام‌میهن برگردانیدند یاد نکرد. مانند حسین‌آقاخان وطن‌دوست و همراهانش، مانند امیراصلان‌بیگ عیسی‌لو که بزرگ طایفۀ عیسی‌لوی شاهسون در خلخال و نمین و اردبیل بود. دموکرات‌ها پیشنهادهای وسوسه‌انگیز زیادی به او دادند اما او می‌گفت من به کشور خیانت نمی‌کنم. دموکرات‌ها او را بازداشت نموده و به باکو برده و شکنجه کردند. در آنجا میرجعفر باقروف به او وعدۀ حکومت بر آذربایجان داد اما باز او نپذیرفت. دموکرات‌ها وقتی به نتیجه نرسیدند، امیر‌اصلان‌بیگ را با تنی رنجور و آسیب‌دیده در برف رها کردند اما او توسط دلیرمردان شاهسون نجات پیدا کرد و به جنگ پارتیزانی علیه دموکرات‌ها پرداخت و با بیرون‌کردن ایشان تا آمدن ارتش ایران، نظم را در مناطق اردبیل و مغان و مشکین‌شهر برقرار کرد.

نکتۀ مهم اینجاست که ما نسبت به وقایع تاریخی مهم خود به نوعی نسیان دچار شده‌ایم. چرا این گسل تاریخی اتفاق افتاده و ما دچار عدم انتقال فرهنگی هستیم. چرا تجربۀ مهم ما در مثلاً واقعۀ 21 آذر از نسل‌های پیشین ما به نسل‌های پسین ما منتقل نمی‌شود؟ دشمنانی که در واقع دشمنان تاریخی ما هستند هیچ تمایلی برای مطرح‌شدن یاد و خاطرۀ مناسبت‌های ملی‌ای از این دست ندارند. از این رو، در آذربایجان ما امروزه وقتی از 21آذر سخن می‌گوییم دوباره این پرسش مطرح می‌شود که سرانجام این کار به کجا خواهد رسید؟

باید توجه داشت که در آذربایجان جهان ایرانی، در یک نبرد نابرابر، مورد حملۀ جهان‌های اَنیرانی قرار گرفته است و یک نبرد اعلان‌نشده در جریان است. بارها میهن‌پرستان آذری به مسئولان آذری تذکرهای جدی دادند اما هیچ توجهی نشد و تنها خمیازه کشیده‌اند. اما این نبرد بسیار جدی است. در لایه‌های زیرین و زبرین این نبرد اعلان‌نشده حواشی بسیار پیچیده‌ای وجود دارد. ما در آذربایجان در یک فضای گرگ و میش و مه‌آلود به سر می‌بریم. برای خود بنده که عمری را خبرنگار بودم و خبر نوشته‌ام، آغاز این نبرد تجارب بسیار دردناکی را تداعی می‌کند. باور ندارم که یک دینامیسم جدی از پایین به بالا و حرکتی جدی از بین مردم برای تجزیۀ آذربایجان شروع شده باشد بلکه این نیرویی است که دمادم از بالا به آذربایجان تزریق می‌شود. ادبیاتی که در آذربایجان ساخته شده و به صورت یک گفتمان جدید روزمره درآمده از آن طرف مرزها آمده است. عباراتی همچون ستم ملی و زبان مادری ریشه در این آب و خاک ندارد و از آن سوی آب‌ها آمده است. این ادبیات حزبی در باکو ساخته و در آذربایجان ترویج و بازتولید می‌شود.

اما چه رخدادی پیش آمد که فضا را برای چنین هجمه‌هایی از آن سوی مرزها آماده ساخت و ما را آسیب‌پذیر کرد؟ در سال ۱۳۶۸ که شوروی سقوط کرد، به عنوان یک خبرنگار از ارس گذشته و به باکو رفتم. در آنجا فضای ویژه‌ای وجود داشت که حاصل تجزیه از شوروی و کشمکش با ارمنی‌ها و فروپاشی سیستم بود. ۲۰ ژانویه ارتش سرخ شوروی مردم را کشتار کرد اما آن حرکت لزوماً در راستای جدایی از شوروی نبود بلکه رگه‌های تند ایران‌خواهی بود. حتی در آن زمان در باکو شایعه شده بود که دولت شوروی می‌خواهد در ازای مبلغی هنگفت یک همه‌پرسی برای بازگشت آذربایجان شوروی به ایران رخ دهد اما ایرانی‌ها رد کرده‌اند. بعد از اینکه شوروی فرو پاشید و جمهوری آذربایجان سر بر آورد، من به عنوان خبرنگار پیگیر موضوع شدم و برخی دیپلمات‌های ایرانی این خبر را تأیید کردند. در واقع گرایش به ایران از سوی مردم در آن طرف مرز جدی بود. در اغلب خانه‌ها در باکو، تصاویری از شخصیت‌های مهم سیاسی و هنری ایرانی قرار داشت. ما هم نفوذ سیاسی و هم نفوذ فرهنگی داشتیم. نگاه تمام‌رخ آنها به ایران بود. هیچ نشانۀ جدی‌ای از ترکی‌گرایی و گرایش به ترکیه دیده نمی‌شد.

وقتی به ایران برگشتم _و حتی خیال می‌کردم که با خبرها و اطلاعات مهمی هم برگشتم_ این موضوع را با سران استان آذربایجان شرقی در میان گذاشتم و آنها خیلی شگفت‌زده شدند. واکنش مسئولان در تهران هم همین‌گونه بود. آنها همچنین ناراحت بودند از فروپاشی شوروی و ناراحت‌تر و ناخرسندتر بودند از اینکه چرا در آنجا ایران‌گرایی و ایران‌خواهی رواج دارد. مسئولان تبریز و تهران از گزارش‌های من ناراحت و ناخرسند شدند.

به عنوان یک آذربایجانی تا پیش از سقوط شوروی چیزی تحت عنوان جداسری در آذربایجان ندیدم و معتقدم پان‌ترکیسم چندان در ایران مسبوق به سابقه نبوده است. اندیشۀ جدایی‌گری و تورانی‌گری و ترکی‌گری در آذربایجان از بالا تزریق شده است. بزرگان و مسئولان منطقۀ آذربایجان و مرکز از رواج ایرانی‌گری در شمال ارس ناراضی و ناراحت بودند و ابایی از ابراز نفرت نسبت به هویت ایرانی نداشتند. آقایان این تصور واهی را داشتند که در صورتی که ایران‌گرایی و ایران‌خواهی بتواند در قفقاز جای پایی برای خود باز بکند و ناسیونالیسم ایرانی بتواند بهبود پیدا کند از آن زخم دویست‌سالۀ مربوط به تراژدی «از دست دادن هفده شهر قفقاز»، آن‌وقت ناسیونالیسم می‌تواند با یک جهش تاریخی روبرو شود و از بسیاری از چیزها گذر خواهد کند. از این رو آنها نمی‌خواستند ناسیونالیسم ایرانی در قفقاز بروز کند و دوباره به ایران راه پیدا کند. در نتیجه حفره‌هایی در آذربایجان باز شد تا جنبش الحاق‌گرایانه و تجزیه‌طلبانۀ پانترکیسم و اندیشۀ تورانی‌گرایی و ترکی‌گرایی به ایران راه پیدا کند. بخشی از ایشان اندیشۀ مسموم پان‌ترکیسم را به آذربایجان راه دادند. معادله حالا در اینجا پیچیده‌تر و خطرناک‌تر می‌شود. آنان خواستند نگاه تمام‌رخ آذربایجانی‌ها را که همیشه به سوی ناسیونالیسم ایرانی بود به سمت آناتولی منحرف کنند تا دوباره ناسیونالیسم ایرانی توسط آذری‌ها نوزایی نشود. آنها فکر می‌کردند که می‌توانند پانترکیسم را در ایران کنترل کنند. آنچه که ناسیونالیسم ایرانی را در آذربایجان تهدید می‌کند نه از جانب آنکارا و بادکوبه است و نه حتی تبریز، بلکه از جانب تهران است شوربختانه. به نظر من حتی آنچه در آذربایجان رخ می‌دهد با آنچه در کردستان و خوزستان رخ می‌دهد متفاوت است به لحاظ جنس و حجم و فراوانی.

 

احسان هوشمند

متاسفانه در دهه های اخیر روز ۲۱ آذر به فراموشی سپرده شده است، حال آنکه در این روز به همت ارتش ایران و مردان و زنان آذربایجانی، ملت ایران جلوی تجزیۀ بخش دیگری از کشور _ پس از جنگ‌های ایران و روس_ را گرفت.

جریان قوم‌گرایی حاصل گره‌زدن سرنوشت ایران به جهان‌وطنی مذهبی و بی‌وطنی لیبرالی است که هرکدام به نوبۀ خود به هویت ایرانی ضربه زده و بر طبل قوم‌گرایی و تجزیه‌طلبی کوبیده‌اند. گویا امروز فقط امت اسلام و حقوق اقوام هست و خبری از ملت ایران نیست و غایب اصلی در این مملکت هویت ایرانی و مردم ایرانی هستند.

اما چرا اینگونه مسائل قومی در ایران در حال تشدید شدن است. از چند منظر می‌توان به آن پرداخت. برخی گلایه دارند که چرا نگران حواشی تراکتورسازی هستید؟ این شعارها باعث هیجان هواداران فوتبال می‌شود! این نکتۀ لیبرالی که عموماً با قیاس با کشورهای اروپایی صورت می‌گیرد برای ایران مخرب است.

مورد دیگر کج‌فهمی‌های حاصل از نبود نگاه تاریخی است. آنچنان که کمترین دانشی از تاریخ ایران و مطالعات قومی دارند و درمورد مسائل قومی با اقتدار اظهار نظر می‌کنند که نمونه‌های آن را در آذربایجان و کردستان و خوزستان می‌بینیم، به گونه‌ای که استادی حامی پیشه‌وری مدعی بود او در سال ۱۹۱۹ فرقه را تشکیل داد!

اما موضوع دوم کردستان است. هنگام حملۀ آمریکا به عراق، بسیاری از کردهای عراق به ترکیه پناهنده شدند. دولت ترکیه برای حل مشکل پناهندگان پیشنهاد تشکیل یک منطقۀ امن در شمال عراق را می‌دهد و اینچنین دولت اقلیم کردستان عراق تشکیل شد و گروه پ‌ک‌ک در عراق قدرت گرفت و اینچنین درگیری‌ها در مرز عراق و ترکیه بروز کرد. اما مورد بعدی بهار عربی است که بحران سوریه را پدید آورد و ترکیه درصدد سوءاستفاده از این موضوع برآمد. اما نه تنها دولت سوریه ساقط نشد بلکه در مرز ترکیه، یک کانتون کردی وابسته به پ‌ک‌ک شکل گرفت.

با بروز این دو مسئله ترک‌ها نگران مرز ایران شدند. آنان به این نتیجه رسیدند که اگر اتفاقی در ایران بیفتد، پ‌ک‌ک در مناطق کردنشین ایران هم قدرت خواهند گرفت. بنابراین دولت ترکیه به حزب دموکرات کردستان ایران نزدیک شد و افزون بر این به حمایت از پانترک‌ها هم ادامه داد.

مسألۀ قومی در ایران تاریخی نیست و تا ۱۳۲۰ کمتر ایرانی‌ای را می‌شناسیم که با صفت قومی ثبت شده باشد، عموماً با نام شهری یا روستایی و یا قبیله‌ای بوده است. هویت نخبگان بر اساس شهر ایشان معرفی می‌شد مانند فردوسی طوسی، عطار نیشابوری، قائم مقام فراهانی و یارمحمدخان کرمانشاهی و... اما چه می‌شود که هویت دیگری جانشین هویت شهری می‌شود؟ چه تحولی باعث این موضوع دارد؟

نقش اول را باید در تحولات بیرونی جست یعنی نابودی عثمانی و شکل‌گیری کشورهای تازه بر ویرانه‌های عثمانی و شکل‌گیری گفتمان پانترکی در قلمرو روسیه میان تاتارهای کریمه.

در قفقاز از مردم این سرزمین با عنوان مسلمانان قفقاز، ارمنیان و گرجی‌ها یاد می‌شد. اما بریتانیا برای ایجاد اخلال در کار روسیه تزاری، ایدئولوژی پان‌ترکیسم را در قفقاز ترویج می‌کند. اما فروپاشی عثمانی باعث می‌شود هم پان‌ترکیسم و هم پان‌کردیسم به خاک ایران چشم بدوزند. در این بین اما نخستین‌بار مارکسیست‌های ایران مسألۀ قومی را در ایران پدید آوردند. اصطلاحاً از آن با عنوان «خلق خلق‌های ایران» یاد می‌کنم. برای نخستین‌بار در کنگرۀ دوم حزب کمونیست در باکو سخن از خلق‌ها و ملیت‌های ایران گفته شد. اما اشغال ایران در جنگ دوم جهانی و سیاست‌های توسعه‌طلبانۀ شوروی در ایران، دوباره عبارت خلق‌های ایران را بر سر زبان‌ها انداخت.

شکل‌گیری فرقۀ دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد فصل جدیدی از قوم‌گرایی در ایران تحت حمایت شوروی بود که در ۲۱ آذر به تاریخ سپرده شد اما باید هشیار باشیم که تحولات جدید نشان می‌دهد دوباره فصل سوم قوم‌گرایی در راه است. اینبار سوای از تجزیه طلبی با نفرت‌پراکنی قومی مواجه هستیم که در تاریخ ایران بی‌سابقه بوده است.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

مهرداد سیدعسگری

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.