بخشی از مقاله :
"در ضرورتِ رهانیدن جمهوری و جمهوریت از بندهای تودرتو،"
شکل حکومتی نهتنها موضوعی فرعی و بهاصطلاح «شکلی» نیست، بلکه رابطهی بسیار تنگاتنگ با محتوا دارد. از همین حکومت فعلیِ ایران بیاغازیم: آیا میتوان گفت که شکل حکومت مهم نیست، مهم محتوای آن است و درچارچوب حکومت دینی هم میتوان تغییرات و اصلاحاتی انجام داد تا به دموکراسی دست یابیم؟ حرفی که سخن بسیاری از اصطلاحطلبان حکومتی است. «شکل» حکومت در تعیینِ «محتوا»ی آن بسیار اساسی است. بهمحضآنکه شکلی، ظرفی برای حکومتی تعیین و تعریف میشود، آن شکل و آن ظرف، محتوای معین و مشخصی را در خود جای میدهد و ضرورتهای خاص خود را هم دارد. کمی دقیق شویم. بهمحض اینکه موضوعِ حکومت سلطنتی مطرح میشود. ساختار خاص آن شکل میگیرد. نخستین موضوع این است که کسی باید «شاه» باشد و در رأس حکومت قرار بگیرد. این شاه، مادامالعمر باید باشد. گذشته از اینکه این «شاه» امروز مدعیِ نام و نشاندار دارد، این شاهی باید موروثی باشد و از نگاهِ نظری تا ابد هم باید در خانوادهی او جاری باشد. یعنی صرف داشتن یکنامِ خانوادگی و یک «ژن» ِ خاص، فرمانروایی نسلدرنسل بعد را ضمانت میکند. یعنی در مملکت تنها یکنفر و یکخانواده، بهدلیلِ «خونی» برتر از همهی مردمان ایران قرار میگیرند! بهدنبال آن و بهناگزیر این شاه باید حق و حقوقی هم داشته باشد! حتماً باید دارایِ اختیاراتی هم باشد، هرچند این اختیارات کم باشد (که تاریخ خود ما گواهی میدهد که در چرخهی خود به این «کم» روزبهروز افزوده میشود).
دو دیگر، بهدنبال طرح همین موضوعِ «شکل مهم نیست، اصل محتواست»، بیدرنگ نمونهای تاریخی چاشنی آن میشود و مثال مملکت انگلستان مطرح میگردد و آن را با جمهوریهایی که به شکل دیکتاتوری اداره میشوند مقایسه میکنند و میگویند انگلستان هم سلطنتی است، سوئد هم سلطنتی است، نروژ هم و... از خیلی جمهوریهای که در دنیای سوم و... دموکراتیکتر و آزادتر و موفقتراند. اما در این قیاسِ بهاصطلاح معالفارق، یعنی مقایسهی دو چیز بدون وجه اشتراک مناسب، همهی تفاوتهای تاریخی و نوع شکلگیری سلطنت در این کشورها با کشور ما را کاملاً نادیده میگیرند. گذشته از این واقعیت که در گذشته حکومت کشورهای اروپایی به شکلهای سلطنتی یا امپراتوری بوده است و امروز از آن تعداد بسیار کم هستند کشورهایی که حکومت پادشاهی دارند، نمونهی انگلستان را درنظر بگیریم.
در انگلستان، زمانی که چارلز اول در سال ۱۶۲۵ (نزدیک به چهارصد سال پیش) به سلطنت رسید و براساس اعتقادی که به سلطنت مطلقه داشت مجلس را نادیده گرفت و از درِ مخالفت با مجلس درآمد. و پیشنهاد مجلس برای سلطنت مشروطه را نپذیرفت و کار به جنگ داخلی کشیده شد و شکست خورد، در سال ۱۶۴۹ اعدام شد. او تنها شاهی بود که در انگلستان اعدام شد، چون طرفدار سلطنت مطلقه بود و مخالف مجلس و اختیارات آن. در انگلستان از سال ۱۲۱۵ میلادی، به این تاریخ توجه بفرمایید، یعنی بیش از هشت قرن پیش در «منشور کبیر یا Magna Carta»
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید