رفتن به محتوای اصلی

در جستجوی محمد در تاریخ / بخش پنجم
01.05.2020 - 10:28

یک اشاره
در این جا فشردۀ فصل نخست [شامل چهار بخش] از «محمد تاریخی» به پایان می‌رسد و فصل دوم آن [در دو بخش] آغاز می‌شود.
از دوست و همکارم مسعود امیرخلیلی خواهش کردم که مسئولیت این بخش را به عهده بگیرد و فشرده‌ای از اسناد غیراسلامی که به «اسناد همزمان» [همزمان با آغاز اسلام] شهرت دارند، ارایه دهد. هدف اصلی این فصل، آشنا کردن خوانندگان با مهم‌ترین «اسناد همزمان» و نگاه اسلام‌شناسان و دین‌شناسان به این اسناد می‌باشد.
تلاش شده که وارد مباحث تخصصی مانند نسخه‌شناسی نشویم تا خوانندۀ مبتدی نیز بتواند از این نوشته‌ها بهره‌ای ببرد.
امیرخلیلی در این دو بخش به اسناد زیر پرداخته است:
«سند مندرج در یک انجیل از سدۀ ششم»، تعلیمات یعقوبی (Doctrina Jacobi)، توماس پرسبیتر (Thomas the Presbyter)، رویدادنامۀ خوزستان (Eine Chronikaus Chuzestan)، تاریخ منسوب به سبئوس (Die armenische Chronik, Sebeos)، یعقوب ادسایی (Jakob von Edessa) و یوحنای دمشقی (Johannes von Damaskus).
ب. بی‌نیاز (داریوش)

****

مسعود امیرخلیلی

نگاهی به اسناد همزمان آغاز اسلام

مقدمه
بیشتر اسلام‌شناسان بر این باور هستند که محمد، پیغمبر مسلمانان، یک شخصیت تاریخی است که در سال ۵۷۰ میلادی در مکه متولد و در سال ۶۳۲/۶۳۳ میلادی درگذشت. برای این اسلام‌شناسان، محمد بنیانگذار اسلام  و بازگوکننده وحی (قرآن) است. اساس و پایه‌های این باور اسلام‌شناسان در مرحله اول قرآن است که بارها از «فرستاده» و یا از «پیغمبر» نام می‌برد. به غیر از قرآن، اسلام‌شناسان همچنین به کتاب سیرۀ محمد از ابن اسحاق/ ابن هشام اشاره می‌کنند که به طور کامل از زندگی محمد خبر می‌دهد. مرجع دیگر، حدیث‌ها هستند که به محمد نسبت داده شده‌اند. اما اسناد غیر اسلامی نیز در دست است که به محمد اشاره کرده‌اند. این اسناد را نویسندگان و کشیش‌های مسیحی قرن ۷ و ۸ میلادی نوشته‌اند. در این مقاله گزارش‌های این نویسندگان مسیحی از محمد به بحث گذاشته می‌شوند:

یکم
سند سال ۶۳۷ میلادی، قدیمی‌ترین سند از محمد

در یک برگ سفید انجیل از قرن ششم میلادی نویسندۀِ ناشناسی متنی (به زبان سوری) نوشته است که به باور برخی از پژوهشگران، نُخستین (کهن‌ترین) سندی است که در آن به محمد و همراهانش اشاره شده است. همچنین این سند گُزارش از جنگ «اعرابِ محمد» نیز می‌دهد.

«در ماه ژانویه مردم در حمص (شهری در سوریه) آموزه ای را برای زندگی‌شان گرفتند و خیلی از روستاها را عرب‌های محمد ویران کردند، اهالی را کشتند و مردم جلیل (در شمال اسرائیل) زندانی شدند. در ۲۶ ماه مه از نزدیکی حمص رومیان را تعقیب کردند. در ۱۰ آگوست رومیان از نزدیکی دمشق فرار کردند و کشته شدند، بسیاری، حدود ده هزار. با بازگشت سال رومیان برگشتند. در ۲۰ آگوست سال ۹۴۷ رومیان در جابیه تجمع کردند و کشته شدند، حدود ۵۰۰۰۰».

In January { the people of } Hims took the word for their lives and many villages were ravaged by the killing of { the Arabs of } Muhammad { Muhmad } and many people were slain and ( taken ) prisoner from Galilee as far as Beth …On the tw{ enty-six}th of May the Sag{ ila} ra went {…. } from the vicinity of Hims and the Romans chased them

On the tenth { of August } the Romans fled from the vicinity of Damascus { and there were killed } many { people }, some ten thousand. And at the turn { of the ye }ar the Romans came. On the twentieth of August in the year n{ine hundred and forty-}seven there gathered in Gabithe { a multitude of } the Romans, and many people {of the R }omans were kil{led }, {s}ome fifty thousand (1)

از نگاهِ بسیاری از اسلام شناسان «این متن ناتمام را نویسنده ناشناسی در سال ۶۳۷ بر روی یک صفحه سفید انجیل از قرن ۶ نوشته است. نویسنده اتفاقاتی که خود شاهد آن بوده بر روی صفحه انجیل (از پوست حیوان) یادداشت کرده است. به هر حال این برگ انجیل به بزرگی ۵ در ۹ اینچ، کهن‌ترین سندی است که به محمد و به معروف‌ترین جنگ اعراب اشاره می‌کند».

Probably the earliest, clearly the most dramatic, and arguably the most frustratingly incomplete of early Syrica references to the rise of Islam was likely written in 637. At that time, an anonoymous author used a blank page in the front of his Bible to jot down a brief commemoration of the events he had just seen …Nevertheless, this five-by-nine-inch piece of parchment with poorly preserved jotting constitutes the worl’d oldest surviving artifact to mention Muhammad and likely refers to the most important battle of the Islamic conquests (2).

اما به نقل از اسلام‌شناس آمریکایی Robert G. Hoyland باید «درستی این سند را، به علت معلوم نبودن مبدا و ناخوانا بودن متن آن، با احتیاط پذیرفت».

But Donner is right to advise caution given the unknown provenance and frequent illegibility of the text (3)

از طرف دیگر در سال ۶۳۷ نام محمد هنوز برای اعراب ناشناخته بود. نام «محمد» برای نخستین بار در سال ۶۶۲ میلادی بر روی سکه‌ای از بیشاهپور ضرب شد و در سال ۶۹۲ م. واژۀ محمد را عبدالملک مروان در سنگ‌نبشته‌های مسجد قبه صخره حکاکی کرد. به همین دلیل، مذهب‌شناس ‌آلمانی کارل- هاینس اولیگ (Karl–Heinz Ohlig) اشاره می‌کند که«مشخص کردن سال نوشتن این متن در کتاب انجیل مشکل است، اما چون از محمد در این سند به عنوان یک شخصیت تاریخی نام برده می‌شود می‌بایست نام محمد در اواسط قرن ۸ به این صفحه انجیل از قرن ۶ اضافه شده باشد» ( از اواسط قرن ۸ میلادی محمد برای اعراب به عنوان یک شخصیت تاریخی شناخته شده بود).

Eine Datierung dieser Glosse ist schwierig. Da Mohammed offensichtlich als historische Gestalt erwähnt wird, kann sie erst frühesten um die Mitte des 8. Jahrhundert zugefügt worden sein (4)

****

دوم
تعلیمات یعقوبی
Doctrina Jacobi

سند ضدیهودی «تعلیمات یعقوبی» در سال ۶۳۴ م. (برای برخی از پژوهشگران در سال ۶۷۰) نوشته شد. اسلام‌شناس دانمارکی پاتریشیا کرون ( Patricia Crone) معتقد است «تعلیمات یعقوبی» گفتمانی است میانِ یهودیان در سال ۶۳۴ م. در کارتاژ (شمال آفریقا) که چند سال بعد متن این گفتمان در فلسطین نوشته شد.

It is cast in the form of a dialogue between Jews set in Carthage in the year 634; it was in all probability written in Palestine within a few years of that date (5).

و به نقل از هارالد سوئرمن (Harald Suermann)، شرق‌شناس آلمانی، این کهن‌ترین سندی است که به محمد، پیغمبر مسلمانان، اشاره کرده (۶).

با این وجود این شرق‌شناس دو انتقاد به این سند دارد: اول اینکه از این سند چنین برداشت می‌شود که محمد در زمان نوشتن آن (۶۳۴ یا ۶۷۰ م.) هنوز زندگی می‌کرده و دوم در این سند اسمی از محمد برده نشده (سند از پیغمبر ساراسین‌ها نام می‌برد و نه از محمد).

People were saying … that the prophet had appeared, coming from the Saracens (7).

نویسندۀ تعلیمات یعقوبی می‌خواهد نشان دهد که مسیح نجات دهنده یا ناجی است. در این سند به یک تاجر یهودی با نام یعقوب از قسطنطنیه (کُنستانتینوپول) اشاره می‌شود که در سفر خود به کارتاژ دین مسیحیت را به زور می‌پذیرد و بعد تبلیغ می‌کند که یهودیانِ دیگر نیز به دین مسیح بپیوندند. در کارتاژ یک دوست قدیمی یعقوب با نام یُستوس (Justus)  که همچنین به‌زور مسیحی شده بود ظاهر می‌شود. یُستوس برای یعقوب تعریف می‌کند که از برادر خود ابراهیم در فلسطین شنیده که یک عضو گارد فرمانروایی بیزانس (candidatus) را ساراسین‌ها (اعراب) به قتل رساندند و یهودیان از کشته شدن این عضو گارد بسیار خشنود هستند.

When the candidatus was killd by the saracens, I was at Caesarea (Palestine) and I set off by boat to Sykamina. People were saying “ the candidatus has been killed, “ and we Jews were overjoyed (8).

ابراهیم همچنین تعریف می‌کند که یک پیرمرد خردمند را ملاقات کرده و از او در بارۀ پیغمبر اعراب پرسیده. پیرمرد به ابراهیم جواب داده که پیغمبر اعراب دروغین است، پیغمبر با شمشیر نمی‌آید.

I having arrived at Sykamina, stopped by a certain old man well-versed in the scriptures, and I said to him: “ What can you tell me about the prophet who has appeared with the Saracens? “ He replied groaning deeply : „He is false, for the prophets do not come armed with a sword (9).

بعد پیرمرد به ابراهیم می‌گوید: برو و دربارۀ پیغمبر اعراب تحقیق کن. ابراهیم تحقیق می‌کند و از افرادی که پیغمبرِ اعراب را ملاقات کرده بودند می‌شنود او (پیغمبر) کلید در بهشت را در اختیار دارد، که نمی‌توان آن را قبول کرد.

But you go , master Abraham, and find out about the prophet who has appeared “ So I, Abraham , inquired and heard from those who had met him that there was truth to be found in the so-called prophet, only the shedding of men’s blood. He says also that he has the keys of paradise, which is incredible (10).

پاتریشیا کرون اشاره می‌کند که مفاهیم و نکاتِ جالبی در این سند دیده می‌شوند یکی از آنها مفهومِ «کلید» است که نشان می‌دهد یک سند اسلامی نیست و ادامه می‌دهد که در کل، این کلید اهمیت زیادی در این سند ندارد، اما با این سند ما با یک اجتماعی از مومنین آشنا می‌شویم که قدیمی‌تر از سنت اسلام است:

There are several points of interest. One is the doctrine of the keys. It is not of course Islamic …The point is not of great intrinsic interest, but it does suggest that we have in the Doctrina a stratum of belief older than the Islamic tradition itself (11).

دو باستان‌شناس اسرائیلی «یهودا دی. نوو» و «جودیت کورن» (Yehuda D. Nevoand Judith Koren) اشاره می‌کنند که «چرا ما باید تعلیمات یعقوبی را به محمد ارتباط دهیم؟ اگر این محمد وجود میداشت، جای او در یک محیط یهودی و مسیحی (توحیدی) بود، همانطور که «کلید بهشت» و «روغن مالیدن»، آنرا نشان می‌دهند. اما اگر واقعیت این بود که گروهی از اعراب را یک پیغمبر مسیحی، یا یهودی همراهی می‌کرد ما نمی‌توانیم از مذهب این گروه اطلاعی به دست بیآوریم. این می‌تواند یک دین توحیدی (مسیحی- یهودی، یا یهودی و یا مسیحی) باشد، اما نه اسلام. حقیقت این است که تعلیمات یعقوبی یک محمدی را توصیف می‌کند که ما نمی‌شناسیم».

The question is , why should one identify the reference in the Doctrina Jacobi with Muhammad? If he existed, he clearly fitted into the general Judaic and christian monotheistic background, as shown by the motifs of ‚ the anointed one ‚ and ‚ the keys of Paradise ‚ connected with him The fact – if fact it was -that a group of the Arabs were accompanied by a monotheistic -Judaic or Christian – prophet, tell us little about that group’s religion. It could have been any form of monotheism; and indeed it accords much more with Jewish, Judeo-Christian, or even Christian belief than it does with Islam. In fact, if one thing is clear, it is that account in the Doctrina Jacobi does not describe the Muhammad that we know (12).

****

سوم
توماس پرسبیتر
Thomas the Presbyter

به نقل از اسلام‌شناس آمریکایی «روبرت هویلند»(Robert Hoyland) «نوشتن این رویدادنامه در آخرین سال‌های سلطنت هراکلیوس (۶۴۰ م.) پایان یافت. در صفحه آخر این رویدادنامه نام خلیفه یزید ابن عبدالملک (۷۲۴ م.) نوشته شده است، اما از آنجایی که در آخر بخش ۷ نوشته شده «تمام شد» می‌بایست نام خلیفه، بعدها در صفحه‌ای جداگانه به رویدادنامه اضافه شده باشد».

The Chronicle was completed in 640 when Heraclius was in his final year. The last folio of the manuscript contains a list of caliphs down to Yazld ibn ‘Abd al-Malik (d. 724), but, as is emphasised by the curt “it is finished” at the end of Section 7, this list should be seen as a separate item (13).

نسخه سوری رویدادنامه پرسبیتر از قرن ۱۸ است که در کتابخانه انگلستان نگهداری می‌شود. این رویدادنامه «به علت نبودن انسجام در متن، بسیاری از پژوهشگران را سردرگم و مایوس کرده».

The contents of the eighth-century British Library Syriac manuscript Add. 14,643 have puzzled and frustrated a number of scholars for their apparent lack of coherence.(14)

رویدادنامه توماس پرسبیتر (Thomas the Presbyter)  یکی از قدیمی‌ترین اسنادی است (۶۴۰ م.) که به محمد اشاره می‌کند. این سند خبر از جنگی می‌دهد که «در روز جمعه ۷ فوریه در ساعت ۹  (۶۳۴ م.) بین اعرابِ محمد (طایی محمت) و بیزانس در  فلسطین، ۱۲ مایلی شرق غزه، اتفاق افتاد. رومی‌ها فرار می‌کنند؛ رومی ها استاندار بیزانسیِ منطقه با نام «بریردن (bryrdn)»  را با خود نمی‌برند؛ اعراب او را البته به قتل می‌رسانند. اعراب ۴۰۰۰ یهودی، مسیحی و سامری را می‌کشند. آنها تمام منطقه را ویران کردند. اعراب همچنین در سال ۶۳۶ م. سوریه را به تصرف خود در آوردند و بعد عازم ایران شدند و ایران را تصرف کردند. آنها به کوهی نزدیک شهر ماردین (در شرق ترکیه) صعود کردند و بسیاری از کشیش‌های صومعه را به قتل رساندند.

In the year 945, indiction 7, on Friday 7 February (634) at the ninth hour, there was a battle between the Romans and the Arabs of Muhammad (tayyaye d-Mhmt) in Palestine twelve miles east of Gaza. The Romans fled, leaving behind the patrician Bryrdn, whom the Arabs killed. Some 4000 poor villagers of Palestine were killed there, Christians, Jews and Samaritans. The Arabs ravaged the whole region. In the year 947 (635—36), indiction 9, the Arabs invaded the whole of Syria and went down to Persia and conquered it. The Arabs climbed the mountain of Mardin and killed many monks there in ( the monasteries of ) Qedar and Bnata ( Bnotho) (15).

ایران اما، به نقل از طبری، در سال ۶۴۲ م. به تصرف اعراب در آمد و نه در سال ۶۳۶ میلادی.

اسلام‌شناس امریکایی رابرت هویلند (Robert Hoyland) ادعا می‌کند که برای اولین بار به نام محمد در یک سند غیر اسلامی (رویدادنامه توماس پرسبیتر) اشاره شده است و تاریخ دقیق نشان می‌دهد که این یادداشت از یک سند اصلی برگرفته شده است. این جنگی که رویدادنامه به آن اشاره کرده جنگ داثن در بهار سال ۶۳۴ میلادی در نزدیکی غزه است.

This is the first explicit reference to Muhammad in a non-Muslim source, and its very precise dating inspires confidence that it ultimately derives from first-hand knowledge. The account is usually identified whit the battle of Dathin, which Muslim historians say took place near Gaza in the Spring of 634. (16)

اما چون در این سند اشاره به نام خلیفه‌ها تا قرن ۸ نیز شده است می‌بایست تاریخ این سند از قرن ۸ باشد و نه از سال ۶۴۰ (یا اینکه نام خلیفه‌ها در قرن ۸ به سند اضافه شد). در هر حال این امکان نیز وجود دارد که نام  «طایی محمت» هم در قرن ۸ در این رویدادنامه نوشته شده باشد و نه در سال ۶۴۰ میلادی. پرسش دیگر این است که آیا اعراب در سال ۶۴۰ «محمت» را می شناختند، چون به نقل از مذهب شناس آلمانی «کورت بانگرت (Kurt Bangert)» واژه «محمت» برای اولین بار بر روی یک سکه از سال ۶۸۵ میلادی ضرب شده است:

Die Bezeichnung Mhmt sonst frühestens erst ab dem Jahr 66 AH ( ca. 685) auf Münzen zu verzeichnen haben. (17)

«کورت بانگرت» همچنین اشاره می‌کند که سوال این است که آیا منظورِ اعراب صحرانشین از محمد آن محمدی است که در مکه متولد شده بود، یا اشاره‌ای است به مسیح یهودیان و مسیحیان که اعراب او را محمت می‌نامیدند.

wäre immernoch zu fragen, ob sich diese Wüstenbewohner auf einen in Mekka geborenen Propheten beriefen oder womöglich auf Messias der ( Juden ) Christen, den sie arab. Mhmt nannten. (18)

****

چهارم
رویدادنامۀ خوزستان
Eine anonyme Chronik aus Chuzestan

رویدادنامۀ خوزستان که نویسندۀ آن گمنام است یکی از مهم‌ترین اسناد از شرق سوریه است که به نقل از «سيباستيان بروک (SebastianBrock)»، استاد زبان سوری دانشگاه اکسفورد، آنرا یک نویسنده نستوری نوشته است (۱۹). این رویدادنامه را اسلام‌شناس ایتالیایی «Ignazio Guidi» در سال ۱۸۸۹ پیدا کرد و به همین علت نیز به رویدادنامه « Guidi’s Chronicle » شهرت دارد. اصل رویدادنامه خوزستان به زبان سوری است و در موزه « Museo Borgiano di Propaganda Fidi» (ایتالیا) نگهداری می شود.

رویدادنامه خوزستان از اتفاقات دوران هرمز چهارم (۵۷۹ م.) تا حمله اعراب به استان خوزستان و تصرف شوشتر (۶۵۰ م.) خبر می‌دهد. اما قدیمی‌ترین نسخه (رونوشت) رویدادنامه خوزستان که ما امروز در دست داریم از قرن ۱۴ میلادی است.

GUIDI’S CHRONICLE, an anonymous, 7th-century chronicle of Nestorian Christians, known also as “the Khuzistan Chronicle,” written in Syriac and covering the period from the reign of the Sasanian Hormizd/Hormoz IV (579-89) to the middle of the 7th century and the time of the early Arab conquests….. preserved in a 14th-century manuscript (Encyclopædia Iranica, Vol XI. Fasc. 4, P. 383 )

«نولدکه»، اسلام‌شناس آلمانی سدۀ گذشته، این رویدادنامه را معتبر می‌داند. اما نولدکه تعجب می‌کند که چرا نویسنده «از اتفاقات بعد از اولین تصرف اعراب خبر نمی‌دهد و همچنین نویسنده به جنگ‌های داخلی اعراب که شاید خود او نیز شاهد آنها بوده باز هم اشاره‌ای نمی‌کند».

Von den Ereignissen, die nach den ersten Eroberungen der Araber fallen, schweigt er aber fast ganz, so sagt er kein Wort von den Bürgerkriegen , die er doch vielleicht noch selbst erlebt hat. (20)

نویسنده رویداد خوزستان نامی از یک مذهب جدید، از اسلام، نمی‌برد و فقط اشاره می‌کند که اعراب در همان مکانی که ابراهیم یک معبد ساخته بود خدا را پرستش می‌کنند.

به نقل از رویداد نامه خوزستان «خدا فرزندان اسماعیل که مانند شن در ساحل دریا فراوان بودند به فرماندهی محمد به جنگ آنها فرستاد. هیچ دیواری، یا دروازه‌ای، یا اسلحه‌ای و یا سپری نمی‌توانست مقاومت کند. یزدگرد سپاهی به مقابله آنها فرستاد، اما اعراب رستم را کشتند و ایران را به تصرف خود درآوردند. بعد اعراب به سوریه حمله کردند، آنجا را ویران کردند و صدهزار از سربازان هراکلیوس را به قتل رساندند».

then God raised up against them the sons of Ishmael numerous as the grains of sand on the sea shore, whose leader was Muhammad (mhmd ) . Neither wall nor gates, armour or shield , withstood gained control over the entire land of the Persians. Yazdgird sent against them countless troops, but the Arab routed them all and even killed Rustam……. They also came to Byzantine territory, plundering and ravaging the entire region of Syria. Heraclius, the Byzantine king, sent armies against them, but the Arabs killed more than 100,000 of them. (21)

«نولدکه» ادعا می‌کند این جنگ در سوریه، جنگ یرموک بوده است.

Gemeint ist natürlich die Entscheidungsschlacht am Jarmuk. (22)

اما محمد نمی‌توانست در این جنگ شرکت کرده باشد، چون محمد، به نقل از تاریخ شناسان سنتی، در سال ۶۳۲/۶۳۳ میلادی در گذشت و حمله اعراب به سوریه در سال ۶۳۶ بود.

نام محمد در رویدادنامۀ خوزستان نمی‌تواند محمد پیغمبر مسلمانان باشد و به همین علت اسلام‌شناس دانمارکی «پاتریشیا کرون» اشاره می‌کند: «خبر تاریخی مهم که محمد در حمله به فلسطین شرکت داشت بر خلاف اخبار تاریخ‌نویسان سنتی است».

....of greater historical significance is the fact that the prophet is represented as alive at the time of the conquest of palestine. This testimony is of course irreconcilable with the islamic account of the prophet’s career (23)

مشخص کردن تاریخ نوشتن این رویدادنامه مشکل است. نویسنده اول خبر از اتفاقات سال ۵۸۰ تا سال ۶۵۰ میلادی را می‌دهد و نویسنده بعدی اخبار فتح آفریقا که در سال ۶۵۰ اتفاق افتاد را تعریف می‌کند. همچنین رویدادنامه اشاره به ناموفق بودن محاصره قسطنطنینه می‌کند که «خدا آن قدرت را به اعراب نداد که بتوانند کُنستانتینوپول را تصرف کنند».

“God has not yet let them take Constantinople (24)

شاید این خبر اشاره به حمله اعراب به  قسطنطينيه در دوران معاویه بین سال‌های ۶۷۰ تا ۶۸۰ میلادی باشد. اما چون قدیمی‌ترین نسخه رویدادنامه خوزستان از قرن ۱۴ میلادی است این امکان نیز هست که نویسنده (رونویس بردار) نام محمد را به متن اصلی اضافه کرده باشد. اما اگر نام محمد به سند اصلی هم اضافه نشده باشد این پرسش پیش می‌آید که رویدادنامه خوزستان به کدام محمد اشاره می‌کند: به محمدی که در مکه متولد شد و پیغمبر مسلمانان بود، یا به نام محمد در سنگ‌نبشته‌های گنبد قبه صخره (اروشلیم - ۶۹۲) که برای عرب‌ها نام مسیح بود.

به نقل از زبان‌شناس آلمانی «کریستف لوکزنبرگ» معنی متن سنگ نبشته «محمد پسر عبدالله فرستاده خدا» نیست، بلکه به معنی «ستایش باد بنده و فرستاده خدا» است. محمد اینجا اسم نیست، بلکه یک صفت / لقب است که به معنی «ستایش باد/ ستایش شده» است که در نهایت سنگ‌نبشته این معنی را می دهد: «ستایش باد مسیح بنده خدا».

****

دربارۀ خودم
من در شهر مونستر (آلمان) زندگی می‌کنم و در دو رشته در دانشگاه مونستر تحصیل کردم. تحصیل اول من در رشته زمین‌شناسی بود که با دریافت مدرک کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) به پایان رساندم. سپس در رشته جامعه‌شناسی ثبت‌نام کردم. پس از به پایان رساندن کارشناسی ارشد در رشتۀ جامعه‌شناسی نوشتن رساله دکترای خود را آغاز کردم. تز دکترایم بررسی واقع‌گرایی ادبی (رئالیسم ادبی) در آثار محمود دولت آبادی بود. برای نوشتن این تز، تئوری رئالیسم فیلسوف مجاری گئورگ لوکاچ را به کار گرفتم. زمینه فکری من در این رساله مشخص کردن استعداد ادبی دولت‌آبادی در نشان دادن واقعیت‌های جامعه دوران پهلوی در آثارش بود و اینکه آیا این نویسنده موفق شده بود یک تصویر حقیقی از جامعه به خواننده بدهد یا نه. رساله دکترایم توسط دانشگاه مونستر پذیرفته شد.

حدود بیش از ده سال است که با «موسسه پژوهشی اناره» آشنا هستم و پژوهش‌های این گروه در رابطه با تاریخ دو سدۀ نخستِ اسلام را دنبال می‌کنم. مختصری از پژوهش‌های گروه اناره را در سایت شخصی‌ام  (http://www.chubin.net) منتشر کرده‌ام.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

namjou
https://javidnamjou.blogspot.com/2020/04/blog-post_29.html

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.