چهل سال پیش، روز دهم اردیبهشت ۱۳۵۹، شش مهاجم، مسلح به سلاحهای خودکار و نارنجک، سفارت جمهوری اسلامی ایران در لندن را اشغال کردند. بیست و شش نفر به گروگان گرفته شدند. گروگانگیرها خواهان آزادی ۹۱ زندانی عرب خوزستانی و هواپیمایی برای بردن آنها به کشوری عربی شدند. جمهوری اسلامی ایران گروگانگیری را دسیسه آمریکا و بریتانیا خواند و گفت دیپلماتها آماده شهادند. قتل دیپلماتی ایرانی به دست گروگانگیران، عملیات نیروهای ویژه هوایی ارتش بریتانیا "SAS" را کلید میزند و در روز ۱۶ اردیبهشت، در عرض یازده دقیقه گروگانگیرها به جز یک نفر از آنها کشته میشوند.
در آن ۱۲۹ ساعت داخل سفارت ایران چه گذشت؟ انگیزه گروگانگیرها چه بود و چگونه خود را از خوزستان به بریتانیا رساندند؟ دولت ایران و بریتانیا چه سیاستی را پیش گرفتند؟ تنها گروگانگیر زنده مانده کجاست و چکار میکند؟
گروگانگیری سال ۱۳۵۹ در سفارت ایران در لندن، در حالی که در بریتانیا به حماسه ای ملی بدل شد، در ایران زیر سایه تحولات سریعی که پس از انقلاب رخ داد گم شد. این گروگانیگری، شش روز پس از شکست عملیات نیروهای ویژه آمریکا برای رهایی ۵۲ گروگان آمریکایی در ایران رخ داد و پنج ماه بعد هم جنگ ایران و عراق شروع شد.
در این گزارش، تلاش شده با بررسی آرشیو بیبیسی، گفتگو با گروگانها، سربازان "SAS"، افراد نزدیک به تنها گروگانگیر بازمانده و خبرنگاران وقت، تصویری روشنتر از این حادثه ترسیم شود.
حمله به سفارت
روز دهم اردیبهشت ۱۳۵۹، منطقه دیپلماتیک محله نایتزبریج لندن، روز آرامی را شروع کرده بود. تهرور لاک، نگهبان سفارت به محل ماموریتش، مقابل در سفارت ایران میرود.
همزمان شش جوان محل اقامتشان را در محله ارلز کورت لندن را ترک میکنند. سر راه مردی عراقی به آنان چند کیف دستی میدهد که حاوی چندین سلاح کمری، مسلسل و نارنجک است. آنها راهشان را به طرف شماره ۱۶ پرینس گیت، در محله نایتزبریج ادامه میدهند.
یک کارمند سفارت، تهرور لاک را برای نوشیدن چای به داخل ساختمان دعوت میکند. ساعت ۱۱:۳۰ صبح چند مرد که صورتشان را با چفیه پوشانده بودند وارد میشوند و شروع به تیراندازی هوایی میکنند. در عرض ۱۰ دقیقه ساختمان را کاملا به کنترل در میآوردند. لاک و ۲۵ نفر دیگر به گروگان گرفته میشوند، شش تن از آنان زن هستند.
حق نشر عکسMIRRORPIXImage captionتهرور لاک، از پنجره سفارت در حال گفتگو با نیروهای پلیس است
تهرور لاک، به روشنی آن لحظات را به یاد دارد: "رگبار گلوله آنقدر به صورتم نزدیک بود، حس کردم گلوله بهم خورده، من رو کاملا بازرسی بدنی نکردند، اسلحهام زیر لباسم مخفی بود"
آن روز مصطفی کرکوتی خبرنگار سوریهای روزنامه السفیر مقیم لندن هم برای گرفتن ویزا به سفارت ایران رفته بود. آقای کروکوتی متوجه میشود که گروگانگیرها با لهجه عراقی با هم حرف میزنند. او میگوید: "آن زمان ایران مرکز اتفاقات زیادی بود، همه روزنامهنگاران میخواستند به ایران بروند."
میان گروگانها کریس کریمر تهیه کننده و سیم هاریس صدا بردار بیبیسی هم برای درخواست ویزا به سفارت رفته بودند. آقای کریمر میگوید: "جوانی ۲۲ یا ۲۳ ساله که در یک دست اسلحه داشت و در دست دیگرش با نارنجک بازی میکرد، مرا به شدت نگران کرد. اما بسیار مودب بودند، اولین کاری که کردند ما را از گروگانهای ایرانی جدا کردند و عذرخواهی کردند."
دو سال از انقلاب اسلامی ایران میگذشت، بیشتر کارمندان سفارت عوض شده بودند. یکی از آنها عباس لواسانی، جوانی ۲۸ ساله بود که به تازگی به عنوان وابسته مطبوعاتی کارش را در سفارت شروع کرده بود. او فرزند زن سوم آیتالله سید حسن لواسانی بود. خانواده او میگویند برای ادامه تحصیل به بریتانیارفته بود. عباس لولسانی در همان آغاز گروگانگیری با مردان مسلح درگیر مشاجره لفظی میشود. به آنان پرخاش میکند و "برای شهادت" اعلام آمادگی میکند.
تهرور لاک، توانسته بود در همان لحظه اول، کلید هشدار پلیس را بزند. در عرض چند دقیقه نیروهای ضد تروریسم اسکاتلند یارد در ساختمان کناری سفارت، مستقر میشوند. پلیس اطراف سفارت را مسدود میکند. آنها تلاش میکنند بفهمند گروگانگیرها کیستند و به دنبال چه هستند.
حق نشر عکسKYPROSImage captionنیروهای پلیس ضد تروریسم، اطراف مقابل سفارت ایران موضع گرفتهاند
ماموران تلاش میکنند در ساختمان همجوار سفارت در دیوار سوراخهایی برای نصب تجهیزات شنود ایجاد کنند. برای پوشش سرو صدای مته و کندن دیوار، پلیس از یک شرکت گاز میخواهد با کمپرسور در خیابان بغل سفارت شروع به کار کنند و پرواز هواپیماهای برخواسته از هیترو را در ارتفاعی کمتر از معمول به روی منطقه نایتزبریج هدایت میکنند.
بعد از ظهر همان روز، وزیران و مقامات امنیتی بریتانیا جلسه اضطراری تشکیل میدهند. هیچ کس درباره هویت گروگانگیرها چیزی نمیداند، کسی نمیداند خواسته آنها چیست.
در داخل سفارت، مصطفی کرکوتی به مهاجمان پیشنهاد میدهد برای رساندن صدایشان به جهان، با بیبیسی تماس بگیرند. او امیدوار است ماجرا بدون خون ریزی به پایان برسد.
بیبیسی پیام آنها را پخش میکند. گروگانگیرها خود را عضو گروهی به عنوان "جبهه دمکراتیک انقلابی برای آزادی عربستان (خوزستان)" معرفی میکنند. آنها تهدید میکنند اگر ظرف ۲۴ ساعت ۹۱ زندانی سیاسی عرب در ایران آزاد نشوند آنها گروگانها را میکشند. آنها میخواهند زندانیان با هواپیما به لندن آورده شوند و بعد هم به کشوری عربی بروند. آنان همچنین خواهان به رسمیت شناخته شدن خودمختاری خوزستان میشوند.
این خواسته برای دولت بریتانیا غیر ممکن به نظر میرسد. چرا که پس از گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران رابطه ایران و بریتانیا سرد شده بود. همچنین تنها یک سال از نخست وزیری مارگرت تاچر رهبر محافطهکار بریتانیا میگذشت. خانم تاچر سیاست خود را "عدم نرمش مقابل تروریسم" اعلام کرده بود. در جریان این گروگانگیری ثابت شد خانم تاچر رهبر انعطافپذیری نیست.
از همان لحظه اولیه خانم تاچر پیامی روشن به وزیران و فرماندهان نیروهای امنیتی میدهد و میگوید که "هیج یک از خواستههای آنها عملی نشود" و باید تنها راه خروج آنها از سفارت "تسلیم شدن" باشد. خانم تاچز دستور میدهد نیروهای ویژه ارتش خود را برای عملیات آماده کنند. این در حالی بود که پلیس در تلاش بود کانال مذاکره را باز کند و وزارت خارجه بریتانیا با ایران و کشورهای عربی تماس میگیرد.
ردپای ارتش عراق؛ گروگانگیران چه کسانی هستند؟
مصطفی کرکوتی توانست به زبان عربی با مردان مسلح ارتباط برقرار کند و درباره انگیزه و زندگی شخصی آنها بپرسد: " ۱۲ ساعت اول، گروگانگیرها دستپاچه بودند. حرفهای به نظر نمیآمدند. حتی آنها نمیدانستند پلیس لندن سلاح حمل میکند. تعدادی از آنها بیسواد بودند یا تحصیلاتشان تا حد ابتدایی بود. تنها فرمانده آنها، به نام سلیم تحصیلات دانشگاهی داشت."
پلیس تحقیقات گستردهای را درباره هویت مهاجمان را شروع میکند. اما چیزی به دست نمیآید. از سفارت بریتانیا در عراق خواسته میشود که لیست ویزاهای صادر شده از عراق به بریتانیا را بفرستند. آنجا متوجه میشوند شش نفر با پاسپورت عراقی یک ماه پیش به بریتانیا آمدهاند. توفیق راشدی معروف به سلیم فرمانده گروه، جاسم ناصری معروف به فیصل نفر دوم، شایع زویدات، مکی حنون، عباس میثم، فوزی بداوی دیگر اعضای این گروه مهاجم هستند.
سلیم، رهبر گروه ۲۷ ساله بود و در زندان ساواک - سازمان اطلاعات و امنیت کشور در حکومت شاه - هم بوده و تحصیلات دانشگاهی دارد. معاون او فیصل است، که بیشتر با کارمندان سفارت درگیر میشود.
پلیس متوجه میشود آنان یک ماه پیشتر خانهای در محله ارلز کورت اجاره کرده بودند. مدارک به دست آمده نشان میهد مرد هفتمی هم در کار بوده است. شخصی عراقی به نام سامی محمد علی با نام مستعار "روباه". پرونده نشان میدهد او افسر اطلاعات ارتش عراق بوده. ماموران تحقیق بر این باورند عراقیها با استفاده از مصونیت دیپلماتیک توانستهاند سلاح و مهمات را از عراق به بریتانیا حمل کنند. دو ساعت قبل از شروع عملیات این مامور عراقی محل اقامتش در لندن را ترک میکند.
مهاجمان از عربهای خوزستان ایران هستند، آنان خود را دنبالهرو قیام مردم خوزستان در سال ۱۳۵۸ معرفی میکنند.
از پیروزی انقلاب تا چهار ماه پیش از گروگانگیری، تیمسار احمد مدنی استاندار خوزستان بود. او بر این باور بود که صدام حسین دارد عربهای خوزستان را به جدایی از ایران تشویق میکند. در درگیریهای خونینی صدها عرب کشته یا دستگیر شدند.
یوسف عزیزی بنی طرف آن زمان عضو هیات نمایندگی خلق عرب بود که برای مذاکره با دولت چند بار به تهران رفته بود. آقای عزیزی برخورد شدید استاندار وقت را عامل رادیکال شدن بغضی از جوانان خوزستانی در آن زمان میداند: "عربهای خوزستان نقش مهمی در انقلاب داشتند. جنبش اعراب فعالیت مسالمت آمیز داشتند و خواستههای برحق در چهار چوب ایران. تیمسار مدنی میخواست با برخورد شدید با عربهای ایران موقعیت خود را در انتخابات ریاست جمهوری تقویت کند. اما سیاست او گروهی از جوانان خوزستان را به عراق راند. آنجا آموزش دیدند و تسلیح شدند. این گروه که به سفارت حمله کرد از همان دستهاند".
صادق قطبزاده وزیر خارجه وقت ایران بود. او هر گونه مذاکره با گروگانگیرها را در رد کرد و گفت "دیپلماتهای ایرانی آماده شهادتند."
بسیاری از طرفداران جمهوری اسلامی مقابل سفارت جمع شدند. حمید صبی در آن زمان در لندن بود او که حالا وکیل دادگستری است میگوید: "تظاهر کنندگان شعار میدادند، دیپلمات زندانی، شهادتت مبارک."
Image captionمصطفی کرکوتی، روزنامهنگار و یکی از گروگانها در سفارت ایران
با شنیدن عکس العمل ایران، گروگانگیرها عصبانی میشوند و تهدید به کشتن گروگانها میکنند. مصطفی کرکوتی آن لحضات را هنوز به یاد دارد: "با شنیدن این خبر رفتار گروگانگیرها عوض شد، مضطرب بودند، گروگانها هم، زن و مرد گریه میکردند. مهاجمان برای حسن نیت چهار نفر را آزاد کرده بودند. اما هیچ یک از خواستههای آنها عملی نشده بود."
مصطفی کرکوتی میگوید آنها درباره "شکنجه و زندانی شدن به دست ساواک و سپس کشتار عربها بعد از انقلاب" با او صحبت میکردند.
نیروهای ویژه آماده میشوند
در ۲۰۰ کیلومتری سفارت ایران، در یکی از پادگانهای هیرفورد، نیروهای ویژه هوایی ارتش "SAS" سالها بود مشق و آموزش ضد تروریسم کرده بود. رابین هورسفال با کمربند سیاه کاراته چند سالی بود از یگانی دیگر ارتش به این واحد ویژه منتقل شده بود. مردم بریتانیا و حتی بخشی از ارتش هم از وجود SAS بیخبر بودند. آقای هورسفال میگوید، "فرمانده ما را جمع کرد و گفت تمرین برای امروز کافی است. در سفارت ایران گروگانگیری شده، آماده شوید. ما سالها بود خود را برای چنین ماموریتهایی آماده کرده بودیم."
بسیاری از نیروهای این واحد، پیشتر برای جنگ علیه یک گروه کمونیست در عمان، اعزام شده بودند یا در عملیات علیه ارتش جمهوریخواه ایرلند شرکت کرده بودند. در روز دوم گروگانگیری SAS در ساختمان کناری سفارت بدونه سرو صدا مستقر میشوند. خود را برای عملیاتی که "نمرود" خوانده شد آماده میکنند.
طبق قانون بریتانیا ارتش نمیتواند داخل خاک کشور عملیات انجام دهد. اما بر اساس "قانون کمک به نهادهای مدنی" نخستوزیر یا وزیر کشور میتواند مجوز عملیات ارتش در شهرها صادر کند.
تا زمانی که کسی کشته نشده، پلیس لندن موافق دخالت ارتش نیست. مذاکرات بین پلیس و گروگانگیرها ادامه دارد. پلیس احساس میکند گروگانگیرها ممکن است به اشغال سفارت خاتمه دهند.
در داخل سفارت، سلیم رهبر مهاجمان، تهرور لاک و مصطفی کرکوت، درباره سیسم قضایی و زندان بریتانیا میپرسد که این گونه جرائم چند سال حکم دارد. بعدها ماکس ورنر پلیس مسئول مذاکره گفت او احساس میکرده سلیم به گزینه تسلیم فکر میکرد.
اما دو نفر در سفارت مشکل ساز بودند. فیصل، مرد شماره دو ، روی دیوار سفارت مینویسد "مرگ بر شاه عمامه به سر" - اشاره به سرکوب در جمهوری اسلامی. این شعار عباس لواسانی را عصبانی میکند. آقای کرکوتی میگوید او به گروگانگیرها فحش میداد و میگفت آماده شهادت است، "من و لاک از دستش عصبانی بودیم، داشت ما را به کشتن میداد. من جلو رفتم و به او سیلی زدم. گفتم اگه اینجا کشته بشی میری جهنم. برو جای دیگه شهید شو ما رو به کشتن نده. حتی غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت از دست او عصبانی بود. فکر کنم او نماینده سپاه پاسداران در سفارت بود."
Image captionکیت ایدی، خبرنگار بیبیسی در روز پایان گروگانگیری
روز ۱۶ اردیبهشت، ششمین روز گروگانگیری از کیت ایدی خبرنگار تازه کار بیبیسی خواسته میشود به سفارت برود و خبرها را پوشش دهد. خبرنگار اصلی بیبیسی، به مهمانی شام دعوت شده بوده و معتقد بوده اتفاق خاصی نخواهد افتاد. اما آن روز، سرنوشت گروگانگیرها تعیین شد و کیت ایدی هم گزارشگر روز بود. دوربین تیم کیت ایدی دید خوبی از نمای جلو سفارت داشت.
تنش در سفارت؛ ارتش وارد میشود
در داخل سفارت گروگانگیرها عصبی هستند و احساس میکنند گیر کردهاند و "سازمان اطلاعات عراق سرشان کلاه گذاشته است". فیصل خواهان خشونت است و سلیم به دنبال آرام کردن وضعیت. مصطفی کرکوتی مریض میشود و روی زمین میافتد. گروگانگیرها تصمیم میگیرند او را آزاد کنند اما از او میخواهند تا پلیس را متقاعد کند که آنان نمیخواهند کسی را بکشند تا حمله نشود.
سلیم میگوید سفیران کشورهای عربی باید به سفارت بروند و مینی بوسی برای انتقال آنها به فرودگاه هیترو فرستاده شود. اگر چنین نشود، "هر نیم ساعت گروگانی را خواهند کشت."
گروگانگیران، عباس لواسانی را نماد و نماینده حکومت ایران میدانستند. سیم هاریس صدابردار بیبیسی میگوید لواسانی بارها پیراهنش را باز کرده بود و سینهاش را سپر و گفته بود میخواهد شهید شود: "فیصل آمد و گفت میخواهی بمیری، با من بیا. او را به طبقه اول بردند. بنگ بنگ بنگ. صدای سه گلوله شنیده شد. او را کشتند. "
تیم مذاکره کننده پلیس با شنیدن صدای تیراندازی نگران میشوند. نمیدانند تیراندازی برای ترساندن پلیس بوده یا کسی را کشتهاند. اما ساعت شش و پنجاه دقیقه بعد از ظهر، جنازه عباس لواسانی را از در سفارت بیرون میاندازند.
رابین هورسفال و همرزمانش بی صبرانه در ساختمان کنار سفارت، پنج روز است که در آماده باش کامل هستند. او میگوید، "آنها از خط قرمز عبور کردند، چه یک نفر یا بیشتر، آنها در خاک بریتانیا مرتکب قتل شدند، اگر یکی را بکشند تجربه نشان داده بیشتر خواهند کشت."
۱۷ دقیقه بعد پلیس لندن با دخالت واحد ویژه ارتش SAS موافقت میکند و فرماندهی عملیات تحویل ارتش داده میشود. رابین هورسفال و هم قطاریهایش سالها برای این لحظه آماده شده بودند.
تام یکی از اعضا نیروهای ویژه میگوید لحضاتی پش از حمله، پیامی از ماگارت تاچر به آنها رسیده، "باید بحران حل شود. نباید اشتباهی شود، باید از همه گروگانها حفاظت شود، اما بحران نباید از سفارت خارج شود."
تام میگوید تعبیر آنها از این پیام این بوده که "هیچ گروگانگیری نباید زنده بماند" اما رابین هورسفال و سایر اعضا تیم میگویند چنین برداشتی نداشتهاند.
برای تلف کردن وقت، و مستقر شدن نیروهای ویژه، مکس ورنر مذاکرات با سلیم را ادامه میدهد، به آنها میگوید دولت بریتانیا با خواستههای آنها موافقت کرده است. سفیر عراق در راه است و خودرویی هم برای انتقال آنها به فرودگاه به سفارات ایران خواهد آمد.
ساعت هفت و نیم، کیت ایدی، خبرنگار بیبیسی، متوجه تحرک مردان مسلح سیاه پوش با ماسک گاز روی پشت بام میشود. با عجله از فیلمبردار میخواهد موقعیت دوربین را عوض کند. آن روز حدود بیست میلیون بریتانیایی بازی اسنوکر را تماشا میکردند. ناگهان بیبیسی برنامهها را قطع میکند و تصاویر زنده سفارت و عملیات سربازان نقاب پوش را نشان میدهد که با طناب به بالکن سفارت وارد میشوند.
حق نشر عکسPA MEDIAImage captionنیروهای ویژه ارتش بریتانیا روی بالکن سفارت ایران
کین ایدی خبرنگار تازه کار، برای اولین بار عملیات "نمرود" را به صورت زنده گزارش میکند: "ناگهان صدای انفجار مهیبی شنیده شد، روی زمین دراز کشیده بودیم و زنده گزارش میدادم. باور نکردنی بود. ببینندههای بیبیسی برای اولین بار نام نیروهای ویژه هوایی ارتش اس ای اس را شنیدند." او با خنده میگوید: "البته مردم هیچگاه من را برای قطع تماشای بازی اسنوکر نبخشیدند".
پایان خونین گروگانگیری
در عرض ۱۱ دقیقه، گروگانها آزاد میشوند. ناگهان تهیه کننده بیبیسی در حیاط پشتی داد میزند: "این یکی از تروریستهاست". فوضی بداوی نژاد در میان گروگانها به حیاط سفارت رفته بود. رابین هورسفال میخواهد فوضی را به داخل سفارت بازگرداند. چند تن از سربازان ارشد به بیبیسی گفتند: "او قصد کشتن او را داشته است." اما وقتی متوجه شده اندکه دوربین بیبیسی و آیتیوی زنده عملیات را پوشش میدهند آنها از این کار جلوگیری کردهاند. آقای هورسفال این ادعا را رد میکند.
قبل از رسیدن نیروهای ویژه، گروگانگیرها یک دیپلمات دیگر ایرانی را میکشند و دو نفر دیگر را به شدت زخمی میکنند. تصاویر بیبیسی نشان میدهد دو تن از گروگانگیرها اسلحههایشان را از پنجره بیرون میاندازند و به نشان تسلیم چفیه سفید تکان میدهند. غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت ایران که زخمی شده بود میگوید "هنگام رسیدن سربازان دو گروگانگیر دستهایشان را روی سرشان گذاشته بودند و سلاحی در دست نداشتند، اما سربازان آنها را به رگبار بستند."
داستان "اعدام گونه مرگ گروگانگیرها" در بریتانیا موضوعی بحث برانگیز شد. پروندهای برای تحقیقات در این باره باز شد، اما همه سربازان تبرئه شدند.
فوضی بداوی نژاد، تنها گروگانگیری که زنده ماند، توضیح داد که چگونه آنها در عراق به مدت دو هفته آموزش دیده و با پاسپورت عراقی به بریتانیا آمده بودند. این عملیات یکی ازموفق ترین عملیات علیه تروریسم در بریتانیا خوانده شد و مارگارت تاچر در چشم بریتانیاییها به عنوان رهبری قدرتمند شناخته شد، بعدها او به بانوی آهنی شهرت یافت.
Image captionهژیر تیموریان؛ خبرنگاران سابق بیبیسی فارسی و تایمز
هژیر تیموریان از خبرنگاران سابق بیبیسی فارسی و تایمز بود. او میگوید در آن زمان گروهای چریکی فلسطینی و گروههای دیگر عملیات گروگانگیری و هواپیما ربایی انجام داده بودند "خانم تاچر به هیچ وجه نمیخواست خیابانهای لندن میدان جنگ گروههای مسلح شود. نمیخواست به هیچ وجه تسلیم شود."
بسیاری از تحلیلگران در بریتانیا گفتهاند هدف برخورد شدید خانم تاچر با گروگانگیری در سفارت ایران، فرستادن پیامی به گروههای مسلح در ایرلند بود. که "اگر دست به اقدامی مشابه بزنید، سرنوشت شما هم همین خواهد بود."
یک سال بعد فوضی بداوینژاد در دادگاه عالی بریتانیا به حبس ابد محکوم شد و قاضی قید کرد او پس از ۲۵ سال حبس میتواند تقاضای عفو کند. فوزی بداوی نژاد در سال ۲۰۰۸ پس از تحمل ۲۸ سال حبس از زندان آزاد شد. روزنامههای راستگرای بریتانیا از دولت انتقاد کردند و خواهان اخراج او از بریتانیا شدند. حکومت ایران هم خواهان استرداد او به ایران شد و بریتانیا را به "پناه دادن به تروریستها" متهم کرد.
حمید صبی، وکیل در بریتانیا، میگوید طبق قوانین بریتانیا و اتحادیه اروپا دولت نمیتواند افرادی که ممکن است در کشورشان اعدام شوند را اخراج کند.
تلاش زیادی کردیم با فوزی تماس بگیرم، اما او بسیار نگران امنیت خود بود. اما دوستان نزدیکش از طرف او به ما گفتند: "او از شرکت در این عملیات پشیمان است و با اسمی دیگر زندگی بی سر و صدایی را شروع کرده است." او گفته که "آنها تسلیم شده بودند اما سربازان ارتش همه را کشتند."
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionساختمان سفارت بعد از حمله نیروهای ارتش بریتانیا
یکی از هم بندیهای فوزی، اروین جیمز بود، او هم به جرم قتل حبس ابد داشت. آقای جیمز میگوید حدود سه و نیم سال اطاق او کنار اطاق فوزی در یک بند بوده و با هم دوست بودند "او انگلیسی بلد نبود، اما شخصیتی بیآزار و دوست داشتنی داشت. او گفت گروگانها او را زیر بغل خودشان گرفته بودند که کشته نشود."
مصطفی کرکوتی هم میگوید، آقای بداوی نژاد بسیار خوش رو بود و به گروگانها کمک میکرد: "جوانی خوش قیافه بود. محبوب زنهای گروگان بود. خیلی وقتها از خشونت دیگر اعضای گروه علیه گروگانها جلوگیری میکرد."
فوزی پس از ۲۵ سال میتوانست آزاد شود. اما بریتانیا نمیدانست او را به کجا اخراج کند. اروین جیمز میگوید با توجه به اینکه او مستقیما کسی را نکشته بود و رفتارش در زندان خوب بود و خطری برای جامعه نبود نمیبایست بیش از ۱۵ تا بیست سال زندانی میبود: "زندانی شدن او برای ۲۸ سال بیشتر سیاسی بود تا سیستم قضایی."
اما حکومت ایران در سال ۲۰۰۸ میلادی سفیر بریتانیا را فرخواند و خواهان استرداد او شد و اقامت او در بریتانیا را "امان دادن به تروریسم" خواند.
هژیر تیموریان میگوید در اروپا معمولا محکومان به قتل میتوانند زودتر از موعد آزاد شوند، "کاظم دارابی که به ترور رهبران کرد در برلین محکوم به حبس ابد شده بود پروندهاش مثل آقای بداوینژاد بود. هر دو مستقیما کسی را نکشته بودند. اما هر دو به حبس ابد محکوم شدند. اما کاظم دارابی پس از تحمل ۱۵ سال از زندان آلمان آزاد شد و به ایران بازگشت. این گونه تصمیمها در اروپا کاملا قضایی است."
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید