رفتن به محتوای اصلی

از میا‌‌ن خاطرات : اگر آن دختر کُرد مهابادی بدست آرد دل‌ ما را . . . !
15.05.2020 - 22:46

از میا‌‌ن خاطرات : اگر آن دختر کُرد مهابادی بدست آرد دل‌ ما را . . . !

.

اواسط دهه شصت ، مهاباد ـ پنجشنبه شب را در مهاباد گذراندم . آنشب چند بار صدای شلیک رگبارهای پراکنده‌ای شنیدم ، اما ادامه نیافت . صبح فردا با توجه به تعطیلی روز جمعه و نیز اینکه دو سه باری خیابانهای اصلی‌ و بازار آن شهر را دیده بودم ، تصمیم گرفتم ضمن پیاده روی ، به دیدن بعضی از مناطق پرت شهر بروم . بنابر این پس از صرف صبحانه ، به راه افتادم . حدود ساعت ۱۱ صبح در محله ای قدیمی‌ ، وارد کوچه‌ای شدم . محله خلوت بود و به ندرت عابری می‌‌گذشت . در یک کوچه باریک و درازی به جلو می‌‌رفتم که به فضای وسیع و بازی منتهی‌ ، و در کوچه دیگری امتداد می‌‌یافت . در آن لحظه از کوچه مقابل دختری با لباسی کُردی می‌‌آمد ، چشم به او دوختم . او به مانند گلی‌ زیبا به نظر می‌‌رسید که دیدنش جان می‌‌بخشید . دختر کُرد با لباسهای شاد و روشن در آن محله قدیمی‌ با خانه‌های فرسوده ، بسان گل سنبل شادابی روییده در یک باغ مخروبه ، می‌‌نمود . به خاطر آوردم از دیده‌هایم در اطراف شهرهای فردوس ، بیدخت و گناباد ؛ معجزه وار ، گرانبهاترین گل دنیا یعنی‌ زعفران ، در بیابانهای برهوت پر از سنگها و کلوخها روییده بودند . قدمهایم سست شدند تا ثانیه‌های بیشتری او را ببینم ؛ آن دختر با قدی کشیده و پیراهنی حریر به رنگ آبی آسمانی ، با گلهایی به همان رنگ اما ضخیم و برجسته که پایین آن ، به صورت دامن توری کلوش به زمین می‌‌رسید . شلوار آبی ساتن براقش ، در بالای مچهای پاها با کشی‌ جمع شده ، جورابهای سفیدش را نمایان می‌‌ساختند . تور حریری به رنگ صورتی پر رنگ بر سر داشت با منگوله‌های ابریشمی که تا کمر او را می‌‌پوشاند و البته موهای بسته شده ا‌ش را چندان پنهان نمی‌‌کرد ، شالی نیز به همان رنگ پر از گلهای رنگی‌ و برگهای سبز به کمرش بسته بود . با قامتی راست و سینه‌ای جلو داده که گویی مانکنی است مغرور و می‌‌خواهد نظرها را به خود جلب کند ، به من نزدیک می‌‌شد . دو بار نگاهمان در حد دمی و یا بازدمی بهم گره خورد ، هر بار با حالتی که دوستانه نمی‌‌نمود ، آنی‌ رویش را برگرداند . از ذهنم گذشت : اگر آن دختر کُرد مهابادی بدست آرد دل‌ ما را . . . اما فرصتی نماند . همینکه به من رسید ، درست در لحظه تلاقی ، نگاه پرخاشگرش را به من دوخت و با خشم تک واژه‌ای را بر زبان راند : جاش ! . بعد بر سرعت قدمهایش افزوده ، دم به دم بیشتر فاصله می‌‌گرفت . من از هنگام تلاقی ایستاده و با نگاهم او را تعقیب می‌‌کردم ؛ تند تند گام بر می‌‌داشت ، در هر گام یکی‌ از پاشنه‌های پوشیده در جوراب سفیدش ، از کفش پشت باز تابستانی جدا می‌‌شد و دوباره به کف آن می‌‌نشست . در کمرکش کوچه گویا نگران از واکنش من ، سرش را برگرداند و مرا دید که همچنان ایستاده و با تبسمی نگاهش می‌‌کنم . رویش را برگرداند و در خم کوچه‌ ، از نظرم پنهان شد .
من معنی‌ " جاش " را می‌‌دانستم و اینکه کُردها آن واژه توهین آمیز را خطاب به خائنین بکار می‌‌بردند . برایم مسلم بود که آن دختر کُرد دچار سو تفاهم شده و مرا دشمن فرض کرده است . شلوار شش جیب امریکایی به رنگ سبز به پا داشتم که به شلوارهای فُرم پاسداران آدمکُش شباهت داشت و ته ریشم ، آن شبهه را در او بوجود آورده بود . احساس کردم اگر آن دختر زیبای کُرد سلامی می‌‌داد ، به یانی باش می‌‌گفت و یا لبخند ملیحی نثارم می‌‌کرد ، هرگز به اندازه آن توهین دچار هیجان نمی‌‌شدم . نه اینکه فحش و اهانت را دوست داشتم ، بلکه او را معترضی از جنس خود یافتم که حتی بصورت فردی ، هیچ فرصتی را برای اعتراض از دست نمی‌‌دهد . او می‌‌داند به عنوان یک زن ، در قبال حکومتی تجاوزگر که سرزمینش را اشغال کرده و پاکسازی قومی می‌‌کند ، مسئولیتی دارد ، عمل اعتراضی امروز او هم در همان راستاست . آن‌روز از اینکه در حد کیسه بوکس تمرینی یک معترض قرار گرفتم ، احساس شادی داشتم .

مقاومت و مبارزه بر حق کُردها در طول تاریخ اُفت و خیز داشته ، اما هیچگاه متوقف نشده و هنوز هم ادامه دارد ، حتی هم اکنون که این خاطره را می‌‌نویسم ! .
.........................................................عکس تزئینی برگرفته از گوگل فتو .
احمـــد مقیـمی
* * *

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
فیسبوک نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.