رفتن به محتوای اصلی

داستان یک پوستر!
12.06.2020 - 11:42

داستان یک پوستر!
خاطره چاپ یک پوستر شاید بتواند حال و هوای روزهای نزدیکی سازمان فدائیان وبخشی از رهبری آنرابه حزب توده را باز گو کند .سرنوشت یک پوستر سرنوشت دگردیسی یک سازمان بود. باز خوانی وتجدید نظر در نگاه خود به انقلاب وشخص خمینی وبگونه ای جاری شدن اتوریته حزب در سازمان.
سال شصت بود ومن عضوی از کمیته تبلیغ سازمان فدائیان اکثریت. چهار نفر بودیم که با مسئول ناظر از طرف هیات سیاسی برکمیته ، ترکیب پنج نفری را تشگیل میدادیم. همه بخوبی همدیگر را می شناختیم واز توانائی های هم تا حدودی آگاه بودیم .رفیق مسئول آئینه تمام نمای تحولاتی بود که در رهبری سازمان در نزدیک شدن به حزب توده جریان داشت.
کمیته تبلیغ وظیفه داشت هر آنچه که در عرصه نظری می گذشت را در شکل تبلیغی بصور مختلف باز تاب دهد .این امر عمدتا از طریق بخش هنری که من مسئولیت آن را داشتم سازماندهی می شد.
آه که چه میزان خاطرات بیاد ماندنی از هنرمندانی که با آن ها در ارتباط بودم دارم .از بچه های تئاتر تا نقاشان، از بچه های تلویزیون تا هنرمندان عرصه موسیقی، نویسندگان وشاعران.
روز های شوریدگی غریب سازمان به حزب توده .هر آنچه که دیروز نقطه ضعف ومورد انتقاد ما از حزب بود داشت رنگ می باخت و رهبران حزب که ماهیچگونه کششی نسبت به آنها نداشتیم حال در شمای قدر قدرتان عرصه تئوریک وسیاسی در میان رهبری ، کادر ها واعضا ظاهر می شدند و مورد تکریم قرار می گرفتند.
برای تعدادی از رهبران و کادر ها که خود را با آنها ها مقایسه می کردند رشک بر انگیز.برخی از کادر ها که موج گیر شده وفکر می کردند اگر ادغامی صورت بگیرد این بار از قافله عقب نمانند و در موقعیتی بالا تر ظاهر شوند!در حزب توده را برای زود تر وارد شدن از پاشنه در آورده بودند .
کمیته ماطبق تصمیم رهبری سازمان که قراربر هماهنگی وهمکاری کمیته ها با حزب توده داده بود، با کمیته تبلیغ حزب هماهنگ شده بود.
هرگز نخستین دیدار با کمیته تبلیغ حزب و حسی از شفتگی توام با کم بضاعتی سیاسی وهنری خود که در مقایسه با اعضای آن کمیته بمن دست داد را فراموش نمی کنم.کمیته تبلیغ حزب متشکل بود از مهرداد فرجاد ، اصغر محبوب ،سیاوش کسرائی ، ابوتراب باقر زاده که مجموعا زیر نظر احسان طبری قرار داشتند .دیدن چنین ترکیبی در مقابل کمیته ما از اعتماد به نفس ما می کاست و ما را در موقعیتی ضعیف تر قرار می داد.
در فضای آن روز نشستن در منزل ثمیرا ابراهیمی که دور تا دورت را هنرمندان مطرح گرفته اند واحسان طبری در باب تاریخ هنر صحبت می کند برایم حکم گردش آلیس در سرزمین عجایب را داشت . مردی خوش چهره آرام با لباسی آراسته و حرکاتی بسیارظریف که از امپرسیونیست های فرانسه تا نخستین اعلامیه دادئیست هاسخن می گفت.
در عین حال تلخ بود زمانی که شهاب موسوی زاده گفت "فردا نمایشگاهی از نقاشی های من افتتاح می شود لطفا برای دیدنش بیائید!" اوموافقت کرد اما وقتی گفتند که آقای کیانوری هم خواهد آمد گفت " نه نه مرا با کیا در گیر نکنید!نظر من مخالف نظر او در مورد هنر است حوصله بحث و گفتگو در رابطه با نظرات اورا در مورد هنر ندارم .زمان دیگر می آیم به خنده گفت در باره هنر آبمان بیک جو نمی رود ."
برایم سخت تعجب آور بود چرا چنین هراسی از در گیر شدن با کیا نوری و دفاع از نقطه نظراتش در رابطه با هنر بعنوان یک صاحب نظر و نقاد هنری داشته باشد؟امری که در سازمان ما مرسوم نبود یک عضو ساده هم می توانست از دبیر اول تا هر کدام از رهبری سازمان را به چالش بگیرد .آنچه که در سازمان بود نه ترس از چالش بلکه بیسوادی عمومی بود که مانع از طرح نقطه نظرات ما می گردید .نقطه ضعفی که متاسفانه در زمان نزدیکی به حزب خود را نشان داد و ما مقهور کرد.
متاسفانه جلسات با حزب به کلاس های آموزشی رهبری حزب برای رهبری سازمان بدل شده بود .شرکت در کلاس های تاریخ احسان طبری آرزوی هر فرد سازمانی بود .کیانوری جلسات مشترک با رهبری سازمان را به کلاس آموزشی توام با تحکم تبدیل کرده بود .تحکمی که منجر به تصمیم هیات سیاسی جهت مراجعه رضا غبرائی به زندان اوین شد.
رفیق مسئول ما بعد از بحثی در یکی از جلسات مشترک با حزب عینا نوشته های آن جلسه را با خود به کمیته آورده بود .بحثی در باب یگانه کردن مبارزه سیاسی با کاراکتر شخصی و پیوند آن با زندگی جاری روزمره ویافتن هویت مستقل اجتماعی وایستادن برسر پای خود.رفیق مسئول از من خواست که آن یاداشت ها را بگیرم ومطلبی در مورد این انطباق و نقش آن ونتیجه گیری مشخص در مورد کادر های حرفه ای سازمان در آورم . کادر هائی که تا آن روز صرفا کار سیاسی می کردیم واز سازمان حقوق می گرفتیم .
نتیجه بحث قرار بر به حد اقل رساندن کادر های حرفه ای وایستادن آن ها روی پای خود ویافتن شغل ودر کنار آن ادامه مبارزه بود .روز های بسیار سخت اما آموزنده! دوتن از اعضای کمیته یکی پزشک بود ودیگری دارو ساز بسرعت کاری در خور یافتند ودیگری عضواخراجی دانشکده علم وصنعت بود با امکانات خوب ونهایت من اخراجی دانشگاه تبریز. شرح چگونگی بریدن بند ناف اقتصادی ما از سازمان ، یافتن شغل وهویت مستقل نوشته دیگری را طلب می کند .
اما سخن از یک پوستر بود. هر سال به مناسبت انقلاب بخش هنری کمیته تبلیغ برنامه های وسیعی برای نشان دادن آن روز ها ونقش سازمان در آن روز های پرهیجان را تدارک می دید از نوار های تهیه شده در کارگاه هنر تا پوستر ها ،تراکت ها ونمایشنامه هائی که تئاتر های محلی اجرا می کردند.
نخستن پوستری که در روز های انقلاب سازمان در سطح وسیع منتشر کرد پوستر مشت گره کرده وقدرتمند مردی بوددر زمینه ای سراسر سرخ .هر جا که می رفتی این مشت دنبالت می کرد .تمام پوستر های این سال های سازمان مشحون از قدرت نهفته در این مشت بود .پوستری می دادیم از تظاهرات با همین مشت که نیرو های جوان فدائی ،روشنفکران ،کارگران وگاه دهقانان ترکیب اصلی این پوستر ها بودند .
قرار شده بود امسال نیز پوستری در همین رابطه در آوریم. من مسول در آوردن آن بودم. به رفیق نقاش هنرمندی که اکثر پوستر ها کار او بود مراجعه کردم .قرار براین شد پوستر طرحی از تظاهرات آن روز ها ونشان دهنده حضور ما باشد .پوستر بسیار زیبا وجانداری تهیه کرد با چهره های جوان که تداعی کننده چپ های آن زمان بود. با پلاکادر هائی بر دست با شعارهای فدائیان بر این پلاکادرها! رنگهای شاد فضائی پرشور.
پوستر تهیه شد همان گونه که می خواستیم .قرار شد آن را کمیته تبلیغ حزب نیز ببیند و نظرش را بدهد تا بعد از آن به چاپش اقدام کنیم .
پوستر با مخالفت جدی کمیته تبلیغ حزب مواجه شد ."این که تصویر تظاهرات رو زهای انقلاب نیست! تصویر خود فدائیان است وشعار های خودتان!" "درست است این پوستر ماست پوستر حضور سازمان در آن راهپیمائی ها ، صف مستقل ما، شعار های مستقل ما، خواسته های ما بود در دفاع از حقوق کارگران ودهقانان ." " نه رفیق اشکال این پوستر این است که صف شما را از صف مردم جدا می کند! تصویر امام خمینی کجای این پوستر شماست ؟روحانیون شرکت کننده در کجای این تظاهرات هستند ؟این پوستری غیر واقعی از آن روز ها ست.
"میگویم "ما نقش خود را مورد نظر داریم ویاد آوری این که در آن روزها چریک های فدائی یک پایه اصلی تطاهرات وجنگ وگریز خیابانی بودند! پوستر مورد نظر شما را جمهوری اسلامی خودش چاپ می کند.مگر در پوستر آن ها حتی یک عکس از فدائی ها و شعار های آن ها است؟"می گویند "ما کاری به آن که آن ها نقشی برای ما قائل بودند نداریم.ما باید این پیوند خودمان را با مردم وروحانیت نشان دهیم واین که خمینی رهبر این انقلاب بود! نمی توان تظاهراتی بر پا کرد که در آن عکس خمینی نباشد! مردم قبول ندارند!این ادامه همان نظر بسته وسکت شماست نسبت به رهبری خمینی واین که هنوز باوری به خط امام مبارزه ضد امپریالیستی او ندارید !"
بحث بداراز کشید ونهایت با دستور رهبری سازمان قرار شد که تغیرات اساسی در شکل پوستر وحضور روحانیون در تظاهرات وشعار پلاکادر های ترسیم شده در پوستر داده شود.
پوستر را مجددا به نقاش ترسیم کننده آن بردم وتوضیح دادم .نگاه عمیقی به من کرد و گفت "بهروز همان اول می گفتی که می خواهیم پوستری برای جمهوری اسلامی تهیه کنیم ! تا من تکلیف خودم را معلوم می کردم !از کجا به کجا کشیده می شویم از آن مشت بر آمده تا ملاهائی که حداقل من آنطور که می گوئید هرگز آن ها را حتی در صف اول خودشان ندیدم .آخه لامصب این پوستر سازمان ماست ونقش بچه های ما در آن روز ها چه رابطی به آخوند های..دارد. ما کی عکس خمینی را برسر پلاکادر های خود میچسباندیم ؟ "
اما سمبه من پر زور بود ودستور رهبری پشت سر آن .پوستر تغیر کرد آخوند ها وتعدادی ریشو به اول صف آمدند با پلاکادر هائی از تصویر،خمینی وشعار هائی که دیگر از آن ما نبود." ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
ایرانگلوبال

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.