شبی از معتدل فصل بهاران
هم اینک اختران چشمک زنان پچ پچ کنان برماه میخندند
حریر آبی و مهتاب سحرانگیز تابان است
صف آرایی و بزم آسمان زیباست
همه مستند از دیدار یکدیگر
همینان کوکبان شب
و من مسحور از جادوگر این کهکشانها
مست وبی تابم
و سرخوش زین همه اسرار شور انگیز
قرارم را ربوده اند آرام
ولی با اینهمه در انتظار صبحدم میمانم
من امشب را نخواهم خفت
تا سحر بیدار خواهم ماند
به آوای ملائک گوش خواهم داد
دو بال خویش راسوی آسمانها میگشایم باز
که تا اوج خیالم را ببینم من سراپا
شهابی با عبورش مر مرا در خویش میگیرد
و تا اوج فلک همرام میسازد
من امشب تا سحر بیدار خواهم ماند
و مفتون از همه آزادی خویش
گهی چشمم به برگ شاخساری است
که سرمست از بهار و باد در رقص است
و با مرغان شب
با صوت خوش الحانشان
همراز خواهم شد
پس از راز و نیاز اینک
نرم نرمک شب به سر آمد
ببین ..! بیین ..! سحر گه شد
به بالا خیره شو , آنجا نگر .. آرام آمد
نگه کن تا شوی سیراب از دیدار محبوبت
شفق از آن نمای جادوی این آتشین خورشید
به نرمی چون گداز کوره ای بیرون جهید آرام
و تاریکی بدینسان رو به پایان است اینک
شما ای دختران کولی خورشید
ای زیبایان آنسوی زمان
از خواب برخیزید
سبوهاتان پر از نور و پر از شادی
سبوهاتان پر از خورشید گردانید
و بر دوش طلایی مرمرین خویش بگذارید
سحر گه شد سحر گه شد فرود آیید
ای دختران کولی خورشید, ای دختران کولی خورشید
که ما فصل بهاران را
سراپا با تمام عطر های مرغزارانش
نثار پر تبرک گامهاتان میکنیم اینک
شما ای مهربانان , نازنینان
فرود آیید و ما را منتظر دیگر نگردانید
طلایان کشتزار زرد گندم را
به مانند حریری پرنیان مفروش گردانده زیر پاهاتان
فرود آیید ای دختران کولی خورشید
فرود آیید
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید