رفتن به محتوای اصلی

داستان چگونگی اعزام دانشجویان بدانشگاه کابل
"مهاجرت "بخش سیزدهم
24.07.2020 - 02:01

داستان چگونگی اعزام دانشجویان بدانشگاه کابل
"مهاجرت "بخش سیزدهم
از سفر ذهن بر میگردم .مردی خنده رو درمقابلم با مسئولیتی بزرگ نشسته است .
می گویم "خوشحالم که سازمان ما را می شناسید .امروز جوان های این سازمان چه آن ها که اخراجی دانشگاه ها هستند وچه دیپلم گرفته باید وارد دانشگاه شوند منتظر این هستند که شما چه تصمیمی می گیرید؟
خنده ای می کند "رهبری حزب تصمیم خود را گرفته است تمام جوان هائی که مستعد تحصیل وعلاقه مند تحصیل هستند باید بدانشگاه بروند.بهر میزان که تعداد جوان های با تحصیلات دانشگاهی بیشتر شود بهمان میزان ما قوی تر می شویم ومفکور ما بهتر فهمیده ومنتشر می گردد .حوان های فدائی بدانشگاه کابل خوش آمدند"!
بغض گلویم را گرفته بود اصولا وقتی هیجانی می شوم بغض راه گلویم را می بندد بخصوص حالا که پیر هم شده ام! قطره اشکی به آن ضمیمه می شود.تشکر کردم واز انقلاب فرهنگی خمینی گفتم وآن چند روز مقاومت وکشته شدن تعدادی از دانشجویان. بدقت گوش می داد گفت "افسوس انقلابی با آن بزرگی وآن همه جوان پرشور که امروز به چنین سرنوشتی دچار می شوند .من وقتی رفیق کسرائی به این جا آمدند بسیار خوشحال شدم .اما افسوس خوردم برای ملت ایران که چنین شاعری بزرگ وارزشمند را از دست دادند.یک گوهر گرانبها .
سپس از سیاست حزب دمکراتیک در رابطه با آموزش گفت از دردهائی که می کشید "میدانید با این همه مشکلات مکتب می سازیم از خانواده ها، ریش سفید ها درخواست می کنیم که بچه ها ودختر هارا برای خواندن درس به مکتب بفرستند .این اشرار این ها که در پاکستان تعلیم می بینند مکتب ها را در می دهند خانواده ها را می ترسانند معلم های حزبی را می کشند.مخالف درس خواندن ومکتب رفتن هستند! بخصوص دختران".
گفت "بسیار خوشحال می شویم که در دانشگاه های ما دانشجویان ایرانی تحصیل کنند.خود ما هرسال صد ها محصل ودانشجو برای تحصیل وادامه تحصیل روانه اتحاد شوروی می کنیم .بسیاری از رفقای ما تحصیل کرده های دانشگاه های اروپا واتحاد شوروی هستند .آرزو می کنم روزی صلح وآرامی به این سرزمین بیاید وما امکان داشته باشیم از تمام کشور های جهان دانشجو قبول کنیم "!
قرار بر این می شود که من هر دانشجوئی که از طرف سازمان تائید می شود اسامی آن هارا بدفتر ایشان بفرستم و ایشان در هماهنگی با رئیس دانشگاه و بخش پذیرش آنها را شامل کنند.خوشحالیم حدی نداشت. قرار می شود از هفته آتی همسر من وهمسر رفیق دیگرمان به درس خود را در دانشگده پزشگی کابل ادامه دهند .
بازی غریبی بود.هر دونفر اخراجی جزو محصلین خوب دانشگاه در ایران بودند .کسانی که می توانستند در آینده در خدمت مردم باشند .به حکم ستاد انقلاب فرهنگی از دانشگاه اخراج می شوند و در فاصله جغرافیائی نه چندان دور از دانشگاه تهران با استقبال وارد دانشگاه کابل میگردند تا ادامه تحصیل دهند!خبری که باعث خوشخالی خانم ها می شود وهفته دیگر درس را د رفضائی جدید وناشناخته آغاز می کنند.
اما داستان فرستادن دانشجویان بعدی بخصوص آن ها که با دیپلم از ایران خارج شده بودند به این آسانی نبود.البته نه این که مشکل از طرف مهماندارانمان باشد! نه مشکل درون خود ما بود .مشکلی که هنوز بعد گذشت سی واندی سال که اکثر فرزندانمان در غرب بدانشگاه رفته و فارغ التحصیل شده اند وقتی بخاطر می آورم بی اختیار ذهنم شروع به آنالیز می کند و بدنبال چرائی آن می گردد.
نخستین کمیته ای که برای سازماندهی افراد سازمان که هر روز داشت بر میزان آن ها افزوده می شد.یک ترکیب پنح نفری بود با مسئولیت مازیار کاکوان مردی که هنوز تاثیر معنوی دوستی وحضورش را حس می کنم .از خانوادهای قدیمی وفرهنگی رامسر .با حجب و عزت نفس مثال زدنی. ادبیات فارسی را عالی می دانست .همراه با طنزی لطیف که باعث تلطیف محیط می شد. تمام امورات مربوط به مسائل افراد سازمانی در این کمیته تصمیم گیری می شد .امری که درتداوم خود نکات مثبت ومنفی آن اشکار شد.
این کمیته تجربه ای بسیار عالی برای من بود .تجربه این که تمرکز تمام قدرت وتصمیم گیری در یک جمع کوچک حزبی برای یک حمع بزرگ ، چه میزان سخت و پر مسئولیت است! بخصوص اگر مسئول این جمع که در احزاب متاسفانه جناحی وائدولوژیک می باشد نتواند بی طرفی را حفظ کند و در یک سو بیاستد .
کمیته پنج نفری ما مرکب از چهار مرد ویک زن بود که همه دارای تحصیلات دانشگاهی وسابقه مبارزاتی بودیم واز کادر های اصلی سازمان شمرده می شدیم .اما با نقطه نظرات مختلف بخصوص در عرصه تشکیلات و برخورد با افراد سازمان .نقطه نظراتی که بخصوص از طرف یکی از اعضای کمیته به لیبرال بودن و احساساتی بودن من ویکی دیگر از اعضای کمیته تعبیر می شد.
میتوان گفت در تمام طول سال های مهاجرت من ویکی دیگر از اعضای کمیته هرگز نتوانستیم با او موافق باشیم. حتی زمانی که مسئول امنیتی تشکیلات کابل گردید.رفتاری خشگ ،نگاه از بالا واین که واقف بر ظاهر وباطن است.
اولین اختلاف ما در مورد اعزام دانشجوایان بدانشگاه بود.بخصوص جوانان دیپلمه .از نظر او جوان هائی که بدون اجازه سازمان بخارج پناهنده شده بودند یا بایستی به ایران بر می گشتند ویا این که باید بکار در کارخانه های کابل به کارگری گماشته می شدند.در همین رابطه قبل از آن که ما سر اعزام این جوانان بدانشگاه موافقت مهمان دارانمان را جلب کنیم چند تن از جوانان را بکار در کارخانه چوب بری فرستاده بودند.
یک شب یکی از آن ها که امروز دکتر دارو ساز است وتاکنون دو بار بخاطربهترین سازماندهی وارائه خدمت بمردم در استهکلم سوئد مورد تشوق قرار گرفته وکارهایش در روزنامه ها منعکس گردیده است پیش من آمد وگفت "رفیق ابوالفضل اگر قرار برحمالی بود و بردن الوار سنگین چوب از این طرف کارخانه به آن طرف می ماندم ایران وحمالی می کردم ".
پسر جوان وبسیار با استعدادی بود فردا در حلسه این موضوع به آغاز درگیری ما مبدل گردید دو نفر از اعضای کمیته طرف اورا گرفته بودند که بله اگر اعتقاد به طبقه کارگر دارند باید همراه آن ها کار کنند اگر نه از همان راهی که آمدند برگردند .استدلال می کرد که ما حق نداریم حاصل دست رنج کارگران وکشاورزان افغان را صرف تحصیل این در رفته ها بکنیم! کسانی که سر خود آمده اندو دیدی که خواهان تحصیل آن بود نیز مورد نکوهش قرار می دادند.
اما این مسئله ای نبود که من و دیگر رفیق هم نظر کوتاه بیائیم.استدلال ما این بودکه اولا این استدلال غلط است که چرا این ها خارج شده اند! جوانان شناخته شده دریک شهر کوچک آمدن ضزبات و این که هر کس خود را حفظ کند این حق طبیعی هر جوان است که در چنین شرایطی تصمیم بگیرد و خارج شود .این دید که یک تحصیل کرده را به کارگر تبدیل کند از اساس غلط است تلاش کنیم که هر کارگر بفرد تحصیل کرده تبدیل شود. ما در مقابل والدین این جوان ها مسئولیم در مقابل خودشان که پناهی جز ما ندارند .آیا این ها به غرب هم می رفتند با این ها این بر خود می شد؟لبخند تمسخر آمیز واینکه "اگر به غرب می رفتند همگی باید در خدمت سیا قرار می گرفتند "!
بحثی تند و نهایت دخالت مازیارکه رایش تعین کننده بود.
رای گیری به نفع فرستادن تمام جوان ها به د انشگاه تمام شد .با الزام به این که هر شب هر کدام باید یک رادیو را گوش کرده ضبظ نموده وروی کاغذ پیاده کند! تا صبح که به بولتن رادیوارسال گردد. ادامه دارد ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.