پیشینه
در یادواره تاریخی ایرانیان خاطره خوش از پیمان یا امتیازهای اعطا شده به کشورهای خارجی از شمار انگشتان یک دست تجاوز نمیکند. پس ازعهدنامه فینکنشتاین، میان دولت فتحعلیشاه با دولت ناپلئون بناپارت، اولین عهدنامه دوجانبه دولت ایران در آستانه دوران مدرن، معمولا طرف ایرانی بوده که یا دست خالی مانده و یا زیان دیده است.
روح جمعی ایرانیان قراردادهای گلستان و ترکمنچای، پیمان آخال (که بخش هایی از مناطق شمالی را از ایران جدا کرد)، و معاهده پاریس (که منجر به از دست رفتن هرات گشت) را فراموش نکرده و با مقاومت گسترده در برابر واگذاری امتیاز تنباکو به رژی، قرارداد ۱۹۱۹ و قرارداد گس-گلشائیان اعتراض خویش را به زیان پی در پی این نوع روابط یکطرفه نشان داده است.
شوربختانه، طعم تلخی که ورود به پیمان و قراردادهای بینالمللی بر کام ایرانیان نشانده، گونهای امتناع ملی در مقابل همکاریهای بینالمللی را نیز پدید آورده که پس از انقلاب ۵۷ رنگ بیگانههراسی و اصطلاحا استعمارستیزی نیز یافته است. در نتیجه حضورایران در همکاریهای جدی بینالمللی شدیدا محدود شده، محدودیتی که بسیار نگرانکننده است.
تنهایی بی بدیل ایران
امروز ایران در جغرافیای سیاسی بسیار رقابتی و ملتهبی قرار گرفته است. رقبای منطقهای ایران در تشکلهایی مانند اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج [فارس]، پیمان ناتو، پیمان شانگهای، اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع، اتحادیه اوراسیا و غیره، ازانواع حمایت و طیف گسترده همکاری مشترک و متقابل در مبانی بنیادین امنیتی خویش برخوردارند. برعکس ایران با هیچ کشوری در جهان پیمان همکاری همه جانبه استراتژیک ندارد. و -جز پیمان اکو- عضو هیچ اتحادیه موثر، جدی و فراگیر منطقهای یا بینالمللی نیز نیست -تعارفهایی مثل عضویت در اجلاس کشورهای اسلامی یا امثال آن را فراموش کنید.
رقبای منطقهای ایران تکلیفشان روشن است. پاکستان علاوه بر اینکه قدرت هستهای است، زیر چتر حمایت آمریکا نیز قراردارد؛ ترکیه عضو ناتو است و کشورهای عربی علاوه بر اتحادیههای گوناگون میان خودشان، به دلیل حضور نظامی آمریکا در خاکشان زیر چتر دفاعی آن هستند و تلویحا از سوی ناتو نیز حمایت میشوند. بعلاوه، اکثریت آنها -بخصوص امارات- با قدرتهای اروپایی پیمانهای مشترک نظامی و دفاعی دارند و در دهه گذشته روابط خود را با روسیه و هند و چین نیز تقویت کردهاند.
"ایران، چه آگاهانه و خودخواسته چه ناگزیر و ناخواسته، به گونهای راهبردی تنهاست و از هر گونه اتحاد جدی و متصل به قدرتهای بزرگ محروم مانده است." اینکه این تنهایی تا چه حد حاصل واقعیت طبیعی جغرافیای ایران و تا چه میزان نتیجه تصمیمهای دولتهای حاکم برآن بوده است، بحثی تخصصی است خارج از ظرفیت این نوشته. آنچه آشکار است تنهایی ایران در یک سیستم منطقهای استوار بر "توازن تهدید"، سهمگین و دلهرهافزا است، اما هنوز فرصت باقی است.
ایران میتواند با بیرون آمدن از تنهایی ژرف خویش، منافع دراز مدت بسیاری را از آن خود کند. امتیازهای برخی از قرارداد های پیش رو (به شرط کارشناسی دقیق) براستی خیره کننده هستند. به عنوان مثال، طرح عظیم کریدور شمال-جنوب ایران در صورت اجرا، رقیب جدی (یا مکملی) برای کانال سوئز خواهد بود و امتیازهای جغرافیایی، اقتصادی و امنیتی بیشماری برای ایران به بار خواهد آورد.
همچنین، همکاری با شرکای خارجی به منظور بهرهبرداری بیشتر از منابع غذایی دریایی -در حدی که همسایگان جنوبی ایران به آن مبادرت میورزند- بسیار مفید خواهد بود.
توجه به این نکته نیز مهم است که دستکم تعداد ۲۸ میدان هیدروکربوری به صورت مشترک در مرز ایران و کشورهای مجاور وجود دارد؛ از جمله: میدان نفتی اسفندیار، فروزان (مشترک با سعودی)، میدان پارس جنوبی (مشترک با قطر)، میدان نفتی و گازی آرش (مشترک با کویت و عربستان)، میدان نفتی فرزام، نصرت، مبارک و سلمان (مشترک با امارات متحده عربی).
جذب سرمایه گذاری و همکاری با شرکای خارجی به ایران کمک می کند تا با دستیابی به امکانات مالی و فناوری، سهم عادلانهتری از استخراج مشترک انرژی از آن خود کند. تا کنون شراکت دراین منابع به سبب تنهایی ایران، عمدتا به نفع شرکای آن پیش رفته و کشورهای همسایه با همکاری و کمک خارجی موفق شدهاند چندین برابر ایران ازاین منابع مشترک برداشت کنند.
دیدگاه نوین "واقع گرایی" حکم می کند که ایران (صرف نظر از رژیم حاکم بر آن) از فرصت استفاده کرده با شناخت نقاط اصلی رقابت بین قدرت های نزدیک و دور، توازنی مثبت در روابطش با آنها ایجاد نماید. راه دیگری نیست؛ عزلت اقتصادی، سیاسی و امنیتی فعلی ایران زیانهای غیر قابل جبرانی به دنبال خواهد داشت.
آنچه ایران را تنها کرده
در عصر نوین دو گونه دیپلماسی لازم و ملزوم یکدیگر دانسته میشوند؛ دیپلماسی دولتها که بر اساس مصالح آنها پیش میرود و دیپلماسی عمومی که بر اساس اعتماد میان دولتها و ملتهای دیگر شکل میگیرد. حتی اگر رابطه دولتی با کشوری دیگر به نفع منافع ملی آن باشد، نارضایتی و سوء ظن گسترده در مردم کشور طرف معامله سبب پایین آمدن ضریب بقا و بالا رفتن هزینه بهرهبرداری میشود.
اگر دولت ایران موفق نشود افکار عمومی کشور را در مورد مزایای پیوستن به پیمانهای استراتژیک با دیگر کشورها توجیه نماید، این احتمال وجود دارد که دولتهای طرف مذاکره با توجه به هیجان و ضدیت افکار عمومی ایرانیان، از خیر ورود به یک پیمان دوجانبه بگذرند و منافع دراز مدت خویش را در کنار کشیدن از همکاریهای استراتژیک ببینند.
صرف نظر از محتوا و جزئیات سند همکاری ایران با چین، روسیه، هند یا هر کشور دیگری (که البته باید با وسواس کارشناسانه تنظیم شود)، امروز مجموعه شرایط سهگانه زیر میرود تا دیپلماسی عمومی ایران را بیاثر کند و فرصتهای تاریخی برای ورود به مجموعهای از عهدنامههای همکاری استراتژیک را از این کشور بگیرد:
منبع تصویر،GETTY IMAGES
نخست: بیاعتمادی ملی
همچنان که ماکس وبر نشان داده است؛ 'مشروعیت هر نظام سیاسی بر باور مردم مبتنی است'. اگر عملکرد یک نظام سیاسی باعث سست شدن پایههای مشروعیت سنتی یا عقلانی ـ قانونی آن نظام شود، باور ملت به تمام رفتار آن نظام مخدوش شده، اقدامهای مثبت در راستای حفظ منافع ملی نیز با سوء ظن دیده خواهد شد. نمونه این سوءظن و سیاهانگاری فراگیر را در اواخر رژیم پهلوی مشاهده کردیم؛ سوءظنی که منجر به نقض زیانبار بسیاری از قراردادهای بینالمللی پس از انقلاب شد. اکنون شاهد نوعی بازگشت این نوع سوءظن عمومی هستیم.
دوم: فقدان حکمرانی خوب
حکمرانی خوب(Good governance)، ساز و کاری است که نیروهای اجتماعی را در شبکهای هماهنگ و منسجم، در کنار دولت قرار میدهد و ترکیبی باثبات میسازد که ضامن توسعه فراگیر و پایدار ملی است. این الگو با ویژگیهایی مانند مشارکت، شفافیت، پاسخگویی، اثربخشی و کارآیی و حاکمیت قانون تعریف میشود. چنین ساختاری در ایران بسیار کمرمق است. تضعیف تشکلهای مدنی (اعم از حزاب سیاسی و گروههای مردمنهاد) از سوی نهاد قدرت، فقدان شفافیت، فساد مالی و اداری در راس حکومت، باوراجتماعی به نیت خیر یا توان نظام برای حفظ منافع ملی را خدشه دار کرده است. نظام به ملت و ملت به نظام بدگمان شدهاند. سیستم امنیتی نیز در پی سرکوبهای دورهای و سیاست مشت آهنین، حتی در حوزه حفظ منافع ملی نمیتواند به همکاری تشکیلات مردمی و جلب اعتماد ملی امیدوار باشد. طبیعی است که شرکای خارجی نیز در بستن قراردادهای فراگیر با کشورهایی که دچار بحران اعتماد داخلی هستند، با دوراندیشی، معامله کوتاهمدت را به پیمان بلندمدت ترجیح دهند.
سوم: اپوزیسیون ویرانی طلب
در این بزنگاه تاریخی، اپوزیسیون ویرانی طلب (بر خلاف آن دسته از مخالفان حاکمیت که متعهد به منافع ملی و بقای ایران هستند)، فرصتی برای جنگ روانی به دست آورده که با بهره برداری از احساسات، هویت ایرانی، اشاعه بیگانههراسی و ترفند هائی مانند تشبیه هر گونه قرارداد بینالمللی به "ترکمانچای"، فضای گفت و شنود عقلانی برای بررسی پیمانهای بین المللی را بسته تا سقوط نظام را به زعم خود تسریع نماید.
نتیجه
با توجه به موقعیت طبیعی و حساس جغرافیای ایران، هر دولتی که به بقا و توسعه این سرزمین دل بسته است (صرفنظر از نوع نظام سیاسی حاکم بر کشور) ناگزیر است به فکر اتحادیههای پایدار منطقهای و بینالمللی (از جمله شانگهای و...) باشد و از پیمانهای استراتژیک با هر قدرت آماده ورود به همکاری متوازن با ایران استقبال نماید. پیمانهای بینالمللی در شرایطی بسته میشوند و دوام می یابند که امکان سودآوری متقابل را پدید آورند. اما یکی از شروط اساسی ورود به روابط استوار و سودمند بینالمللی، احیای روابط مستحکم و مشروع میان دولت و ملت در داخل کشور است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید