مدتی است که از طرف آقای فریدون جنیدی مقاله ای به عنوان زبان آذربایجانیان منتشر شد. نوشته های ایشان متکی به نوشته های کسروی در باره این زبان است. ما تورک های ممالک محروسه ایران با این اکتشافات هویت اتنیکی و زبانی خیلی آشنا هستیم که در اینجا جای بحث نیست. برای شناخت بیشتر با آقای فریدون جنیدی به سایت بنیاد نیشابور روجوع شد. ایشان 30 سال است که مثل خود فردوسی بر رویه این کتاب رنج برده و اشتباهات این کتاب را بقول آقای رضا مراد غیاث آبادی به میل خودشان (( تصحیح )) میکنند. آنچه که مایه شگفتی بود این بود که ایشان باور دارند که فردوسی از آسمان به زیر آمد, شاهنامه را نوشت و به آسمان رفت . آنچه که مایه شگفتی دیگری است این است که این جمله در یاداشتهای ایشان بطور معجزه آسا به در این سه روز در سایت ایشان به آسمان رفت . جا دارد به نقد آقای رضا مراد غیاث آبادی در باره اشتباهات کتاب شاهنامه نظری بیندازیم...
روزنامه اعتماد در ۲۳ اردیبهشت سال ۱۳۸۷ گفتاری از آقای فریدون جنیدی را منتشر کرد که در بردارندهٔ پارهای از استنباطهای نجومی بود. ایشان با توجه به استنباطهای خود، حکم به الحاقی دانستن بیتهایی از شاهنامه داده بودند.
اهمیت ممتاز شاهنامه فردوسی در فرهنگ و تمدن مردم و حساسیتی که هر کس در برابر تحریف و آسیبرسانی به آن در خود میبیند، موجب شد تا نگارنده نقدی پیرامون گفتار ایشان بنویسد که در همان روزنامه منتشر شد. در آن نقد، نمونههایی از استنباطهای نادرست ایشان که منجر به الحاقیدانستن دو سوم بیتهای شاهنامه (قریب چهل هزار بیت) از شاهنامه شده بود و نیز اینکه بخود اجازه دادهاند هر واژه دلخواهی را به سخن فردوسی بیفزایند، نشان داده شد.
پس از گذشت بیش از یکسال از آن نقد، پاسخی از طرف آقای فریدون جنیدی به دست نگارنده رسید که متن کامل آنرا در اینجا منتشر کردم.
متنی که در ادامه میآید، نقد مجدد این نگارنده پیرامون پاسخ آقای فریدون جنیدی است. آقای جنیدی که در چند مصاحبه، دانش خود را برابر با دانش بیست و پنج استاد متخصص در بیست و پنج رشته مختلف میدانستند، اکنون در پیشگفتار شاهنامه خودساختهاشان، خود را تحت یاری و حمایت «جهان مینوی» (= امدادهای غیبی) نیز دانستهاند!
سرسخن:
۱- پیش از هر چیز نگارنده خوشنود است که آقای جنیدی در پاسخ خود از واکنشهای ناپسند پیشین تا اندازه زیادی دست برداشته و سعی کردهاند به بحث پیرامون موضوع نقد بپردازند. امیدوارم مریدان و مقلدان ایشان نیز از زشتگوییهای پیشین خود احتراز کنند. از شاهنامه سراسر حکمت و فرزانگی باید آموخت که هیچکس و حتی نابکاران شاهنامه، خود را پشت پرده پنهان نمیکنند، زبان زشت بکار نمیبرند و آشکارا مسئولیت گفتار و کردار خود را میپذیرند. چنین اعمالی، روش کسانی است که پاسخی شایسته در آستین ندارند و ناتوانی خود را در پشت نام مخفی، در پشت ناسزاگویی و در پشت تحریک احساسات مخاطبان پنهان میکنند. نگارنده اینگونه روشها را بکار نمیبرد، چرا که از شاهنامه و فردوسی آموختهایم چنین سخن نگوییم. دوم اینکه سخن متکی بر اسناد و دلایل کامل و کافی نیازی به مکملهای توهینآمیز ندارد. سوم هم اینکه، اقتضای طبیعتم چنین نیست.
۲- اکنون شاهنامهای که ایشان در سال گذشته وعدهٔ آنرا میدادند، منتشر شده و همان نادرستیها را در شاهنامه اعمال کردهاند. بدیهی است که هر کس حق دارد هر سخن و نظری را که درست تشخیص میدهد و یا حتی احتمال درستی آنرا میدهد، بازگو کند و منتشر نماید. اما گمان نمیکنم کسی این حق را داشته باشد تا با استنباطها و فرضیههای خود و بنا به صلاحدید شخصی، دست به تصرف دلخواهانه در گنجینه فرهنگی و ممتاز مردم بزند. به گمانم بهتر میبود که ایشان نظرات خود را در کتابی مستقل مینوشتند و منتشر میساختند و از آن نظرات برای الحاقی دانستن دو سوم متن شاهنامه (حدود چهل هزار بیت) استفاده نمیکردند و اینچنین به این کتاب ارجمند آسیب نمیزدند. این کتاب ملک شخصی ما نیست که به تشخیص شخصی، دو سوم آنرا دور بریزیم.
۳- نکته تأسفانگیز در این است که ایشان آنچنان شاهنامه را ملک شخصی خود تصور کردهاند که به خود اجازه دادهاند که نه فقط حدود چهل هزار بیت شاهنامه را دور بریزند، بلکه هر واژه و مفهوم دلخواهی را که دوست دارند به شاهنامه فردوسی اضافه کنند. بخشی از گفتار ایشان در روزنامه اعتماد را بخوانید: «آرایش یعنی زیباتر کردن چیزی با افزودن به آن، مانند آرایش عروس یا آرایش باغ در بهار، و پیرایش یعنی زیباتر کردن چیزی با کم کردن از آن، مانند پیرایش سر یا ریش. پس کار بزرگ شاهنامه پیرایش است که بایستی با آرایش نیز همراه شود». این نکته آنچنان موجبات دریغ و درد هر شخص دلسوز و نگران آثار قدما را فراهم میآورد که مسئله را فراتر از نقد یک نظریه میکند. چرا که شاهنامه فردوسی را با دخالت کسی که میخواهد بهزعم خود و با افزودن واژههایی دلخواه، آنرا زیباتر کند؛ در معرض نابودی و تباهی میبینند. معنای دقیقتر کاری ذوقی که آقای جنیدی کردهاند، این است که از جایگاهی فراتر از فردوسی به شاهنامه نگریستهاند و تصور کردهاند که فردوسی میبایست شاهنامه را به گونهای میسرود که ایشان پسند میکنند. آقای جنیدی در کمال منیّت و خودشیفتگی، افزودههای خود به شاهنامه را «جایزه فردوسی به خودم» نامیدهاند.
۴- ایشان بارها این سخن را تکرار کردهاند که «ویرایش این شاهنامه سی سال تمام (از ۲۳ تیر ۱۳۵۵ تا ۲۳ تیر ۱۳۸۵، بدون یک روز کم یا زیاد) به درازا انجامیده است». این روزها باب است که برخی اشخاص به تأسی از فردوسی، سابقهای سی ساله برای کار خود میتراشند. نگارنده در مدت سه سالی که از نزدیک با آقای جنیدی همکاری داشته (۱۳۷۳ تا ۱۳۷۶)، هرگز ندیده است که به چنین کاری مشغول باشند و حتی خودشان را به درستی فاقد صلاحیت برای ویرایش شاهنامه میدانستند. ایشان اینکار را در سال ۱۳۸۰ آغاز و پس از پنج سال در سال ۱۳۸۵ به پایان بردهاند.
۵- ایشان در این پاسخ فرمودهاند که این بنده سراپاتقصیر، سالها در نشستهای زبان پهلوی ایشان شرکت کرده و چیزی نیاموخته است. این سخن درست نیست و این کمترین حتی برای یک دقیقه در چنین مکتب تعلیماتی شرکت نکرده است. شرکت نکردن نیز دو دلیل داشت: نخست اینکه در آن سالها، چنین نشستی برگزار نمیشد و دیگر اینکه از نظر بنده، آگاهی ایشان از زبان پهلوی به اندازهای نیست که بتوانند زبان پهلوی را به دیگران بیاموزانند. ملاکِ دانستن یک زبان باستانی در این است که مدعی، متنی به آن زبان را ترجمه کرده باشد که ایشان تاکنون نکردهاند. البته این سخن ایشان درست است که بنده زبان پهلوی نمیدانم تا بتوانم به متون پهلوی مراجعه کنم؛ اما این ناتوانی بر ایشان نیز وارد است که نمیتوانند به متون پهلوی مراجعه کنند و همانند من و دیگر کسانی که پهلوی نمیدانند، به ترجمههای دیگران استناد میکنند. چنانکه در همین پاسخنامه خود نیز چهار بار به متون پهلوی ارجاع دادهاند، اما در هر چهار بار به ترجمههای دیگران استناد شده است.
۶- ایشان در پاسخ خود، به برخی از نقدهای نگارنده پاسخ دادهاند و در باره برخی دیگر سکوت کردهاند. امیدوارم این سکوت ناشی از پذیرفتن اشتباهها بوده باشد و نه ناشی از ناتوانی از گونهای فرافکنی و سرهمبندی که در پاسخ به دیگر نقدها نهفته است.
۷- متن پاسخ ایشان به نقد نگارنده به اندازهای از مقدمات دانش اخترشناسی به دور است که براستی برای کسی که حتی مقدمات بسیار ابتدایی نجوم را بداند، نیازی به توضیح نیست و پاسخش را در خود نهفته دارد؛ چرا که هر کس اندکی با نجوم آشنایی داشته باشد، پی به نادرستیهای فاحش و گاه مضحک آن میبرد. اما از آنجا که بیشتر پیگیران این گفتارها از میان دوستداران اخترشناسی نیستند، ناچارم تا توضیحاتی مختصر و به دور از اصطلاحات تخصصی بدهم.
دوره تناوب بهرام
۱- در نقد پیشین، نگارنده توضیح داده بود که دوره تناوب بهرام/ مریخ ۷۸۰ روز یا ۲.۱۴ سال است و نه ۲۴۰ سال که آقای جنیدی ادعا کرده بودند. ایشان پاسخ دادهاند که بنده «متوجه نبودهام که کره زمین هم حرکت میکند و اگر من حرکت زمین را در نظر داشتم، میفهمیدم که بهرام در ۱۲۰ سال از زمین دور میشود و در ۱۲۰ سال بعدی به زمین نزدیک میگردد». اتفاقاً حضرت ایشان متوجه نبودهاند که امروزه هیچکس کره زمین را ساکن فرض نمیکند و سخنی که بنده نقل کرده بودهام نیز با در نظرداشتِ همین نکته بوده است. از سوی دیگر، این سخن و دیگر سخنانی که در نقد نادرستیهای ادعاهای ایشان گفته بودم، برگرفته از دادههای دانش اخترشناسی است و نه فرضیهها و نظریههای بنده. اگر ایشان فکر میکنند که دوره تناوب بهرام نه ۲.۱۴ سال که ۲۴۰ سال است، بهتر است این نظریه بسیار نوآورانه خود را به مراجع اخترشناسی عرضه کنند و انقلابی بزرگ و حیرتانگیز در این دانش ایجاد کنند که از زمان کپلر و کپرنیک تاکنون سابقه نداشته است. چرا که این نظریه نقضکنندهٔ قانون سوم کپلر است.
۲- ایشان سپس در ادامه آوردهاند که گویا این بنده سراپا تقصیر «گمان برده است زمین و بهرام هر دو بر روی یک سطح معین بر گرد خورشید میگردند، در حالیکه مدار گردش سیارات در یک سطح نیست و همانند مدار الکترونهای یک اتم بر گرد هسته است». در این گفتار، منظور ایشان «صفحه مداری» بوده است اما چون اصطلاح درست آنرا نمیدانستهاند از واژه بیمعنای «سطح» استفاده کردهاند. اما با این حال باید عرض کنم که اتفاقاً همینطور هم هست و سیارات تقریباً بر روی یک صفحه مداری (یا به قول ایشان «سطح») به دور خورشید میگردند. مدار سیارات بیضوی شکل است و خورشید همواره در یکی از دو کانون آن واقع است. به همین دلیل نیز هست که حرکت ظاهری سیارات در آسمان در یک گذرگاه ثابت به نام «منطقهالبروج» دیده میشود. اگر چنانچه حرکت سیارات بهزعم ایشان مانند حرکت الکترونهای یک اتم میبود، میبایست سیارات را در همه جای آسمان از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب مشاهده میکردیم. (از دوستانی که چنین یادآوریهای ابتدایی و توضیح واضحات را میخوانند، صمیمانه پوزش میخواهم.)
۳- ایشان در ادامه آوردهاند که این حقیر گمان برده است «نزدیکتر شدن سیارات به یکدیگر با گردش آنان بر گرد خورشید یکی است». اتفاقاً بنده اصلاً و ابداً گمان نبردهام و به یقین چنین است. چرا که نزدیک شدن یا دور شدن سیارات به یکدیگر ناشی از حرکت انتقالی آنان در مداری بیضوی بر گرد خورشید است. پیشنهاد میکنم اگر ایشان کشف تازه دیگری در این زمینه کردهاند که نشان میدهد دوری یا نزدیکی سیارات به یکدیگر، عاملی بجز گردش بر گرد خورشید دارد، هر چه زودتر جزئیات این کشف را به مراجع علمی گزارش کنند؛ چرا که بی هیچ تردیدی، بزرگترین کشف این سده خواهد بود و قوانین اخترفیزیک را دگرگون خواهد ساخت.
۴- ایشان آوردهاند که من نمیدانستهام «یکی از همین دورههای ۲۴۰ ساله بهرام در سال ۱۳۸۲ بوده و اخبار فراوان نزدیک شدن بهرام به زمین در رسانهها منتشر میشد». در اینجا ایشان دو نکته بکلی متفاوت را با یکدیگر آمیختهاند. آنچه که ایشان در باره واقعه سال ۱۳۸۲ نقل کردهاند، مربوط به رکودگیری میزان نزدیکی بهرام/ مریخ به زمین در زمان «مقابلههای مطلوب» است و نه صرف نزدیکی آن. این رکوردگیریها در سالهای ۱۳۶۷ و ۱۳۸۲ با بازه زمانیِ کوتاه مدت و (نه ۲۴۰ ساله) انجام شده است. در این رویدادها قطر ظاهری بهرام در دامنهای حدود ۲۰ تا ۲۴ ثانیه قوسی تغییر میکند و فرصت مناسبی است برای مطالعه و مشاهده دقیقتر مریخ با تلسکوپ. مقابلههای مطلوبِ زمین و مریخ که در شهریورماه روی میدهند، دورهٔ زمانی ۱۵ تا ۱۷ ساله دارند. این واقعه با چشم غیرمسلح محسوس نیست و هیچ ارتباطی با مطالعات باستانی و شاهنامهپژوهی ندارد.
۵- ایشان به نقد من پیرامون دوره تناوب بهرام ایراد گرفتهاند که «اگر این اختر، در دو سال یکبار بر گرد خورشید میچرخد، چگونه میتواند در هر سال دو بار به زمین نزدیک شود؟» در این باره ابتدا باید عرض کنم که اختر به معنای ستاره است و آنرا برای سیارگان بکار نمیبرند. اگر میل دارند که واژهای به فارسی سره برای سیاره بکار بندند، آن واژه در متون فارسی و پهلوی «اَپاختر» است. امیدوارم حضرت ایشان این تذکر را جسارتی بر مقام شامخ پهلویدانی خود تلقی نفرمایند. اما از سوی دیگر، بنده در نقد خود چنین سخنی نگفتهام. ایشان سخن نادرستی را که من نگفتهام از قولم نقل کرده و سپس خودشان به آن اعتراض میکند. این شیوهٔ بحث، کار پسندیدهای نیست. بخصوص کسی که منتقد خود را دروغگو نامیده است، نباید خود دروغ بگوید. هر چند که همه عادت داریم سخن دروغ را از زبان کسانی بشنویم که بیشتر از همه دروغ را مذمت میکنند و راستی را پاس میدارند. اصولاً دروغگویان علاقه عجیبی به شعار دادن در ستایش راستی دارند.
آموزش جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
۱- ایشان فرمودهاند که بهتر است کمی وقت بر روی آموختن ریاضیات بگذارم. البته منظور ایشان از ریاضیات، تنها چهار عمل اصلی بوده است. پیشنهاد ایشان بسیار بجا است و دانستنِ هر چه بیشتر ریاضیات برای تجزیه و تحلیلِ مبتنی بر منطق ریاضی، مفید و سودمند است. اما گمان نکنم شایسته باشد کسی این پیشنهاد را به دیگران بدهد که خود از عهده جمع و تفریق و چهار عمل اصلی برنمیآید. ایشان در اعتراض به گفته بنده که دوره تناوب ۱۱۶ روزه عطارد را برابر با چهار ماه گرد کرده بودم، گفتهاند که محاسبات من «به بازی کودکان و خنده و شوخی میماند» و افزودهاند که «حاصل تقسیم ۳۶۵ بر ۱۱۶ برابر میشود با ۳.۱۴» و من نباید ۳.۱۴ را به ۴ ماه گرد میکردم. یعنی حضرت استاد از شیوه تقسیم عادی اعداد در نظام دهگانی، برای روزها و ماههای سال که نظامی دیگر دارند، استفاده کردهاند و میگویند که ۱۱۶ روز، حدود ۳.۱۴ ماه است و نه حدود ۴ ماه. من جداً شرمنده میشوم که اینرا نیز بخواهم به خوانندگان توضیح بدهم. چرا که هر کودک کلاس ابتدایی میتواند در بازیهای کودکانهٔ خود اینرا حساب کند و از ایشان که سفارش به آموختن ریاضیات میفرمایند، عجیب است که حتی از جمع و تفریق ساده روزها و گردکردن اعداد نیز بر نمیآیند.
البته پیش از این نیز به میزان آگاهی ایشان از ریاضیات پی برده بودم. و آن هنگامی بود که در گفتگو با روزنامهای برای محاسبه هزاره فردوسی، بجای اینکه عدد مجهول را در معادله تبدیل تقویم قمری به خورشیدی قرار دهد و به سادگی نتیجه را استخراج کند، با شیوهای ابتدایی و با محاسبه انگشتی نقل میکردند که سال قمری ۱۱ روز از سال خورشیدی کمتر است و این ۱۱ روز در طول فلان قدر سال، برابر با چند روز میشود و سپس جمع روزها تقسیم بر ۳۶۵ روز و بعد تفریق از شمار سال قمری و هکذا.
گذر تیر/ عطارد از برج دوپیکر
۱- نگارنده در نقد خود به گفته ایشان که در ادعایی عجیب فرموده بودند «عطارد هیچگاه به برج دوپیکر نمیرود و نمیتواند که برود»، گفته بودم که عطارد نه تنها به مانند دیگر سیارگان به برج دوپیکر/ جوزا میرود که حتی دوپیکر در اختربینی ایرانی، خانه عطارد دانسته میشود. اکنون ایشان در پاسخ به این نقد گفتهاند که من «تجسم درستی از آسمان و اختران و برجها ندارم و نمیدانم که این حرکاتِ سیارات و برجها از دیدگاه ساکنان زمین است و اینها هر کدام هزاران میلیارد کیلومتر از خورشید فاصله دارند و عطارد نمیتواند سالی چهار بار از منظومه شمسی خارج شود و میان برجها بگردد و بازگردد و فقط سالی یکبار به دو پیکر میرود». در این باره نیز چند توضیح لازم است. نخست اینکه از ایشان خیلی ممنونم که این نکته مهم را به این کمترین آموختند. چون لابد تاکنون تصور میکردهام که واقعاً عطارد چهار بار در سال مدارش را ترک میکند و راه میافتد و به اقصای گیتی سفر میکند و باز میگردد. دوم اینکه باز هم ممنونم که دیگر از تعبیر مندرآوردی «گروه» برای منظومه خورشیدی/ شمسی استفاده نکردند. سوم اینکه باز هم ممنونم که برخلاف قبل منکر عبور عطارد از برج دو پیکر نشدهاند. چهارم هم اینکه این بنده سراپا تقصیر هرگز چنین سخنی نگفته بوده که عطارد چهار بار در سال از برج دو پیکر میگذرد. ایشان باز هم سخنی نادرست را به من منتسب کردهاند و سپس خودشان پاسخ آنرا دادهاند.
۲- فرمودهاند اینکه من گفتهام «برج دوپیکر یا جوزا خانه عطارد است، یک دروغ آشکار است» و افزودهاند که در هیچ کدام صفحات کتابی که دیدهاند، چنین سخنی نیامده است. عرض کنم که دانستن اینکه خانه سیارات کجاست و منازل شرف و سعد و حضیض آنان بر مبنای قواعد و باورهای اختربینی کدامست، از نخستین و ابتداییترین بدیهیات اختربینی است. یعنی اگر کسی بخواهد یک دوره اختربینی را بگذارند، این آگاهیها را در همان روزهای اول یاد میگیرد که مثلاً خانه خورشید در شیر/ اسد است و خانه عطارد در دوپیکر/ جوزا است. کسی که حتی یک کتاب مقدماتی اختربینی خوانده باشد، با این مقدمات آشنا شده است.
۳- آوردهاند که «در کتابهای نجوم، اگر از برجی در ارتباط با یکی از سیارات یاد شده باشد، برجی است که خورشید در آنست.» این ادعا بکلی نادرست و مخدوش است. حرکت ظاهری هر یک از سیارات و ماه و خورشید از دید ناظر زمینی وابسته به نظام و قواعد اختصاصی و نظریه گردش خودشان است. اصولاً علم کهن و معروف طالعبینی که بخشی از آن متکی به دانش و بخشی از آن وابسته به خرافه است، بر همین اصل استوار است که حرکات خورشید و ماه و سیارات را بطور مستقل و مجزا در برجها بررسی و مشاهده و ثبت میکند.
۴- ایشان در ادامه به «گفتار پریشان این کمترین خرده گرفتهاند که هیچ آگاهی از روش و جنبش ستارگان ندارم و لازم دانستهاند بنده را روشن نمایند». به همین خاطر گفتاری را آوردهاند که با این جمله آغاز میشود: «اگر از کره زمین خطی به مرکزیت خورشید رسم کنیم و آن خط را تا کهکشان ادامه دهیم…» این گفتار ایشان به اندازهای بیمعنا است که قابل شرح و بررسی نیست. بیمعنا بودن آن از همان نخستین جمله آغاز میشود و به توضیح همین جمله بسنده میکنم. نخست اینکه، خط مرکز ندارد، چون دایره نیست. اگر منظورشان از مرکز، میانگاه یا وسط بوده است، باید گفت که میانگاه هم ندارد، چون پارهخط نیست. بلکه پاره خطی که میان دو نقطه مشخص محدود شده باشد، میانگاه دارد. دوم اینکه، این پارهخط تا کدام کهکشان و کجای کدام کهکشان ادامه داده شود؟ اگر آن پارهخط به هر سویی از آسمان امتداد داده شود، بدون هیچ استثنایی، در راستای کهکشان و کهکشانهایی پرشمار است. سوم اینکه، پارهخطی که یکسویش زمین باشد و سوی دیگرش در هر کهکشان دلخواهی باشد، ممکن نیست که خورشید در میانه آن باشد. چرا که فاصله زمین با خورشید از فاصله خورشید با هر کهکشان دلخواهی بسیار بسیار کمتر است.
۵- فرمودهاند که سخن بنده «کودکانه است که شیر یا اسد خانه خورشید است». این سخن از کسی که مقدماتیترین آگاهیهای نجومی را ندارد، هیچ عجیب نیست.
۶- فرمودهاند که «خورشید جهانتاب در دید زمینیان پادشاه آسمان است و نویسنده ناآگاه نمیدانسته است که زهره هم خانه ماه است». در اینجا آقای جنیدی آشکاراتر از پیش به حربه فرافکنی و گمراهی خواننده روی میآورد. چرا که کجا بودن خانه ماه، موضوع بحث نبوده است تا بدان پرداخته شود. دوم اینکه، زهره و هیچیک از دیگر سیارات نمیتوانند خانه ماه باشد؛ چرا که خانهها تنها و تنها یکی از برج های دوازدهگانه هستند. گویا ایشان منظور نویسنده کتاب «شرح ثمره» را (که از طریق نقد نگارنده با آن آشنا شدهاند) متوجه نشدهاند. یادآور میشوم که مفهوم عبارت خواجه نصیر در کتاب یادشده بالا این است که برج گاو/ ثور، خانه زهره و خانه شرف ماه است.
۷- فرمودهاند که «نویسنده ناآگاه (یعنی این بنده کمترین) نمیدانسته است که به این خاطر زهره را خانه شرف ماه دانستهاند که ماه در دو روز پایانی دیده نمیشود و پس از دو روز با یک کمان باریک کنار زهره نمایان میشود». این گفتار جناب آقای جنیدی که زهره را خانه ماه مینامد و طلوع کمان ماه را در کنار زهره معرفی میکند، به راستی مایه حیرت و سرافکندگی است. جالب است که ایشان هنوز متن کتاب را درست نخوانده و نفهمیده، به تفسیر و تحلیل آنهم روی آوردهاند و لابد تفسیرهای خود را برای الحاقی دانستن بیتهای فردوسی هم بکار خواهند بست. ادعاهایی که ایشان مطرح میکنند، مایه خنده و تفریح دوستان اهل نجوم و خجالتزدگی من میشود که شاهنامهپژوهانتان چنین کسانی هستند. بنده جداً به ایشان پیشنهاد میکنم که هرگز به سمت و سوی بیانات نجومی و تفسیرهای اخترشناسانه نروند و عطایش را به لقایش ببخشند. اگر این استنباطها نُقل محافل دوستانه و کسب وجهه و عالمنمایی در میان عوام بود، باکی نبود و هیچکس اهمیتی بدان نمیداد. اما اکنون این استنباطهای سخیف برای زخمزدن به ساختار شاهنامه بکار میرود.
کیوان و اورمزد
۱- نگارنده در نقد خود ایراد گرفته بود که آقای جنیدی سیاره کیوان و اورمزد را یکی پنداشته است در حالیکه دو سیاره جداگانه هستند. ایشان در پاسخ گفتهاند که «کودک! اگر کسی بگوید روز یا شب، شب و روز را یکسان دانسته است؟» من در اینجا بار دیگر سخن ایشان را به نقل از روزنامه اعتماد نقل میکنم: «اکنون شما اهمیت ستاره اورمزد یا کیوان را که دورترین و بزرگترین است، میفهمید». از این جمله ایشان و عبارتهای دیگری که آوردهاند، آشکار است که دو سیاره اورمزد و کیوان را با هم یکی گرفتهاند و حتی عنوان ستاره بر آنها نهادهاند. البته جای شکرش باقیست که مفهوم چنین خطابی به این نگارنده، ناشی از این است که پی به اشتباه خود بردهاند و حال میکوشند تا با نهیب به کودکان، نادرستی سخن خود را جبران کنند. من در کودک بودن خود در این زمینهها هیچ تردیدی ندارم، اما بیگمانم که اطلاعات نجومی کودکانی که در کلاسهای آزاد نجوم شرکت میکنند، بسی بیشتر از اطلاعات آقای جنیدی است.
۲- آقای جنیدی منکر این سخن نگارنده شدهاند که در میان مردمان باستان و از جمله یونانیان، میان زروان/ زمان با سیاره کیوان پیوند وجود دارد. برای شاهد این سخن خود به همین اکتفا میکنم که نام سیاره کیوان/ زحل در زبان یونانی «کرونوس» است که معنای زمان را میدهد. این واژه هنوز در ترکیب «کرونومتر» به معنای «زمانسنج» زنده است و کاربرد دارد.
۳- در ادامه ایشان فرمودهاند که این کمترین که خود را «اختر! باستانشناس؟ مینامد، باید بداند که میخ میان آسمان ستاره قطبی است، چرا در باره کیوان چنین داوری نادرستی کردی تا دروغت این چنین آشکار شود؟» البته سراسر پاسخنامه ایشان به مانند همین نقل قول آکنده از علامت تعجب و سؤال است. استفاده مفرط از علامت تعجب به کسانی اختصاص دارد که خود نیز باور دارند از منطق و استدلال کافی بهره نبردهاند تا خواننده را مجاب کرده باشد و میکوشند تا با استفاده فراوان از علامت تعجب و علامت پرسش که با خطابهای تحقیرآمیز و سرکوبگرانه توأم است، خواننده را گمراه سازند و با خود همراه نمایند. اما غافل از اینکه چنین شیوههایی در بازارِ سیاستبازی و روزمرهگی کاربرد دارد و نه در بحثی علمی که خوانندگانش عوام نیستند.
اگر بگویم در همین عبارت کوتاهِ ایشان چهار نادرستی وجود دارد، شاید به باور نیاید؛ اما عرض میکنم. نخست اینکه نگارنده در هیچکجا خود را اخترباستانشناس ننامیده است. با اینکه نخستین کسی است که در ایران به این رشته میپردازد و اینگونه پژوهشها را در ایران بنیان نهاده است، اما هنوز تا اخترباستانشناس شدن فاصله زیادی دارد. دوم اینکه، در سال ۱۳۸۲ در کتاب «اوستای کهن» و چندین نوشته دیگر در باره اینهمانی میخ میان آسمان با ستاره قطبی نوشتهام و اکنون در این نقدها موضوع گفتار نبوده است تا نیاز به این هشدار و نهیب باشد. سوم اینکه، در این گفتار هیچ ارتباطی میان ستاره قطبی با سیاره کیوان وجود نداشت تا لازم باشد این دو به این شکل بیمعنا دنبال هم بیایند. چهارم اینکه داوریام در باره سیاره کیوان که برخلاف آقای جنیدی، عرض کردم که دورترین سیاره منظومه شمسی است، بزرگترین سیاره منظومه شمسی نیست و با زمان در پیوند است، درست بوده است و حضرت ایشان هنوز دلیل و شاهدی بر نادرستی سخن بنده ارائه نفرمودهاند. این سخن بنده نیز همچون دیگر سخنانی که تاکنون گفته شد، آگاهیهایی بسیار مقدماتی و پیش پا افتاده از دانش اخترشناسی است. اگر ایشان در این مورد نیز به مانند نمونههای قبلی به کشف تازهای نائل آمدهاند که برخلاف آن سه نکتهای است که در باره کیوان عرض کردم، میتوانند کشف خود را به مجامع علمی جهان عرض کنند و بیگمان باشند که بزرگترین کشف نجومی در این سده خواهد بود (البته در کنار چند کشف تازه دیگر که در بالا به آن پرداختیم). اگر حضرت ایشان اثبات بفرمایند که کیوان بزرگترین سیاره منظومه شمسی است، این بنده سراپا تقصیر آنقدر از این دستاورد بزرگ علمی خوشحال میشود که حاضر است بپذیرد به دروغ گفته است کیوان بزرگترین سیاره نیست.
خاتمه
سخنان نادرست و خیالاتی و استنباطهای آشفته در این پاسخنامهٔ آقای جنیدی بیش از آن است که بتوان همه آنها را بازگو کرد و اصرار بر بازنمودن همه نادرستیها، کاری بیفایده و هدردادن وقت است. اما فقط به چند نکته دیگر به اختصار اشاره میکنم:
۱- ایشان در ادامه به چند توضیح لغوی و ادبی نیز پرداختهاند که واژه «بُرنا» در زبان پهلوی به معنای کودک است و در نتیجه فلان بیت شاهنامه را باید خط زد و دور انداخت. در باره واژه برنا، در نقد پیشین خود دلایلی در رد آن آورده بودم و در اینجا به همین بسنده میکنم که اصرار ایشان در معنای واژه برنا در زبان پهلوی اگر هم درست باشد، ارتباط با شاهنامهای ندارد که نه یک متن پهلوی که سرودهای به زبان فارسی است. به عبارت دیگر چنانچه بخواهیم معانی و قواعد زبان پهلوی را به زبان فارسی تعمیم دهیم، میباید هر کجا که در شاهنامه فردوسی و دیگر متون ادبیات فارسی به واژه «ناهید» برخورد کنیم، آنرا الحاقی بدانیم و دور بیندازیم، چرا که در زبان پهلوی، ناهید را به معنای آلوده و «اَناهید» را به معنای پاکیزه میدانند.
۲- آقای جنیدی مدعی شدهاند که شاهد الحاقی بودن فلان بیت این است که شاهنامه بنداری چنین بیتی را ندارد. در این باره باید گفت که مسلم است شاهنامه بنداری بخاطر نثر بودن خود، هیچ بیتی را ندارد و از سوی دیگر شاهنامه بنداری، گزیدهای بسیار اندک از شاهنامه است و نبودن روایت یا مفهوم بیتی در آن به معنای الحاقی بودن آن بیت نمیتواند باشد.
۳- ایشان در این پاسخ نیز به مانند شبنامه دشنامآلودی که به واسطه آقای علی حیدری (دامپزشکی در اصفهان که از نام مستعار دکتر شاهین سپنتا و نام مخفی شاهین پارسی استفاده میکند) به اطراف و اکناف پخش کرده بودند، سخنی گفتهاند که گویا دانش اخترباستانشناسی ساخته و پرداخته این کمترین است و در سراسر جهان تنها مخصوص به اوست. البته اگر چنین بود، نه تنها مایه سرافکندگی، که اسباب افتخار بود. از ایشان که خود را استاد ۲۵ تخصص گوناگون میدانند (روزنامه اعتماد، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷)، بعید است که حتی نام رشته اخترباستانشناسی به گوششان نخورده باشد. پیشنهاد میکنم ایشان در بخشی به همین نام در سایت پژوهشهای ایرانی، شماری از نشریات تخصصی این رشته (که همگی غیر ایرانی هستند) را ببینند و با مهمترین پژوهشگران این حوزه و از جمله این نگارنده آشنا شوند.
۴- ایشان این گفته نگارنده را نیز سخت کودکانه دانسته است که آورده بودم: «وجود یک نادرستی علمی در یک اثر ادبی، بههیچوجه نشانه الحاقی بودن آن نیست. در قاعده متداول تصحیح متون، نادرستی روایت نشانه نادرستی سخن و نادرستی سخن، نشانه نادرستی روایت نیست» (طبق معمول همراه با چند علامت تعجب در دنبال آن). و سپس افزودهاند که مثلاً «اگر در کتاب ریاضی خیام، یک معادله نادرست وارد کرده باشند و مصصح آنرا الحاقی نداند، پایگاه دانشی خیام را سست میکند و فردوسی هم ممکن نیست سخن نادرستی را وارد شاهنامه کرده باشد». سخنی که نقل کرده بودم، نه نظر شخصی خودم، که قاعده مشهور و شناخته شده در میان مصححان است. برخلاف ایرادی که آقای جنیدی گرفتهاند، باید گفت که اشتباهها و نادرستیها به فراوانی در متون کهن دیده میشوند. امروزه هیچکس بر این گمان نیست که آثار دانشمندان گذشته همگی درست و بدون اشتباه هستند. با اینکه بسیاری از نظرات علمی آنان رد شده و از درجه اعتبار علمی ساقط است، اما مقام علمی آنان هرگز ساقط نمیشود. علم با همین آزمون و خطاها پیش رفته و تا به امروز رسیده است. امروزه هیچیک از آثار دانشمندان گذشته اعتبار علمی کامل ندارد، اما بصیرت علمی آنان و کوشش آنان برای دستیابی به واقعیت تحسینبرانگیز است و هرگز کهنه نخواهد شد. اگر همگان چنین تصوری داشتند که هر سخن نادرستی، الحاقی دانسته شود؛ اکنون میباید تمام آثار و نوشتههای همگی دانشمندان اخترشناس و فلاسفه را دور میریختیم، چرا که همه آنان معتقد به گردش خورشید به دور زمین بودند. حتی جناب خیام. نادرستی سخن، نشانه نادرستی روایت نیست و به این دلیل نمیتوان بیتی را مجعول و الحاقی دانست. حتی ای بسا که ما از درک سخن درست ناتوان باشیم و سخن درستی را نادرست فرض کنیم.
۵- آقای جنیدی فرمودهاند که بهتر بود بنده صبر میکردم تا شاهنامه ایشان منتشر میشد و سپس به نقد میپرداختم. عرض کنم که البته هنوز برای اینکار دیر نشده است. اما کوشش بنده در آن زمان بر این بنیاد بود که بلکه ایشان از گزند به شاهنامه دوری گزینند و از آسیب رساندن به آن خودداری نمایند. ایشان چند کتاب دیگر نیز نوشتهاند که شرح اشتباههای آنها چند برابر اصل کتاب خواهد شد. اگر بنده به آن کتابها نپرداختم و تنها به شاهنامه واکنش نشان دادم، تنها به این انگیزه بود که شاهنامه، زمینی نیست که لگدمال بازیگوشیهای دلخواهانه و آسیب و تصرف این و آن شود. از سوی دیگر برای آشنایی با چنان شاهنامهٔ خودساختهای (که ارتباطی با شاهنامه فردوسی ندارد) نیاز به خواندن همهٔ آن نیست، چرا که مشت نمونهٔ خروار است و آشنایی با روش و منش ایشان برای آگاهی از کل کتاب کافیست. آنچه که تاکنون در این نقدها بدان پرداخته شده، تنها ناظر بر یکی- دو بیت از شاهنامه بوده است. وای به اینکه قرار بر نقد همه آن میبود.
۶- آقای جنیدی در ادامه پاسخ خود به نقد آقای جلال حجتی فهیم پرداختهاند. ایشان ابتدا این عبارت را از آقای فهیم نقل میکنند که «آقای رضا مرادی غیاث آبادی مقالهای نوشتند که رد آشکار نظرات ایشان بود. در این مقاله، غیاث آبادی به شیوایی ایرادات سخنان آقای جنیدی و فرضیات ایشان را گفتهاند. دوران سخنسرایی غیرعلمی در باب مسائل پژوهشی گذشته است». آقای جنیدی این نقلقول را «اسائه ادب» نسبت به خود دانسته و به آن اعتراض کرده است. واقعاً حیرتانگیز است کسی که سراسر پاسخ خود را آکنده از کلمات و تعابیر سخیف کرده است و حتی در نامهای دیگر، زشتترین خطابها را بکار برده، اکنون این گفتار ملایم آقای حجتی فهیم را اسائه ادب به خودش میداند.
۷- نگارنده بیگمان است که حتی معدود اشخاص احساساتی که در ابتدا دل به این شاهنامه بسته بودند، اکنون و با توجه به نقدهای مفصلی که پیرامون آن نوشته شده، و خاطرههایی که از آقای جنیدی مبنی بر خط زدن انبوهی از بیتها در یاد دارند، پروای خواندن و استناد به آنرا ندارند و در پیشگاه وجدان و واقعگرایی دچار تردید هستند که مبادا سخنان فردوسی را خوار دانسته و به یک سو نهاده باشند.
۸- در پایان و با توجه به نکات بالا، آرزو میکنم که دانش آقای جنیدی در بیست و دو رشته دیگری که خود را متخصص در آنها خواندهاند و از آن علوم برای ویرایش شاهنامه بهره گرفتهاند، به مانند میزان دانششان در اخترشناسی و ریاضیات و ادبیات فارسی نباشد و دستکم اطلاعاتی ابتدایی در آنها داشته باشند.
نتیجه..............من حکم داوری و مشروعیّت داشتن این اشخاص که برای دیگران تاریخ میسازند را به عهده خواننده گان میگذارم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید