من کی هستم؟
10.09.2020 - 07:21
من کی هستم؟!
• من «دوشیزهی مکرمه» هستم؛ وقتی زنها روی سرم قند میسابند و همزمان قند توی دلم آب میشود.
• من «مرحومهی مغفوره» هستم؛ وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیدهام و احتمالاً هیچ خوابی نمیبینم.
• من «والدهی مکرمه» هستم؛ وقتی اعضای هیاتمدیرهی شرکت پسرم برای خودشیرینی ۲۰ آگهی تسلیت در ۲۰ روزنامهی معتبر چاپ میکنند.
• من «همسری مهربان و مادری فداکار» هستم، وقتی شوهرم، برای اثبات وفاداریاش (البته تا چهلم) آگهی وفات مرا در صفحهی اول پرتیراژترین روزنامهی شهر به چاپ میرساند.
• من «زوجه» هستم؛ وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول میکند به من و دختر ششسالهام، ماهیانه فقط بیستوپنج هزار تومان بدهد.
• من «سرپرست خانوار» هستم؛ وقتی شوهرم چهار سال پیش با کامیون قراضهاش از گردنهی حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
• من «خوشگله» هستم؛ وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق، وقتشان را بیهوده میگذرانند.
• من «مجید» هستم؛ وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد میایستد و شوهرم مرا از پیادهروی مقابل صدا میزند.
• من «ضعیفه» هستم؛ وقتی ریشسفیدهای فامیل میخواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
• من «بیبی» هستم؛ وقتی تبدیل به یک شیء آرکاییک میشوم و نوه و نتیجههایم تیکتیک از من عکس میگیرند.
• من «مامی» هستم؛ وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغپردازی میکند.
• من «مادر» هستم؛ وقتی مورد شماتت همسرم قرار میگیرم چون آن روز به یک مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچهها را درست نکرده بودم.
• من «زنیکه» هستم؛ وقتی مرد همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشیناش در پارکینگ میشنود.
• من «مامانی» هستم؛ وقتی بچههایم خرم میکنند تا خلافهایشان را به پدرشان نگویم.
• من «ننه» هستم؛ وقتی شلیته میپوشم و چارقدم را با سنجاق زیر گلویم محکم میکنم و نوهام خجالت میکشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم. ... به آنها میگوید من خدمتکار پیر مادرش هستم.
• من «یک کدبانوی تمامعیار» هستم؛ وقتی شوهرم آروغهای بودار میزند و کمربندش را روی شکم برآمدهاش جابهجا میکند.
• من «بانو» هستم؛ وقتی از مرز پنجاهسالگی گذشتهام و هیچ مردی دلش نمیخواهد وقتش را با من تلف بکند.
• من در ماه اول عروسیام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و ...» هستم.
• من در فریادهای شبانهی شوهرم، وقتی دیر به خانه میآید و چند تار موی زنانه روی یقهی کتش است و دهانش بوی سگ مرده میدهد، «سلیطه» هستم.
• من در محاورهی دیرپای این کهن بوم؛ «دلیلهی محتاله، نفس محیلهی مکاره، مار، ابلیس، شجرهی مثمره، اثیری، لکاته و ...» هستم.
• دامادم به من «وروره جادو» میگوید.
• حاجآقا مرا «والده»ی آقا مصطفی صدا میزند.
• من «مادر فولادزره» هستم؛ وقتی بر سر حقوقم با این و آن میجنگم.
• مادرم مرا به خان روستا، «کنیز» شما معرفی میکند.
واقعا من کیستم؟!
** برگرفته از "آوند اندیشه "
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
هوآس اسدی
افزودن دیدگاه جدید