نگاه کن مادر
هر بار که آهی می کشی
برگی بر این سپیدار می لرزد "!
در این سرزمین نفرین شده هیچ شهری ،کوچه ای نیست که مادری سیاه پوش در عزای فرزند بسوک ننشسته باشد.
از خانه ای محقر در رباط کریم با مادری پیر که دیگر رمق رفتش نیست با تصویر ستارش نشسته بر در دادخواهی را فریاد می زند .
مادری هنوز بعد گذشت سالیان عکس فرزند خود را در کوچه وخیابان می گرداند "سعید من کجاست "؟
هنوزضجه مادران نشسته بر بالای گور های گمنام خاوران ها در سرتا سر این سرزمین گرفتار شده دردست جانیان در فضای میهن می پیچد بکدامین گناه ؟
هر روز مادری برجمع مادران دغدار افزود می شود.مادران گور های گمنام مادران گورهای فرزندان بیگناه خفته در خاک!
دیشب مادری درگوشه ای از این سرزمین گونه بر خاک پسر قهرمانش نهاد !نالید "نوید من چگونه بر این ستم دوام آورم؟ آیا خون تو بر زمین خواهد ماند"؟
" مامادران زندهبهگورشدگان تمامی گورهای دستهجمعی در این سرزمین هستیم! گورهایی بینام، گورهایی تاریخی فراموششده! گورهای ناشناختهای که مردم را به دادخواهی فرامیخوانند؛ روزی گنبدها و گلدستهها فرو خواهند ریخت. چاههای عمیق جهل بسته خواهند شد! "آغاز بر پایان پیشی خواهد گرفت" و کسی خواهد پرسید: "این صدای محزون و تاریخی هزاران مادر از کدامین جا به گوش میرسد؟ آنها از کدام رنج، از کدام جنایت هولناک سخن میگویند؟ با آنها چه رفته است، که چنین غمگینانه میخوانند و آه میکشند؟" کسی خواهد پرسید: "درون این گورستانهای متروک، زیر این گورهای برآمده از دل خاک چه کسانی خوابیدهاند؟ آنها چه میخواستند؟ چرا چنین غریبانه کشتهشدهاند؟ به کدامین گناه؟"
زنی با بارانی سفید، کیفی آویخته بر شانه بر بالای گورها ایستاده است!ا با دستانی گشوده بر آسمان به تظلم خواهی از ستمی که بر فرزند او انوشیروان لطفی رفت! مادر رضاییها با روسری سرخ با عکس چهار فرزندش و گلسرخی نهاده بر تنگ آب نشسته بر گوشه یک گور؛ بیآنکه سخن بگوید. زنی دیگر نشسته بر چرخدستی و پیکری خمشده از ستم که توان برخاستنش نیست؛ خیره شده به گلدانی شکسته با شاخه گلی از میخک. گلدانی که حال به نشانه آن گورستان بدل شده است! او داغدار پنج فرزند و یک داماد است. زنی به نام مادر بهکیشها! همراه پیر مردانی که خمیده پشت در میان گورها میگردند. مردی فریاد میزند: " من اینجا نشستهام، دیگر اجازه نمیدهم فرزندانم را ببرند!" او دیوانه شده است؛ او پدر آن پنج فرزند است؛ پدر بهکیشها! خواهری هنوز تکهای از پیراهن خونی برادر را در دست دارد. همراه مادرانی که در چشمانتظاری فرزندان آواره خود در تنهائی ناله میکنند و آه میکشند"1
اما هرگز درد واندوه مادران بر زمین نخواهد ماند
تپیدن های دل ها ناله شد آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها فریاد می گردد
1 از کتاب چمدانی کهنه در کمدی قدیمی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید