رفتن به محتوای اصلی

آدرس تباهی ها ولایت، حکومت او و نادانی ما
03.10.2020 - 22:21

کلِ کلان دستگاه و تکه پاره های درشت و ریز نظام الهی ـ آخوندی گندیده، این دکان یکسردزدان و نیرنگبازان دیری ست در پیش چشم و دل بیکاران، گرسنگان و بربادرفتگان مسلمان نیز، همچون دیگران درهم شکسته ای که مخالفان درونی دین دولتی سرمایه سالار باشند بی آبرو و یکدست رسواتر شده و جای خیال بی هوده به رهبر و سران آخوندی نمی دهد که آنها یکبار دیگر ای بسا با وحی الهی هم بتوانند بیدار و هوشیارشدگان فرهیخته کارگری مردمی را آرام ساخته و با دینکاران بدنهاد همراه گردانند.

 

زیرا: زمان برگشتنی نیست و ستم ها، ترور و کشتارها، پستی ها، ثروت اندوزی ها، پول پناهی ها، خودکامگی ها، دشمنی و جنگ افروزی های رهبران و سران حکومتی کارستان تباهی های اسلامی خود را ببارنشانده و اینک در بیدادسراهای بدبختی ساده دلان مذهبی هم که پشتوانه های نرم، گرم و خموش توده ای رژیم بودند، آنهای ساده دلِ وفادار، زمینگیر و باورمندی را می گویم که پس از 41 سال بردباری و مداراکردن با کشت و کشتارها، نداری ها، زورگوئی ها، نارسائی ها و ناهمخوانائی های بی شمار سرآخر آنان نیز از پاافتاده اند، و اینک هریک از آنها بسان قریب به اتفاق کارگران، کارمزدان، زحمتکشان، زنان و جوانان دیری ست دست و دهان تهی و بی دادرس، تن و جانی پراز درد و فریاد دارند و در بیخ و بن وجودی هریک شان رنج و بیزاری علیه دین و سران حکومتی سرمایه سالار تلنبارشده و امواج اش بر پیکره دین دولتی فریاد دادخواهی می زنند؛ و از ناکامی ها، بیدادرسی ها و بدفرجامی های شان جز موج بلند خیزش دیماه ها و آبانماه های پیشاروی انتقام برنمی جوشد.

 

سران پلید حکومت بدانند که دیگر فریب دادن دوباره ی آنها با هیچ نیرنگ الهی ـ آسمانی که همه یکجا رنگ باخته اند ممکن نیست. چراکه از سراسر کشور سیل کثافت ها، ویرانگرها، پلیدی ها، پلشتی ها و فسادهای ملائی ولائی بر هستی همگی شان فرومی ریزد، و دم بدم زندگی شان را خشم کور آخوند می سوزاند و همینک قربانیان حکومت دینی در پرتگاه نابودی و تباهی ها هستند. و پرسیدنی ست چرا و تاکی؟

 

چرائی این بدفرجامی، در پی شکست انقلاب مردمی 57  و نرسیدن به اهدافش بود که سرانجامی سازنده و برای اراده بپاخاسته سیاسی ـ اجتماعی ـ طبقاتی کارگران و توده ها که شاه خودکامه را سرنگون کردند بهره ای نداشت. زیراکه در برابر تکسواری شاه، ناآگاهی و نادانی ما از فردای حکومت دینی بسرعت خودسری الهی آخوندی را ببارنشاند و بیاری سازشکاران، سیاستورزان بی تجربه، باورِ ناآگاه و ساده دلی توده ای همگی ما، این اهرم ها توانستند سیاست دینی عصرشترچرانی را رقم زنند و زدند و اهداف انقلاب با دروغ های خمینی باد هواشد. و شگفتا که شتابان با چنبره حکومت دینی و با نام خدا که همین ملاها و مکلاها انگل و فاسد نماینده اش باشند سیاست و اقتصاد و قانوگذاری واپسگرای اسلامی شیعی را یکجا حاکم مطلق بر سرنوشت ما کردند.

 

چرائی پیدائی این حاکمیت خودکامه، پرسشی ست که خیلی پیشترها می بایست هرچه روشن تر برایش منشأ و آدرسی یافت می شد تا به آغاز دوباره رهائی از ساختار شیخی نیز بسان سرنگونی حکومت شاهی یاری رساند و رهائی اجتماعی طبقاتی به کارگران و زحمتکشان و توده های مردم ببخشد. درین یکه تازی دین 41 ساله دولتی ـ ولائی، درست همچون خودسری شاهان پهلوی ما چاره ای جز گوش بفرمانی، سیاه فرجامی و به اخته کشیده شدن توان و خواست مستقل اجتماعی کارگری مان هرگز، اهرمی حقوق بشری یا قانونی نداشیم و نمی توانست هم در چنین ساختارهای فردی و مذهبی بدست ما برسد و نرسیده است. در هردو ساختار شاه و شیخ، خردورزی اجتماعی و اراده مندی خودباور مردمی می بایست بی چشمپوشی سرکوب و خفه می شد که شد. درین جا می توان گفت با نیک فرجامی شاه و شیخ که همیشه داشته و دارند و بدسرانجامی مای دیروز و امروز چکار می بایست می کردیم که نکرده ایم؟ از خویش بایستی پرسید! چرا ما گول شاه و شیخ را خورده و همچنان می خوریم؟ تنها با برخورد و شناخت درست از بنیان های حکومتی تاکنونی و دریافت درست از هویت صاحبانش، و سپس شناساندشان به خود خوشباور و دیگران همدرد هست که ما می توانیم راه سخت فردا را بدور از چاه های شیخ و شاه پیموده و به خواست خویش برسیم.

 

پرسش: آیا کارگران و توده ها درین مسیر دراز ویرانی های زندگی خویش توسط شاهان و شیخان مقصرند؟ آیا رهبران و سران رژیم ها با یکه تازی و خودسری های خویش مقصر ویرانگری زندگی مایند؟ آیا ساختار دین دولتی یا فردی شاهنشاهی که هیچگونه سازشی با منافع طبقاتی کارگران و توده ها از یکسو و امر دگرگونی های تاریخی که جز توسط اراده ی آزاد مردمی میسر نبوده و نیست، ناآگاهی های ما دشمن فراروئی های مان نبوده و نیست؟ یا نه آیا آز و طمع سیاستمداران رنگین راست همیشه در پس و پشت سیاستورزی هاست، که ناآگاهی میانه روانِ مردمی ـ سکتاریسم احزاب و سازمان های کارگری بر آنها دامن زده؟ آیا خوشباوری کارگران مذهبی، ساده دلی های مذهبیان تنگدست باهم منبع و محور و آدرس خودکامگی های شاهی ـ آخوندی بوده و اشرافیت ویرانگر دیروزی و امروزی آنها را در اعماق قدرت سیاسی بنا ننهاده است؟ چرا ما با تجربه ی مان از شاه خودرأی، به آخوند جماعت ریاکار و مفتخور اجازه دادیم که با دست باز و بی هیچگونه پاسخگوئی قانونی و مدون و قابل کنترل بتواند چنین به نابودی زندگی 99% ها برپای خداوندگاری خویش بر روی زمین نادانی های ما پای خنون و جنگ بی پایان بگذارد!؟ بامرم برین است که همه ی پرسش ها خود پاسخ نیز هستند.

 

جای هیچگونه گمان بی هوده ای وجودندارد که بدانیم شاه و شیخ بازتاب یک نگاه خودسر و تمامیتخواه برتریجویندکه حکومت و وجود آنها با منافع اجتماعی طبقاتی ما پیوسته متضاد و ناسازگار بوده و هست. یادمان نرود که سایه ی خدا بودن، خودسری ملوکانه و دام پهن نادانسازی های شاهانه، در برابر ترس از خرد اجتماعی ـ طبقاتی ما، چندان نپائید که حکمت شاهی همان برداشتی را داد که نظام انگل اش کاشته بود و از دل یکه سواری های تبهکارانه و هالومنشانه اش بی گمان می بایست نچدان دور فردگرائی ایدئولوژیک، فرقه گرائی ای دگم و ضدبشری والامنشانه تری که همین اسلام ولائی باشد بدرآید و خمینی تبهکار و واپسگرا از آن اختناق و ستم شاهی بدرآمد. او شتابان بساط خودکامگی مذهبی و دین دولتی را در ژرفای ساده دلی توده ها و سازشکاران ملی مذهبی و لیبرال بازنمود، آنرا آبیاری مذهبی کرد و با آیه های عربی که کسی معانی آنها را درنمی یافت و نمی فهمید پروراند و پروار کرد؛ و آنگاه پاسداران حماقت یا همین واپسماندگی شیخی بسادگی جای شاه که سایه خدا بود را بنام"خودِ خدا "گرفت و جای همانی را گرفت که کمر بسته ی "امام رضا" بود و خمینی او را همچون سگ دله ای به بیرون از زمان پرتاب کردند. آیا در دوران شاه کسی جرأت ایستادگی در برابر زور و یا حق ازادی بیان برای افشاگری بجز آخوند داشت؟ نه هرگز؛ مگر به قیمت زندان و مرگ!

 

پاکباختگان باورمند به دم و دستگاه دین دولتی، همچون روشنگران و مخالفان این روند 41 ساله که پیوسته در داخل و خارج سرکوب و ترور شده اند همگی و برای همیشه می بایست بدانند و یا می دانند که دیگر باوری به راه چاره های اصولی اسلام ناب محمدی ـ خامنه ای و دم دستگاه غارتگران سرمایه سالاری دینی و بی آبروی اخوندی وجودندارند. ما می بایست پیوسته هشدار ترفندهای ریاکارانه رژیم و طرح های رنگباخته جناه های رودررو و اصلاحجویان مذهبی خائن و دست در خون مردمی نیز باشیم و به همان سان که با هرگونه ترفندهای کهنه و تازه همچون"پیمان نوین" رضا پهلوی مرز روشن خود را بکشیم و نگذاریم که بار دیگر هرکدام از آنها به کارگران و مردم بجان آمده خیانت کنند و یا در دام دوباره ای از هرکدامشان دچارگردیم. راه منطق ما تباهشدگان شاهی و دین دولتی جز این نیست که وارد کارزار همبستگی های کارگری، اجتماعی و طبقاتی مستقل خود برای سرنگونی شویم. در میانه دیگران دشمن تاریخی طبقاتی ما چه امپریالیسم آمریکا یا بلوکی از غربی ها و شرقی ها باشد، منافع بسیاری از آنها در پیوند با بقای سرمایه سالاران آخوندی، یا شاه باوران و شیخ پروران پوشیده و آشکار راست می باشد، و هریک منتظر هر پیمان تازه و ضد اراده ی مستقل اجتماعی طبقاتی ما بسود منافع کشور خویشند. ما نباید بیش ازین در تنورهای تکراری انتخاب بد از بدتر و نمایشی آنان قرارگیریم و نباید با هیزم ساده دلی ما این تنورهای ضدبشری شاه و شیخ داغ شود.

 

چگونگی ناگزیری فراروئی و راه رهانی از ساختارهای شاهی شیخی را باید شناخت و شناساند! ما می دانیم که هردوی آنها اهرم دین را برای نادانی توده ای بخوبی بکاربرده و می برند تا برتری خود را بیاری خدا، باور اجتماعی سازند و شگفتا ساخته اند؛ ما باید این تابوی کهنه را درهمشکانیم. وزینرو، به باور من، این امر واژگونی حکومت های فردی دینی "شاه و شیخ" برای آموزش و جایگزینی توان و خواست مستقل اجتماعی طبقاتی همیشه تردیدناپذیر بوده و می باشد، اگرچه تاکنون بارها از دشمنان خود که شیه و شاه باشند شکست خورده است و سرنگونی قهری نظام های فریبکار نیز، آنهم با اهرم دین جز با همبستگی آگاهانه و سازمانیافته ی جتماعی میسرنیست. چون شاه و شیخ می دانند که باور در اعماق ناخودآگاه توده ای لانه ای دیرینه و بدخیم دارد که سررمایه بنیادی شیخ و شاه بوده و هست. متدینین قوانین دینی را امری فرانسانی و بگفته ی رسولان شان فرمانی الهی می دانند که می باید در همه حال و بیاری از ما بهتران که خردکشان"شاه و شیخ و سرمایه داران"باشد اجراشود و بقول خود دینکاران احکام ادیان بیرون از اراده ی آگاه و دگرگونساز انسانهای حتی پویا، خردورز و داناست! وزهمینرو هرگز نمی توان در آن دستی ای بسا مفید و سازنده برد؛ و این نکته منشأ فاجعه بار خودکامگی هاست.

 

" دترمینیسم یا جبرگرائی"اصل پایه ای ادیان ابراهیمی بوده و هست و از همینرو در هیچکجای زمین و زمان پیدایش ادیان، حتی نه مای "بنده" که خود عیسی و موسی و محمد رسولان خدا نیز نمی توانستند در اصول و فروع آن دست ناچیزی برند؛ حالا چه رسد به رد حکومت دینی که با نام خدا و تا دندان در ایران مسلح بیدادگر است. از همینرو حق آزادی عقیده و وجدان بهمان قدر ضروری ست که جدائی دین از دولت اجتناب ناپذیربوده و هست. و در برابر نظام ضدبشری ولائی این جز نادانی نیست که تصورشود روزی انسانی بتواند با نرمش و خردورزی اندکی تغییر در ناهمخوانائی های فراوان ادیان و یا همین دولت دینی ولائی ایجادکند و یا از جمله نابرابری حقوق و تبعیض میان زن و مرد و یا برتریجوئی شاخه های مذهبی را در همین دین رحمانی اسلام و... به پیش ببرد. این تصور باطل جز توهم نیست. و اما در سوی دیگر بنیادگرائی الهی، درد بزرگ "فاتالیسم" یا سرنوشتگرائی نیز جاخوش کرده است که مکمل فناتیسم ادیان بوده و علیه اصالت وجودی و عقلی نوع انسان عملکرد منفی داشته و دارد، و خواست انسان خردورز و دگرگونپرداز اجتماعی طبقاتی را همواره با سماجت جاهلانه ردکرده و برابر تحولگرائی انسامدار ایستاده، و در طول تاریخ پراوج و فرود انسانی بسود ادیان وامانده، فرمان و بازتاب  بازدارنده ای داشته و اندیشه ورزی انسانی پیگر اندیشمندان معترض را خفه کرده و می کند. چرا؟ چون تکوین و تحول امری ازلی و ابدی و غیر انسانی ست و سرنوست انسان و ملت ها از پیش رقم خورده است. آیا چنین نگاهی بیمار نیست؟

 

برای نمونه! آدرس دهی حسن روحانی، این ابدارچی رهبر و ترفندهای مسخره اش در گمراه کردن دانش تاریخی و اجتماعی زنده ی ما از تبهکاری های دین دولتی در ایران ویران گشته شاهی و شیخی یکی از آن کلک هاست که وی می خواهد آنرا با فاتالیسم خود پنهان کند که کردنی نیست. نیرنگ این کلیدساز هرزگو، یکی از همان فاتالیسم ناآگاهانه ای ست که وی و هموندانش می خواهند از فجایع کنونی حاکم بر ایران، دوباره یک سرنوشت سازی آمریکائی بسازد و تبهکاری های فراوان ولایت و حاکمین دینی که مسبب اصلی ویرانگرهاست را زیرکانه کنارگذارده و تبرئه کند. درحالیکه او، رهبرش و کلیت نظام آبروئی در برابر بیدادزدگان بیکار و گرسنه و بجان آمده ندارند؛ همانگونه که ساختار ضدبشری امپریالیسم آمریکای تبهکار چه در ایران و یا سراسر جهان آگاه و آشوبزده می داند که این نظام قلدر و سیستم فاشیست ترامپ پروری هیچگاه، برای تنگدستان و بیدادرسان جهان یاری نبوده، این نظام هار ترامپی جز دشمن نوع بشر نبوده و نیست. اگر چه دهه هاست این جهانخوار ضدبشری سرنوشت ما را به سان هستی و امنیت بسیاری از ملت های جهان به بازی مرگ گرفته و دار و ندار ما را درهمریخته و به تاراج و انباشت ثروت سرمایه سالاران داخلی و خارجی داده است؛ ولی ما دیگر آگاهیم و این بار گول این دو را نخواهیم خورد و آینده و سرنوشت خویش را خود رقم خواهیم زد و همزمان علیه همه دشمنان مان خواهیم جنگید.

بهنام چنگائی ـ دوازدهم مهر 1399

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.