آقای رضا پهلوی با اعلام آنکه قصد دارد طی یک «پیمان نوین» با ایرانیان سخن بگوید، در مرکز توجهات رسانهها و شبکههای اجتماعی قرار گرفت. او خواستار گذر از جمهوری اسلامی، مسئولیتپذیری شهروندان، پیوند زدن اعتصابات و اعتراضات در نقاط مختلف کشور و تشکیل حلقههای نافرمانی مدنی در محیطهای کار شد تا بتوان یک «شبکه بزرگ اعتراضات» در داخل کشور سازماندهی کرد. تقریبا همه ی نیروهای سیاسی اپوزیسیون موضع گیریکردند که در این میان رامین پرهام نویسنده و پژوهشگر با انتقاد ازاین پیام میگوید هیچ چیز در این «پیمان»، «نوین» نبود و تنها نتیجه آن از بین بردن «توهم» رهبری شاهزاده رضا پهلوی در مسیر پیشروی اپوزیسیون است.
اقای رامین پرهام می نویسد : حوزه ایران، حوزه بالتیک نیست! حوزه ایران، حوزه داعش، القاعده، طالبان، عثمانی، امارات عربی و امثالهم است؛ نه اسکاندیناوی و اتحادیهی اروپا. گذار از تبهکاران فرقهی شیعی حاکم بر ایران، مستلزم قاطعیت یک رهبری ملی، مصمم و عملگرا ست. نه سستی و نوحهخوانی در مدح دموکراسی.
اگر مواضع رهبران و فعالان سیاسی، ایدئولوژیها، برنامههای سیاسی و مرامنامه احزاب و گروههای سیاسی داخل و خارج کشور را مرور کنیم، به سه نقشه راه اصلی برمیخوریم. اینها را نقشه راه مینامم به دو دلیل: این که فراتر از ایدئولوژیها و گفتمانهای فکری هستند چون در سطح ایده باقی نمیمانند و محدود به ایدئولوژیهای چپ و راست یا برنامههای خاص سیاسی نیستند، و بیش از آن که بیان راهبردها، سیاستها و خط مشیهای موجود باشند، چارچوبهای آینده کشور و چشماندازها را ترسیم میکنند.
امروز بعد از دو دهه درگیری احزاب اسلامگرا، ملی و چپ پیش از انقلاب و چهار دهه تنازع اسلامگرایان موعودگرا، اقتدارگرا، عدالتگرا و توسعهگرا که همه سهمی در قدرت داشتهاند، در کنار ائتلافها و انشعابهایی که صورت گرفته میتوان خطوط اصلی را در نقشههای راه آینده کشور تشخیص داد. قدرتمندترین پدیدهها که شش دهه است علیرغم همه تحولات سیاسی و اجتماعی بیوقفه، میدان را ترک نکردهاند ایران (دولت-ملت)، اسلام (هم به عنوان دین و هم در قالب ایدئولوژی) و هویتهای قومی (ترک، بلوچ، کرد، لر، ترکمن، عرب) هستند. هیچ یک از این سه قابل حذف نبوده و نیستند اما در آینده یکی از این سه، بر دو تای دیگر تفوق پیدا میکند و آنها را شکل خواهد داد، همان طور که در چهار دهه گذشته اسلام-محوری چنین کرده است.
اصلاحطلبان همانند اقتدارگرایان بر این باورند که اسلاممحوری همچنان چشمانداز غالب خواهد ماند. قومگرایان منتظر نشستهاند تا پس از سقوط اسلاممحوری جای آن را بگیرند. بخشی از آنان نظام فدرال را برای پیادهسازی مولفههای چشمانداز خود کافی میدانند و بخشی چنین دیدگاهی ندارند. ایرانمحوری در دهه هفتاد و هشتاد که گفتمان اصلاحِ اسلاممحور بر کشور غالب بود، به حاشیه رفته بود اما چند سالی است که به رقیبی جدی برای چشمانداز اسلاممحوری و قوممحوری تبدیل شده است.
از این سه نقشه راه، اسلاممحوری هم در گذشته محقق شده و هم میتواند به گونهای محقق شود که دیگر کسی در ایران به دو نقشه دیگر حتی نتواند فکر کند (با تحقق تمامیتخواهی مذهبی و توقف مقاومت شهروندان ایرانی در برابر سرکوب و مهندسی اجتماعی) و اسلاممحوری بدون رقیب جامعه آرمانیاش را بسازد. نقشه راه ایرانمحور برای پنج دهه در ایران توسط گروهی از افراد میهنپرست به اجرا در آمد و برای ایران امنیت و توسعه و مدارا و پیشرفت و اعتبار را در دنیا به بار آورد. تنها نقشه راهی که تجربه ناشده باقی مانده قوممحوری است. مشکل این نقشه آن است که غیر از خودگردانی و دموکراسی محلی ایدهای برای چشمانداز عمومی دولت- ملت ارائه نکرده است و از همین جهت مردمانی که در نقشه قومیتها جای نمیشوند یا از قومگرایی گذر کردهاند این چشمانداز را نجاتبخش خود نمیدانند.
از سال ۱۳۹۸ بدین سو دو چشمانداز اسلاممحور و قوممحور حتی در صحنه اعتراضات عمومی بروز و ظهور چندانی نداشتند. شعار «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» که امروز فضای سیاسی کشور را درنوردیده و حتی سیاسیون جمهوری اسلامی آن را به گونههایی بیان میکنند، نقطه عطفی در سقوط جریان اسلام-محور در کشور بود. اسلامگرایان حاکم بیشتر بر طبل جاهطلبیهای نظامی و موشکهای خریداری شده از چین و کره شمالی میکوبند تا عناصر نقشه اسلاممحور. آنها با استفاده از ترکیب «ایرانی-اسلامی» برای برنامههای خود، تلاش میکنند ایران-محوری را از آن خود کنند اما شریعتمحوری و سبک زندگی روحانیت شیعه آن چنان در برنامههایشان محوریت دارد که جایی برای ایران باقی نمیگذارد. قوم-محوران اصولا در این جهت تلاشی به خرج نمیدهند و با مخاطبان خود روراست و امین هستند.
شرایط روز جهان با چالشهای جهانگرایی و مخاطرات امنیتی دنیای بدون مرز نیز برای بازگشت به ملیگرایی سکولار مساعد است. جنبشهای ملیگرا (که چپ به نادرستی آنها را فاشیست و نژادپرست معرفی میکند) در آمریکا و اروپا در حال نیروگیری هستند تا کشورهایشان را از غلبه ذهنشویی، پاکیزگی سیاسی، سیاست هویتی (همانا قبیلهگرایی) و نسبیگرایی فرهنگی (همانا پوچگرایی) که نسخههایی برای افول تمدن غربی هستند، نجات دهند. ملیگرایی ایرانی نیز امروز به درستی نجات ایران را به رهایی از اسلام-محوری منوط میکند. به دلیل ظرفیتهایی که نقشه راه ایرانمحور دارد، مثل تطابق با سبک زندگی اکثر مردم، مدارای اجتماعی در پیشینه آن، توسعهمحوری و نگاه به غرب، این نقشه در میان مردم کوچه و بازار بعد از تجربه تلخ جمهوری اسلامی بیشترین هوادار را پیدا کرده است. شعارهای «رضا شاه، روحت شاد» در حرکتهای اعتراضی به خوبی بیانگر این موج بود. برای آزمون این امر تنها به عکس خانوادگی شاهزاده رضا پهلوی نگاه کنید: اکثر ایرانیان امروز بعد از چهار دهه «مهندسی اسلامی جامعه» هویت اجتماعی خود را بیشتر در این عکس میبینند تا عکسهای خامنهای با وفادارانش یا عکسهای گروههای سیاسی چپ و اسلامگرا.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید