سه نقشه راه برای آینده ایران
اگر مواضع رهبران و فعالان سیاسی، ایدئولوژیها، برنامههای سیاسی و مرامنامه احزاب و گروههای سیاسی داخل و خارج کشور را مرور کنیم، به سه نقشه راه اصلی برمیخوریم. اینها را نقشه راه مینامم به دو دلیل: این که فراتر از ایدئولوژیها و گفتمانهای فکری هستند چون در سطح ایده باقی نمیمانند و محدود به ایدئولوژیهای چپ و راست یا برنامههای خاص سیاسی نیستند، و بیش از آن که بیان راهبردها، سیاستها و خط مشیهای موجود باشند، چارچوبهای آینده کشور و چشماندازها را ترسیم میکنند.
امروز بعد از دو دهه درگیری احزاب اسلامگرا، ملی و چپ پیش از انقلاب و چهار دهه تنازع اسلامگرایان موعودگرا، اقتدارگرا، عدالتگرا و توسعهگرا که همه سهمی در قدرت داشتهاند، در کنار ائتلافها و انشعابهایی که صورت گرفته میتوان خطوط اصلی را در نقشههای راه آینده کشور تشخیص داد. قدرتمندترین پدیدهها که شش دهه است علیرغم همه تحولات سیاسی و اجتماعی بیوقفه، میدان را ترک نکردهاند ایران (دولت-ملت)، اسلام (هم به عنوان دین و هم در قالب ایدئولوژی) و هویتهای قومی (ترک، بلوچ، کرد، لر، ترکمن، عرب) هستند. هیچ یک از این سه قابل حذف نبوده و نیستند اما در آینده یکی از این سه، بر دو تای دیگر تفوق پیدا میکند و آنها را شکل خواهد داد، همان طور که در چهار دهه گذشته اسلام-محوری چنین کرده است.
اصلاحطلبان همانند اقتدارگرایان بر این باورند که اسلاممحوری همچنان چشمانداز غالب خواهد ماند. قومگرایان منتظر نشستهاند تا پس از سقوط اسلاممحوری جای آن را بگیرند. بخشی از آنان نظام فدرال را برای پیادهسازی مولفههای چشمانداز خود کافی میدانند و بخشی چنین دیدگاهی ندارند. ایرانمحوری در دهه هفتاد و هشتاد که گفتمان اصلاحِ اسلاممحور بر کشور غالب بود، به حاشیه رفته بود اما چند سالی است که به رقیبی جدی برای چشمانداز اسلاممحوری و قوممحوری تبدیل شده است.
«پیمان نوین» و نقش رضا پهلوی در آینده اپوزیسیون
رضا پهلوی با اعلام آنکه قصد دارد طی یک «پیمان نوین» با ایرانیان سخن بگوید، در مرکز توجهات رسانهها و شبکههای اجتماعی قرار گرفت. تقریبا همه ی نیروهای سیاسی اپوزیسیون در این باره موضع گیریکردند که در این میان رامین پرهام نویسنده و پژوهشگر با انتقاد ازاین پیام میگوید هیچ چیز در این «پیمان»، «نوین» نبود و تنها نتیجه آن از بین بردن «توهم» رهبری شاهزاده رضا پهلوی در مسیر پیشروی اپوزیسیون است.
پرهام در تالکرام اش نوشت : مرگ یک توهم: حوزه ایران، حوزه بالتیک نیست! حوزه ایران، حوزه داعش، القاعده، طالبان، عثمانی، امارات عربی و امثالهم است؛ نه اسکاندیناوی و اتحادیهی اروپا. گذار از تبهکاران فرقهی شیعی حاکم بر ایران، مستلزم قاطعیت یک رهبری ملی، مصمم و عملگرا ست. نه سستی و نوحهخوانی در مدح دموکراسی.
او بر این اعتقاد است ایران درمیانه معرض بقا و یا انقراض قرارگرفته است و اکنون جنگ برای بقای ایران است و مقایسه کشورهای بالتیک با ایران نادرست است و موضوع اصلی ایران دمکراسی نیست و گروههای سیاسی نمی توانند با هم متحد شوند. او به جای اتحاد اپوزیسیون ( که بنظر او دستجات چند ده نفره هستند ) اتئلاف نظامی- تکنوکرات را پیشنها می کند
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید