رفتن به محتوای اصلی

یا سوسیالیسم، یا دموکراسی
03.11.2020 - 11:37

یا سوسیالیسم، یا  دموکراسی

مقدمه

رهروان سوسیالیسم خواهان گذار از نظام سرمایه داری و امپریالیسم به نظام اقتصادی سیاسی اجتماعی عاری از بهره کشی و استثمار انسان از انسان میباشند. لذا، استراتژی محوری پیروان سوسیالیسم بر پایه های نفی تاریخی دیالکتیکی امپریالیسم و حاکمیت نظام سرمایه داری و استقرار نظام مدیریتی اقتصادی و سیاسی مردم سالارانه  می باشند. در حالیکه، احزاب و نحله های سیاسی که "دموکراسی " را محور اصلی و استراتژیک گذار تاریخی خویش تعیین کرده اند،  استراتژی محوری خویش را بر پایه های نفی و گذار از  "دیکتاتوری" تنظیم می نمایند.

رهروان سوسیالیسم، جای پای امپریالیسم و سرمایه داران کمپرادور را قوانین کار،  فقر، بی خانمانی و بدبختی اکثریت جامعه، کودتاهای آنها بر کشورهای جهان سوم، و  جنگ افروزی های خانمانسوز منطقه ای می بینند.  از این طریق میباشد که رهروان سوسیالیسم، دموکراسی جاری در کشورهای غربی را غالبا به مثابه مترسکی از دموکراسی واقعی میبینند. در حالیکه سهم کشورهای جهان سوم از این دموکراسی در شرایط حاکمیت و کنترل امپریالیستی، حکومت های دیکتاتور فاشیستی دست نشانده ای میباشند که به مفهوم واقعی کلمه "دیکتاتوری" را در این کشورها حاکم کرده اند.

در حالیکه آن دسته از رهروان سیاسی که "دموکراسی" را در مفهوم جاری عامیانه آن محور استراتژی راهکاری خویش قرار داده اند ، دشمن عمده دموکراسی را در مقیاس جهانی در حکومت هایی میبینند، که از طرف قدرتمداران حاکمه امپریالیستی بعنوان مهد "دیکتاتوری معرفی میگردند.   از نظر آنها محور عمده امروزین گذار تاریخی از"دیکتاتوری" میباشند، که شاخص بارز آن را باید در قدرتمدارانی از قبیل حکومت های چین کمونیست و روسیه و کوبا و ونزئولا جستجو می نمایند.

احزاب چپ ایرانی نیز وقتی  از سوسیالیسم فاصله گرفته و  استراتژی عمده خویش را بر محورهای سکولار دموکراسی تنظیم می نمایند، روز به روز به میزان بیشتری به حاکمیت  های قدرتمداری امپریالیستی نزدیک تر شده و به نیروهای ضد نظام های قدرتمداری های حاکمه در "چین"، "روسیه"، " کوبا"، "ونزئولا"  و غیره تبدیل میگردند. این موضع گیری آنها در مناسبات این احزاب با نظام جمهوری اسلامی ایران نیز تاثیر مستقیم میگذارد.

دموکراسی

تنظیم مناسبات قانونمند در میان قدرتمداری حاکمه  جوامع بر پایه "دموکراسی" استوار میباشد. قدرتمداری و ثروتمداری حاکمه در جوامع نه تنها قادر میباشند قوانین و مناسبات را به نفع خویش تنظیم و تعدیل نمایند، بلکه همیشه شبکه کلیدی کنترل، تصمیم گیری و اجرائی نظام حاکمه را در اختیار خویش نگه میدارند.

اگر در "دموکراسی" یونان قدیم، فقط مرد های یونانی حق نظر و رای داشتند، در همان موقع "غیر یونانی ها"، "بردگان" "زنان" و اقلیت های دیگر از این حقوق محروم بودند. در مهد دموکراسی اروپائی و غربی، تا همین چندین دهه قبل بیش از نصف جمعیت جوامع "زنان" و "بومیان"  از حق رای محروم بودند. تازه، موقع رای دادن هم، باید به یکی از جناح های قدرتمداری حاکمه در مقابل جناح دیگر رای میدادند.

سقراط به فرمان و  دستور سنای آتن به مرگ محکوم شده و جام شوکران را سر کشید. رای اکثریت نه تنها بر پایه های  حفظ قدرتمداری حاکمه و جهالت و خرافه پرستی اکثریت استوار بود، بلکه این رای استوار بر ستون های قانونمداری دموکراسی،  بصورت پوپولیسم و خرافه پرستی اکثریت حاکمه در سنای آتن تبلور  یافته، قادر گردید تا زبان سقراط را از حلقوم بیرون کشیده و به نام دمکراسی، آزادی بیان را زنده به گور نماید. کاری را که "دموکراسی" یونان قدیم با سقراط نمود،  تابلوی زنده همان کاری است که امروز، کلیت و تمامیت دموکراسی غربی با امثال "جولیان اسانژ" ها میکنند.

 دموکراسی این فرصت را برای عوام فراهم می نماید تا بتوانند حرفشان را بزنند، بدون اینکه در چهارچوبه محدوده های دموکراسی چندان قادر بوده باشند تا کاری برای تغییر دادن بنیادی در جامعه ایجاد کرده باشند. زمانی که حزب دموکرات آمریکا به اعضا و هوارادان خویش اعلام میکند که اگر "برنی سندرز" از طرف حزب کاندید میشد، آنها به "دونالد ترامپ" رای میدادند. وقتی که سناریوی مشابه در مورد "جرمی کوربن" در انگلیس اجرا میشود، میتوان به وضوح دید که از دیوارهای بلند خط قرمز تعیین شده برای چهارچوبه "دموکراسی" نمیتوان به سوسیالیسم گذار کرد. این در حالی است که تنها میتوان از ظرفیت های محدود ایجاد شده در شرایط دموکراتیک، برای ترویج و تبلیغات و بسیج سوسیالیستی  استفاده نمود.

سوسیالیسم

سوسیالیسم، مالکیت و مدیریت واحد های اقتصادی را به دست کارگزان و دیگر زحمتکشان در ساختارهای واحد ها، و نهادهای نمایندگی انتخابی مردمی باز میگرداند. از این طریق ارزش افزوده نیز تحت مدیریت جمعی همان واحدها، یا واحدهای اجتماعی انتخابی مردمی در راه پروژه های اقتصادی، بهداشتی درمانی، آموزش عمومی، حفاظت از محیط زیست و غیره  به نفع خود زحمتکشان بکار گرفته میشود.

تنظیمات قانونمندی مناسبات مدیریتی، کنترل و هدایت این نهادها و پروژه ها، بر اساس مدیریت مردمی از طریق نظام انتخابات درون گروهی میباشد. سوسیالیسم، دموکراسی را از دایره تنگ قدرتمداران حاکمه به میان عوام و عموم جامعه کشانده و از طریق پایبندی های استوار به نظام حقوق بشری و انتخاباتی مردمی، قدرتمداری، کنترل، مدیریت و هدایت اجتماعی را به دست خود زحمتکشان باز میگرداند.

سوسیالیسم، تضمین میکند که قدرت سیاسی حاکمه نه در دست اقلّیتی که اختاپوس وار به مکیدن خون اکثریت جامعه میپردازند، بلکه در دستهای نمایندگان واقعی کارگزان و زحمتکشانی که در سندیکاها، اتحادیه ها و احزاب سیاسی خویش متشکل میباشند قرار گرفته باشد. تنها در این صورت میباشد که برنامه ریزی ها و پروژه های اساسی، بلند مدت و استوار به نفع عموم جامعه قابل پیاده شدن و اجرا میباشد.

یا سوسیالیسم، یا دموکراسی

اگر "سوسیالیسم" را به عنوان هدف استراتژیک و محور عمده راهکاری احزاب و سازمان های چپ بدانیم، دموکراسی بعنوان بستر و وسیله ای برای رسیدن به آن هدف میباشد. تست و معیار سنجشی قدرتمندی اصول دموکراتیک یک جامعه را  بر اساس میزان پایبندی آن به آزادی و حقوق بشر میتوان مورد سنجش قرار داد. در جوامعی که به ظاهر دموکراتیک میباشند، اما حقوق بشر و ازادیهای فردی و اجتماعی توسط اختاپوس هزار سر شبکه های حقوقی قضایی، فرهنگی و دینی، امنیتی و اطلاعاتی و شبکه های قدرتمداری مالی نظامی امنیتی پشت صحنه ها کنترل میگردند، گذار دموکراتیک به سوسیالیسم تقریبا غیر ممکن میباشد.

انتخاب "سوسیالیسم" بعنوان استراتژی محوری دوران امروزین گذار تاریخی جامعه جهانی و تک تک کشورها،  گذار از امپریالیسم و حاکمیت سرمایه داری های کمپرادور مالی، نفتی، نظامی، رسانه ای و غیره را محور اصلی راهکارهای خویش تعیین میکنند.

 انتخاب "گذار و تعمیق دموکراتیک اجتماعی" بعنوان استراتژی محوری گذار از طرف احزاب چپ، آنها را از احزاب سوسیالیستی به سطح احزاب حقوق بشری تنزل داده، گذار از سرمایه داری را از برنامه های آنها به حاشیه میگذارد و آن را با تعدیلات، تنظیمات و اصلاحات در این نظام جایگزین میکند. این انتخاب این احزاب را در کنار قدرتمداران حاکمه امپریالیستی که با بزک کردن های دموکراتیک صورت های خون آلود خویش را همیشه خندان نشان میدهند قرار میدهند و همیشه رقیبان جهانی خویش را با اتهام  "دیکتاتوری"  به دشمنان استراتژیک خویش تبدیل نموده و از این طریق به آتش افروزی های منطقه ای میپردازند.  احزاب چپی که در این پردایم قرار میگیرند، در کنار قدرتمداران امپریالیستی و در مقابل رقیبان جهانی آنها قرار میگیرند.

همزیستی سوسیالیسم با دموکراسی و حقوق بشر

از این نقطه نظر که سوسیالیسم بر محور نظام انتخابات از پایین و سازماندهی کارگران، زحمتکشان و دیگر اقشار و طیف های اجتماعی در نهادهای صنفی و سیاسی آنها مبتنی میباشد. از این خواستگاه که سوسیالیسم یک نظام انتخاباتی و خودگردانی  و خود مدیریتی اجتماعی  از پایین به بالا میباشد.  در عین حالیکه خود این ساختار و نظام مدیریتی در نفس خویش به میزان بیشتری از آنچه در جوامعه سرمایه داری شاهدش میباشیم دموکراتیک میباشد، به موازات آن باید بر پایه های پایبندی قانونمند و مستحکم بر موازین آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق بشری مبتنی بوده باشد.

بدون امتزاج قدرتمند موازین آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق بشری با نظام دموکراتیک جاری در سازماندهی سوسیالیستی و نظام مالکیتی و مدیرتی خودگردانی اجتماعی، این نظام میتواند به محمل حاکمیتی محفل های مافیائی قدرتمداری دیگری تبدیل گردد که دوباره در شکل دیگری همان نظام سرمایه داری را از درون و در اشکال دیگری احیا و بازسازی خواهند کرد.

خلاصه

خلاء برآمد احزاب چپ و  سوسیالیستی را در مبارزات ضد امپریالیستی –ضد  سرمایه داری جهانی را  نیروهای جایگزین اجتماعی سیاسی دیگری پر می نمایند. در حالیکه خط قرمزهای دموکراسی در کشورهای آمریکا و انگلیس و دیگر دموکراسی های غربی اجازه نمیدهد تا برآمدهای توده ای سوسیالیستی بتوانند از طریق "برنی سندرز" و "جرمی کوربن" ها به برآمدهای سوسیالیستی گذار نمایند، نیروهای اجتماعی دیگری از این آتشفشان در حالت غلیان به نفع خویش استفاده نموده و بر اموزاج این طوفان ها سوار میشوند.

یکی از این نیروهایی که در خلاء برآمد سوسیالیستی احزاب چپ در شرایط اتشفشان و طوفان های مردمی ضد سرمایه داری از این برآمد سوء استفاده می نمایند، نیروهای ناسیونال فاشیستی میباشند، و نیروهای دیگری هم که  این خلاء را پر می نمایند، ارتجاع خرافه پرستی دینی در لباس های مسیحیت، اسلام و یا دین های دیگر میباشند.  ترکیب همزمان ناسیونال فاشیسم و ارتجاع دینی در تظاهر به  حمایت از زحمتکشان و در تظاهر به مبارزه با سرمایه داری و امپریالیسم، میتواند تاثیرات ویران گرانه همطراز و گاه خطرناک تری از خود امپریالیسم بر جامعه بشری بر جای بگذارد. تنها کافی است به نمونه های نظام جمهوری اسلامی ایران، دیکتاتور فاشیستی اردوغان، ناسیونال فاشیسم دونالد ترامپ و دهها نمونه دیگر اشاره کرد.

دنیز ایشچی

2 نوامبر 2020

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.