رفتن به محتوای اصلی

رد اسلام سیاسی و تاریخ خونبارش
18.11.2020 - 18:29

زنندگی ولایت و هرزگی دین دولتی ملاها و مکلاها، این واقعیت تلخ و آشکار 42 ساله در ایران و جهان دیگر بر کسی پوشیده نمانده و نیست؛ آنهم بویژه برای ما، مردمی که پس از دوران بلند ستم شاهی و فروریختن تاج و تخت آن، دوباره با پای خسته و کمر شکسته برخاستند، و اگرچه بی تجربه بودند اما، اسلام سیاسی را البته با امید به رهائی خویش پذیرفتند و از آن پشتیبانی جانی و مالی کردند و ناآگاهانه و بیشتر با سرو کله تعصب مذهبی در دام تبهکار درغگوئی همچون خمینی و جهنم حکومت اسلامی او گرفتار شدند؛ ناخواسته با خردکشی های ولایت فقیه مطلق کنارآمده و همراه شدند؛ و با وجود تن و جان سربراه و توانای خود شگفتا، با نازائی، نادانی و واماندگی نظام فرقه شیعی، پویائی را به باد فنادادند، آنهم با ساختاری چنین کهنه، مرده و همیشه ایستا و دشمنی افکن همگام شدند و دهه ها با وجود اشکال بیشمار فسادهای دستگاه خودکامه آخوندی به ان وفادار شدند؛ در زنجیر قوانین ضدبشری و واپسمانده عصر شترچرانی اسیرشده، و با آن بخاطر دستیابی به رحمت خدا سازگارشدند. حیرت انگیزتر اینکه: بخشی از ساده دلان پاکباخته ای هنوز هم هست که گرفتار در کمند ریای دین دولتی اند، و غارتگران را که دیری ست دار و ندارشان را چاپیده یاری می دهند. آنها رژیمی را یاری می دهند که درد بی درمان تباهی های ماست، و هرآن با ماجراجوئی هایش می رود که هستی همگان را به اعماق مرگ پرتاب کند و هرکرام از آنها می دانند که خواری و زاری و نابودی روزانه زندگی ما جز پشتوانه اشرافیت ملاجماعت نشده است.

 

برای مای دردمند و بلای ملازده دیدن این همه ستم و جنایت و کشتار و سرگذشت تلخ و سیاه انسانی که هرآن بر نوع انسان مظلوم و محروم می رود ناگواراست، و همچنین پرسش از چرائی بردباری باورمداران شیعی از چنین رژیم پست و پلیدی که از یکسو فرزندان سران آنها آگاهانه و برای رهائی خود از جبر و جور اسلامی ـ آخوندی به اروپا و آمریکا گریخته اند، و از سوی دیگر بیدادرسی، بدسرانجامی، بیکاری، گرسنگی و بی پناهی میلیونی کارگران و توده های جان بلب رسیده بسیار دردآورست که پایانی برآن نمی رسد؛ بویژه آنگاه که تماشاگر خودشیفتگی خامنه ای خائن و سران ریز و درشت بدکردار حکومت اعدام و ترور باشی، و ببینی و بدانی که این بساط بنده پرور همچون همیشه تاریخ جز اینچنین نبوده و در اساس هم، بازتاب هایش نشانگر بی شرمانگی کلیت اسلام تاریخی دیروزی و امروزی دین دولتی می باشد. پرسش این است(( ستم پذیری ما آنهم با نام خدا و جلب رضایت اش در سرسپردگی به ملاها)) تاک؟! فریبخوردگی ناآگاهانه دیروز ما از خمینی قابل چشم پوشی ست، ولی برتابیدن کنونی اینمرض مهلک، جز گمراهی هولناکی بیش نیست که همچنان در میان خود بربادرفتگان پدیده ای فریبنده و وسیله ای کشنده عمل کرده است که هدایت نسل کشی هایش در دست آخوندها بوده و هست که می بایست نچندان دور مورد بازنگری بنیاد همه ی ما قرارگیرد تا به بقای عمرش در اعماق اجتماع پایان دهیم.

 

آری، این بسیار هراسناک است که ببینیم و همگی ما در ایران اسلامی می بینیم که بردباری باورمندان شیعی که خود در اعماق جهنم اسلامی جزغاله شده اند نرمش پذیر است و این آسیب زائی دینی بسان بار هولناکی ست که کمر کوه احد معروف را می شکند؛ کوهی که برپای آن بقولی، مسلمانان با مشرکان جنگیدند تا سعادت اخروی و زندگی بهتری بیابند که تاکنون نیافته اند! جنگ کر و کوری که هنوز میان توده های ساده دل و بسود حاکمان مزورشان در هرسوی منطقه و جهان ادامه دارد. این براستی دردبار و هراسناک است که با وجود هزارها گندزدگی و تباهی و تاراج اخلاقی، و همزمان با نابودی های کلان دین دولتی از ارزش های انسانی، آنها "متعصبین مسلمان" همچنان تاب تبعیت و سرسپردگی در برابر تحمیقگران و تاراجگران خود را دارند و توان خود فریبی خویش را خود مهیا نگه داشته و پیگیر جان رنج پذیر و خونین شان را به تیغ اسلام سیاسی سپرده و پیشاروی دشمنان خویش و نوع انسان، پیوسته گوش بفرمان خدا ( که همان آخوندها باشند) می دهند سر مطیع برابر تبهکاران فرودمی آورند. هولناک تر اینکه با شکم گرسنه و از باور ناخودآگاه خویش سرخورده، نای بندگی بازسازی کرده و کلاهبرداران پلیدشان را با وجود هزارها پلشتی و رسوائی های داخلی و جهانی همچنان برمی تابند.

 

مگرنه که این سرکردگان هرزگی و پاسداران حماقت دین دولتی هنوز در ایران، منطقه و جهان میدان تاخت و تاز دارند! پشتوانه  این قلدری های چیست و کیست؟ مگرنه خود "نظام" ما لگدمال شدگان دین دولتی را پیگیر و با بهانه های کافرستیزی و نوکران استکبار بجان همدیگر می اندازند و از خون ما جام رهبری الهی شان را سرمی کشند و کاخ های میلیاردی خود را برمی افرازند؟! آخر تاکی؟ پرسیدنی ست! چگونه ممکن است با اینهمه واماندگی، افسردگی، سرخوردگی، ستمکاری، ستم پذیر ماند! و برده وار و بندگی را با جان و استخوان و پوست خود دید و لمس کرد، و زمینگیرشدگی را بجان خرید،؛ و خواری و زاری و بربادرفتگی زندگی دیروز و امروز خود و همنوعان را ندید و بدتر از همه ایستاد و گفت من مسلمان متعهدم؟ خوب مسلمان باش، ولی از حق حیات و سهم زندگی انسانی خود نیز بپرس که او و فرصت های سوخته اش کجاست؟!

 بنابرین، یکجای پای این شناخت تجربی و تاریخی ما از اسلام 1400 ساله همچنان می لنگد و دستکم بایسته همگانی ست اسلام امروزی را با زبان خود اسلامیست های از بیت رهبری رانده شده دوباره خواند و شنید و نتایج اش را در دست خرد و دانش اجتماعی طبقاتی بکارگرفت و خوب دیدش و بارها بازدیدش کرد و به ادعاهای رهبرانش با چشم تردید و پرسش نگاه کرد. چراکه بیش از این نمی شود این اسلام و اشرافیت رهبران ستمکار و حیله گر آنرا در راه نه خود که ای بسا راه خدا ندید که هرگز هم مردمگرا نبوده است و روال تاکنونی اش نیز بنا به تاریخ آن مسیر رهائی نوع انسان نبوده و و اهرم دوستی و مشی مسالمت آمیزی هم نیست.

 

زیرا: آنچه ما از حکایت های متنوع تاریخی دوست و دشمن اسلام و یا کثافتکاری های کنونی دین دولتی خوانده و شناخته شده است و یا بخش ناچیزی از گستره ی فجایع همین حکومت و توسط خود مغضوبین بیرون درزکرده و بدستمان آمده و می آید اینگونه است که این دین و گذشته اش، و دستگاه سیستماتیک ولائی امروزه اش جز یکراست بنده و برده پرور نبوده و نیست؛ و برای گردانندگانش همین خردانسان ستیزی آن جز دکان قدرت مفت برنده نبوده، و باورمداری دینی افراد جز ابزار برای ثروت اندوزی از جان و مال فقرا و باورمندان این دین بسان دیگر ادیان ابراهیمی نمی تواندباشد و نبوده و نیست. چراکه از خود "محمد رسول" بگوئیم، وی فردی بسیار جاه طلب، دارا و از اشرافیت آنروزگاران بوده که با تمول و دارائی های فراوانش می توانست در تجارت بهره کشانه انسان از انسان جز بسود خویش و انباشت ثرون نیندیشد و نمی اندیشیده است! و همو با مکنت و توان مالی خود قادر شده بوده تن به تصاحب یکجا ده ها زن رسمی و صدها زن صیغه و...برای ارضای خواسته های جنسی خود دهد و بی کم و کاست و بی پروا داده است.

 

اوی " محمد رسول خدا"هرگز جایگاه خود و منافع طبقاتی اش را همسان با باورمندانش در یک سطح ندیده و ارزشگذاری انسانگرایانه خود را با هیچکس برابر نساخت و ظروف مرتبط شان را که( حق یکسان سازی زندگی باشد ) را همگون همدیگر و بی تبعیض درنمی یافته است و مریدانش هم همچنان و تا بامروز مدافع و منادی این برجستگی ویژه و خداددادی در او می باشند. در حالیکه: او آسمانی بود ولی در زمین، ملکوتی زندگی نکرده و بیشتر زندگی بسیار ناهنجار و گرایش های عمیق اشرافی اعیانی داشته است! او ارج نشین بود و زنباره، و چرخان میان زندگی پرجلال و شکوه و گردیدن پی تصرف و تسخیر و، از همینرو بسوی جنگ و قدرت یابی می رفت و در پهنه ی زندگی زنبارگی اش همین کافیست که بپرسیم: که در او چگونه توان و تاب بردباری ویژه ای موجود بوده که وی توانسته با یاری آن، جواز همخوابگی با عایشه دختر 9 ساله ی عمر بدهد؟! پرسیدنی ست کدامیک از ما توان چنین بی پروائی خاصی را در خویش سراغ داریم که او داشته است؟ چگونه این پیامبر نمی توانسته برابر امیال غریضی خود کاری را انجام دهد که برای فهم اخلاقی اجتماعی من امروزی بیگانه است. آیا او به زنان خود نیز توان چنین فرصت هائی داده است؟ من با همه ناخوانائی هایم به چنین فرهنگ دینی، آزادی های عقیده و وجدان را حق همگان می دانم ولی دگرگونی بنیادی و جابجائی های اصول انسانی هر ایدئولوژی و ادیانی را آرزومی کنم؛ زیرا اصل بودن و شدن را ادیان ابراهیمی نمی پذیرند وگرنه بهسازی آن نه تنها بسود بشریت که بیشتر بسود مریدان و باورمندانش آسان تر و مفیدتر می شد. "در حالیکه ادیان با اصول ازلی و ابدی شان و از جمله همین اسلام محمدی از دیرباز تاکنون جز به تلاشی "اتحاد" همبستگی طبقاتی ما نینجامیده و هیچکار انسانمداری بسود هموندی دردمندان کارمزد و زحمتکش نکرده اند. "

28 آبان 1399به قضای اسلام نگاه کنیم که چگونه و بیرحمانه و تبعیضگرایانه در برابر خود مسلمانان چنددست، متفاوت و نابجاست! آیا دیده اید یک ملائی یکجائی محاکمه علنی شود، آنهم در کشور اسلامی ایکه حکومت مطلقا ملائی و مکلائی ست و از دم جنایتکارانی رسوا هستند؟! چرا آخوند را پنهانی محاکمه می کنند؟ چرا این دین اینهمه بی مهر و خشونتگراست؟ چگونه نظام الهی ست که از اعدام ها و قصاص ها جمع تشریفتی و علنی برپامی کند!؟ چگونه و در کمال آرامش از چشم در آوردن و از دست، پا و انگشت بریدن شرمی ندارد وبی پروا و با غرور از چنین کیفرهائی که جز درندگی حیوانی نیست پشتیبانی کرده و درست در همان حال و بی شرمانه مدافعین حقوق انسانی را به سیاهچال هایش کشانده و زجرکش کرده و یا اعدام می کنند و اگر معترضان فریاد دادخواهی برآورند همچون آبان 98 مادران 1500 نفر بیدفاع را بداغ فرزندان شان نشانده و پیوسته می نشانند.

 

بسیاری از این ادیان و ایدوئولوژی های ضدبشری بتدریج دارای سیستم های فاسد و خرافی هولناکی شده و مانع بزرگ شکوفائی خرد انسان هستند و در دوران ما دین دولتی کنونی با فریب، زور و قدرت ساده دلان به مغز های مسلمانان وعده های دروغی داده بود که به بردگی اجباری در دربار شاه پایان می دهد که خود بمراتب ننگین تری از آنرا به بدبختی بیدادرسان افزود! بردگی ذهنی و ولایتگرایانه را حاکم کرد و خود برده پروری فناتیستی را رواج و اوج آسمانی داد که دیگر تمام قدرت اندیشیدن و تامل را از دست بیدادزدگان گرفت و ایران را به این روز سیاه کشانده که در در یکماه شش دانش آموز رامهرمزی خودکش می کنند. من نسبت به هر استدلال و تفکر خیالبافی که گارد حمایت از رژیم را بگیرد مخالفم. ما نیاز آگاهانه به رد اسلام سیاسی و تاریخ خونبارش داریم.

بهنام چنگائی 28 آبان 1399

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.