رفتن به محتوای اصلی

بگذارید حقایق نیز بیان شود
24.11.2020 - 16:35
تفسیر از:
ضیاء مصباح

 

مروری برگوشه ای حقیقی از تاریخ معاصر وطنمان در این روزها که هموطنان اغلب در منازل شان بسر میبرند و به نسبت فرصت بیشتری برای مطالعه و نقل رخ دادهای کتمان شده بزرگ مردان  را دارند لازم بنظر رسید ...هر چند که بطول تاریخ در همه جوامع به ثبوت رسیده که « هر چه بیشتر خدمت کنید خطا نیز فراوانتر»  آنهم در این کشور که اصطلاحا میگویند : دیکته ننوشته نمره اش 20 .... و عامل اصلی مصرف کننده گی و در کنار گود بودن و صرفا نظاره کردن و ایراد گرفتن از همین فرهنگ نشات گرفته - که چنین مباد ! تا چه قبول افتد ...در چنین روزهائی بود : وقتی رضا خان با سپاه خود از دروازه قزوین وارد تهران شد هوا سرد بود .
 با صحنه های عجیبی روبرو شد.در پاسخ سئوالاتش 
به او گفتند : مردم بیمارند جمعی ابتلا به سوزاک و سفلیس دارند، جمعی گرفتار تراخم و سالک و شپش بقیه هم از صدقه سر‌ انگلیسی ها سوخته تریاک را گرانتر از تریاک میخرند و نئشه کنار جوی آب هستند.
رضا خان از دروازه قزوین به باغ شاه رفت که خارج از تهران بود و سپاه را آنجا برد.
این قصر متروکه مظفرالدین شاه بود که بعدا پادگان باغ شاه شد. این باغ متروکه نگهبانی داشت بنام میرزا حبیب  که به رضا خان گفت: چرا به باغ شاه آمدی، به کاخ گلستان میرفتی؟
رضا خان گفت: قصدم کشور گشایی نیست برای سروسامان دادن به این خراب شده آمده ام.
اما نمیدانم چه کنم؟
کدام را درست کنم؟
یاغی ها را دستگیر کنم؟
۷ کرور ( ۳/۵ ملیون تومان )پول بدهی محمد علیشاه و احمد شاه را که از بانک استقراضی روس و انگلیس گرفته اند را پرداخت کنم؟
یا این مردم را شفا دهم؟
میرزا حبیب  گفت: به وضعیت خودت سروسامان بده.
اگر به این رعیت سروسامان دهی پای برهنه خواهی رفت ..
بیست سال گذشت.
رضا شاه یاغی ها را سرکوب کرد.
بدهی بانک ها را پرداخت کرد.
شهر ها را امن کرد.
شفا خانه درست کرد.
بیمارستانهای نجمیه، امیر اعلم، طرفه، سینا، فارابی، لقمان، ادهم و ۵۰۰ تختخوابی یادگار آن دوران است.
پرفسور یحیی عدل از فرانسه به ایران آمد. در دانشگاه طب شاگرد تعلیم داد. پزشک تربیت کرد.
رضا شاه جاده ساخت.
راه آهن ایجاد کرد.
بندرگاه ساخت و اداره شیلات و اداره چای را تاسیس نمود.
شهربانی و کلانتری و آگاهی و پزشکی قانونی احداث کرد. پادگان ها را به خارج شهرها منتقل نمود.
تونل زد، پل ساخت. بزرگ ترین بیمارستان و دانشگاه خاورمیانه را ساخت انستیتو پاستور را افتتاح کرد .
برای کچلی دستگاه برق ازفرانسه وارد کرد
دادگستری و وزارت دارایی درست کرد. بانک شاهنشاهی، بانک ملی و
بانک کشاورزی را تاسیس کرد. آموزش و پرورش را بنا نهاد. حدود جغرافیایی و مرزهای ایران را مشخص کرد و سامان بخشید. یاغی های وطن فروش شمال کشور را که اکنون با تحریف تاریخ بعنوان آزادی خواه از آنها یاد میکنند، سر جایشان نشاند و مناطق شمال که توسط میرزا کوچک خان و دار و دسته او به روس ها فروخته شده بود را پس گرفت. پول رایج مملکت را دوباره معنا بخشید و به معاملات تهاتر و پایاپای پایان بخشید. افراد مسن را از کشیدن سوخته تریاک نجات داد و کوپن تریاک را در داروخانه ها، تعریف نمود و اداره تنباکو را تاسیس نمود. با معتادان کم سن و میانسال به شدت برخورد میکرد. پوشیدن زیر پیراهن و شلوار راحتی توسط مردان در مقابل چشم عموم را ممنوع کرد و برایش مجازات تعیین نمود. بیماری های واگیردار را ریشه کن نمود. احتکار را برانداخت و محتکران و کم فروشان را سخت مجازات نمود و قحطی را پایان بخشید. به کشاورزی سر و سامان داد و به لای روبی و احیاء مجدد قنات کشور پرداخت و در سایه تاسیس بانک کشاورزی، اداره قلعه را تاسیس نمود و مملکت را از قحطی نجات داد. به واژه حرمسرا پایان داد و بعد از کوروش کبیر، اولین پادشاهی بود که حرمسرا نداشت. در تمام پروژهای ملی چون احداث راه آهن ملی و ساخت راه ها و پل ها و پادگان ها، شخصا حضور داشت و مرتبط سرکشی می کرد. جلوی سوء استفاده برخی مداحان از مداحی و تجاوز به عنف توسط آنها را گرفت و تکیه دولت را با نظارت کامل، بنا نهاد. صنعت چاپ را راه اندازی نمود و دانشگاه تهران را به پیشنهاد روانشاد پروفسور حسابی، تاسیس نمود. شهرداری ها را نظم بخشید و اصول خیابان کشی را در ایران اجراء نمودتاکسیرانی را احداث نمود و حمل و نقل عمومی را بنا نهاد.آنهم بدون نفت یا فروش منابع!
حدود بیست سال گذشت متفقین خاک ایران را اشغال کردند تا رضا شاه کبیر بنیان گذار ایران نوین کشور را با مشتی
خاک وطن، را ترک کند و جالب اینکه این همه خدمات اساسی و بنیادی را در مدت کمتر از بیست سال و بدون داشتن درآمد کشور از فروش نفت و منابع زیرزمینی و منابع طبیعی، در نبود امکانات و تجهیزات و ادوات مهندسی امروز دنیا ، با مردمی گرسنه و قحطی زده و بیمار و بی سواد انجام داد و جالب تر آنکه امروز عده ای بی انصاف و بی سواد او را پا منقلی می نامند!!!
وقتی میخواست در بندر عباس سوار کشتی ماهاراجه تنتورخان شود پیر مردی او را صدا زد،رضا شاه ایستاد!
سپس ازش پرسید: خواستم ببینم بعد این همه خدمت بکشورت با پای برهنه میروی یا با کفش؟ اشک رضا شاه را مردم برای اولین با ر دیدند ....آن پیر مرد همان حبیب نگهبان باغ بود !

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

ضیاء مصباح
برگرفته از:
اطلاعات و اسناد مربوط
تاریخ معاصر / خدمات رضا شاه

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.