شانزده آذر ۳۲بروایت شاهدان عینی / در شصت و هفتمین سالروز وذکر خاطره ای به احترام شادروان محمد ملکی (ضیاء مصباح)در مرخصی هستم و عرض کرده بودم تا پایان ماه مطلبی نخواهم داشت ..اما فوت استاد وار سته دکتر ملکی اجازه نداد ...
چنانکه افتد و دانی در سالن انتظار دادگاه اوین در انتظار ورود به شعبه بودم که شادروان محمد ملکی ودر معیت ایشان اقای محمد نوری زاد وارد سالن انتظار شدند و در صندلی خالی کنارم جلوس فرمودند .. بعد از دقایقی برسم همیشگی نوری زاد برخواست و روبروی جمع حاضر داد سخن داد و بی باکانه با گذر به عملکردها راس تا ذیل را آنچنانکه میبایست بزیر سئوال برد ، در میانه صحبت شادروان ملکی با عصا برخواست و در کنار نوری زاد قرار گرفت و با سر گفته های همراهش را تائید میکرد ... در این هنگام میانسالی حدودا 40 ساله نشسته برجای خود با ادبیات خاصی به این دونفر که از کلامش برمی آمد آن دو بخوبی میشناسد پرخاش کنان گفت : که این جا ادا مه صحبت ندهید و.... شاید می پنداشت در آن محیط بااین ترتیب امتیازی بگیر د ... استاد وارسته شادروان ملکی با خونسردی تمام آنچنانکه پیوسته باور داشت به معترض گفت : تو باید وکیل باشی و برای دفاع اینجا آمدی ؟ معترض که مزین به ته ریشی بود تائید کرد ،روان شاد ملکی با صدای رسا خطاب به این فرد فرصت طلب گفت : حاک برسر تو و افرادی امثال تو که به جای دفاع از حقوق مردم و تائید آنچه بحق نوری زاد میگوید و گفتاری دراین مکان آنهم بدون واهه که در شعور تو برخلاف وظیفه ات نیست و درک آنرا نداری - چنین میپندارید و ابلهانه خلاف وظیفه و شغلتان عمل میکنید ..... میانسال معترض بسرعت به دلیل نگاه تائید آمیز حضار که عموما جرات بیانش را نداشتند سالن را ترک نمود و جالب اینکه مامورین تا پایان این واقعه ساکت و ناظر صحنه بودند و نهایتا مامورانی دیگر آمدند و واقعا با احترام مبارزین نستوه را با خود به داخل ساختمان بردند و شبانگاه آنروز تلفنی از اقای نوری زاد جویای چگونگی شدم که گفت پیوسته چنین میکنم و استاد نیز می آید تا دلیل ممنوع الخروجی خود را بداند که پاسخی به ایشان نمیدهند ... راهش پر رهرو باد.
استاد ملک اراء تازه درس را شروع کرده بود که گروهبانى مسلح در حالى که مسلسل را به سینه مستخدم جلو درب کلاس هدف رفته بودبدون درک حرمت کلاس وارد شد و پشت یقه 2 دانشجو را گرفتو بیرون کشید، کلاس به هم خورد … سربازان، مسلسل به دست، در سرسرای دانشکده پخش بودند. دانشجویی با صدای رسا فریاد زد : ”دست پلیس از دانشگاه کوتاه”. بعد از این شعار، تیراندازى با مسلسل شروع شد و سربازان سقف، ستونها و دیوارها را به مسلسل بستند. چند نفر از دانشجویان به زمین افتادند، رادیاتور شوفاژ در اثر تیراندازى سوراخ و آب در صحن سرسرا جارى شد و با خون دانشجویان درآمیخت.
سربازها تمام کسانى را که درازکش کرده بودند، بیرون بردند. سه نفر در سرسراى ورودى غرق در خون بر جای ماندند: مصطفى بزرگنیا، احمد قندچى و آذر (مهدى) شریعترضوی/ …نیروی مهاجم دانشجویان را در کامیون های ارتشى ریختند و به دانشکده هنر های زیبا و سپس به فرماندارى نظامى و کشته ها را به سردخانه منتقل کردند. رئیس دانشکده فنی، مهندس خلیلى و معاونش دکتر رحیم عابدی بودو ریاست دانشگاه تهران را دکتر علی اکبر سیاسی پایه گذار استقلال دانشگاه تهران برعهده داشتند.
دکتر سیاسی در خاطرات خود با عنوان “گزارش یک زندگی” نوشت: با سپهبد زاهدی تلفنی تماس گرفتم و شدیداً اعتراض کردم که نمیتوانم، اداره امور دانشگاه را عهده دار باشم. گفت: “متأسف خواهم بود، اما دولت از اداره امور آنجا عاجزنیست.
در جلسه رؤسای دانشکده ها، پیشنهاد شد که جمعاً استعفا دهیم، دیدیم که این کناره گیری آرزوی دولت را بر آورده و استقلال دانشگاه را که قریب دوازده سال در استقرار و استحکامش زحمت کشیده بودیم، از بین می برد و یک نظامی یا غیر نظامی قلدر را به ریاست دانشگاه خواهند گماشت. در نتیجه تصمیم گرفته شد که به مقاومت بپردازیم .
همچنین درباره حضور خود در جلسه هیات دولت نوشته اند: وزیر جنگ سپهبد هدایت، در بودن من در جلسه دولت چنین گفت : اگر عضوی از اعضای بدن فاسد شود، آن را قطع میکنند، تا بدن سالم بماند، دانشگاه را هم در صورت لزوم برای حفظ مملکت باید از بین برد و منحل کرد… گفتم:تشبیه دانشگاه به یک عضو بدن و احتمال قطع آن صحیح نیست، عضو بدن را که قطع میکنند، از خود مقاومت نشان نمیدهد، …. در صورتی که دانشگاه از هزاران استاد ، دانشجو و کارمند متعهد ، زنده و پویا تشکیل گردیده و اگر مورد حمله قرار گیرد، به مقاومت خواهد پرداخت و از خود دفاع میکنند…
روزنامه اطلاعات سهشنبه ۱۷ آذر ۱۳۳۲: اداره پزشکى قانونى علت فوت سه نفر دانشجویان دانشگاه را چنین تشخیص داده است:
- 1. مصطفى بزرگنیا دانشجوى دانشکده فنى بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد شده و از زیر بغل چپ او خارج گردیده و بازوى وى بکلى خرد شده و خونریزى زیاد باعث مرگ وى گردیده ، بر پشت شانه راست اثر زخم سرنیزه دیده مىشود که تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود.
2. شریعت رضوى بهعلت زخم سرنیزه فوت کرده . سرنیزه استخوان ران راست وى را بهکلى خرد کرده و شریانها را پاره نموده و در نتیجه خونریزى زیاد مجروح درگذشته است.
- 3. احمد قندچى بهعلت اصابت گلولهاى که وارد شکم وى گردیده و احشاء داخلى را پاره نموده درگذشته است.
روزنامه اطلاعات ۱۸ آذر: در گزارش هیات بررسی مامور از سوی رییس دانشگاه :
دو نفر از دانشجویان از پشت پنجره ماموران انتظامى را که در بیرون دانشکده فنى مشغول گشت بودند مورد تدکرقرار دادند.
مامورین بوسیله سرگروهبان خود درصدد تعقیب دانشجویان برآمده و دانشجویان به کلاس مىروند. مامورین وارد کلاس شده و خواستار تحویل آنان مىشوند.
در این موقع وضع کلاس ودانشکده متشنج شده ،مامورین دو نفر دانشجوى مورد نظر را دستگیر و مضروب مىنمایند. در زمانیکه کلیه دانشجویان در کریدور طبقه اول دانشکده اجتماع نموده بودند یکى از دانشجویان شعار مىدهد، چون مامورین درصدد متفرقکردن دانشجویان برمىآیند، دانشجویان بهطرف دیگر کریدور فرار مىکنند. در این موقع از آن سمت چند سرباز مسلح با مسلسل دستى شروع به تیراندازى مىنمایند که در نتیجه آن سه نفر کشته و عده ای مجروح می شوند.
روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۱۹ آذر : دولت از واقعه غیرمنتظرهاى که روز دوشنبه در دانشگاه تهران پیش آمد متأسف و متأثر مىباشد و دستور داده است مرتکبین و محرکین حقیقى این واقعه را تحت تعقیب قرار دهند، دانشگاه محیطى منزّه مىباشد مخصوصاً براى دولت که مسئول تربیت نسل آینده است، ولى متاسفانه عده معدود که همه چیز را مىخواهند بر باد دهند در این مکان رخنه کرده و آنجا را سنگر تظاهرات خیانتآمیز قرار داده اند… دولت موظف است با نهایت جدیت به اینگونه ماجرا جوییها پایان دهد.
ضمنا شوراى دانشگاه اعلامیهاى به شرح زیر صادر کرد: دانشگاه با نهایت علاقهمندى بهحفظ نظم و آرامش در محیط دانشگاه، از واقعه روز ۱۶ آذر که برخلاف انتظار در دانشکده فنى روى داده متاسف مىباشد و امیدوار است به موضوع دقیقاً رسیدگى شود، از همه دانشجویان و کارکنان دانشگاه انتظار دارد که براى حفظ استقلال و احترام دانشگاه دقت نمایند تا نظایر این واقعه تکرار نگردد. دانشگاه به بازماندگان سه نفر دانشجویى که در این قضیه از میان رفتهاند تسلیت می گوید.
برادر شریعت رضوی : « به ما اجازه برگزار کردن شب سوم در خانه هایمان را هم ندادند؛ ولی در مراسم چهلم به خاطر پافشاری زیادی که کردیم فقط ۳۰۰ کارت که مهر حکومت نظامی روی آن خورده بود دادند. هر کس میخواست به طرف امام زاده عبدالله برود کارتش را کنترل میکردند».
برادر بزرگ نیا: «از طریق علم، شاه به پدرم تسلیت گفت و پیغام داد ۲۰۰ هزار تومان خون بها بدهند که جواب رد دادیم؛ بعد میخواستیم مجلس ختم و شب هفت بگیریم، مخالفت کردند. تا این که خودم پیش سرتیپ بختیار فرماندار نظامی رفتم و متعهد شدم اگر اتفاقی افتاد خودم مسؤول باشم. »
به خانواده قندچی گفته بودند که او را با شریعت رضوی و بزرگ نیا در امامزاده عبدالله دفن کردهاند. برادر قندچى می گوید: بعد از این که فهمیدیم برادرم را در مسگر آباد دفن کردهاند نبش قبرکردیم و او رادر امامزاده عبدالله در کنار دوستانش به خاک سپردیم( یادشان رادر این روزگار گرامی باید داشت.)
علم، وزیر دربار در خاطرات خود نظر شاه درباره نا آرامی های دانشگاه راچنین نقل کرده : تو و علیاحضرت معتقد هستید که بر اثربدرفتارى گارد دانشگاه این پیشآمد شده ؟ باید خیلى ساده لوح باشید که با یک انحراف کوچک گارد - کار را به اینجاها کشانده شود..
چه طور در دانشکده کشاورزى، پلىتکنیک و دانشکده فنى دانشگاه تهران از همه جا بیشتر عناصر مخرب یافت میشود ؟!
کار از جاهای دیگری هدایت میشود و جلو آن را خواهیم گرفت.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید