رفتن به محتوای اصلی

"کسانی که بخواهند بهشت را بر روی زمین بسازند، چیزی جز جهنم خلق نخواهند کرد"
50 سالگی و درسهای آن
06.02.2021 - 21:32

 

 

اقدام مسلحانه و یا آنچه که با ترمهایی چون "مباره مسلحانه هم استراتزی هم تاکتیک" و بعدها با تعدیلاتی"تبلیغ مسلحانه" نام گرفت، در واقع خطای سومی بود که با هزینه ای بس گزاف شروع شد و ادامه یافت،

پیش در آمد

این روزها سایت های مجازی وابسته به طیف فدایی از تبلیغات ونوشتارهای بزرگداشت رویداد  یا رخ داد "سیاهکل" اشباع شده اند. در سالهای اخیر، ما با چنین حجم انبوهی از تبلیغات و تولیدات نوشتاری در این رسانه ها روبرو نبوده ایم. دلایل واقعی چنین پیشواز گسترده برای را برگزاری بزرگداشت 50 سالگی سیاهکل را فقط رهبران حزب چپ و فداییان اکثریت به درستی میدانند. شاید، نارضایتی حزب چپ از خلف و عده  سازمان فداییان اکثریت که به جای انحلال خود وپیوستنن آن به حزب چپ، دوباره فعالیت خود را آغاز کرده است، این دو جریان را به رقابتی پنهان در بزرگداشت 50 سالگی سیاهکل وا داشته باشد. در عین حال تا کنون نشانه ای از اینکه چنین مناسبتی در پیوند با مسایل درونی کشور، مبشر و مروج پیامی برای نزدیکی و اتحاد عمومی نیروهای  وابسته به اپوزیسیون، در شکستن بن بست موجود در زمینه اتحاد و همکاری در برابر جمهوری اسلامی باشد، وجود ندارد.

معمولا، سن 50 سالگی در زندگی انسانها، سال طلایی و نقطه عطفی در بلوغ فکری و انباشت تجربیات آنان محسوب میشود، اما، آیا چنین انتظاری در میان ما و نهادهای سیاسی اپوزیسیون ایرانی واقعی است؟

برای مثال،بر اساس خاطره نویسیها وتحلیلهایی که در چند هفته اخیر در مورد دلایل پدیداری جنبشی به نام فدایی وپیامدهای آن منتشر شده است، به دشواری بتوان این 50 سالگی را، سال طلایی و یا تقطه عطفی در بلوغ فکری جریانات فدایی شناخت. مضامین این نوشتارها در اغلب موراد، نوعی نوستالژی و باز گشت به گذشته  را منعکس میکنند و کمتر نشانی از آموخته های بدیهی گذشت روزگار را به دست میدهند. برای داوری  نهایی در اینمورد، شاید بهتر میبود، منتظربرگزاری سمینار آکادمیک محققین چپ گرایی چون یرواند ابراهامیان، و نیز بزرگداشت 50 سالگی سیاهکل توسط حزب چپ و سازمان فداییان اکثریت میماندیم. اما شواهدی در دست است که هم بر گزاری سمینار یاد شده را با تجدید حیات دوباره سازمان "فداییان اکثریت" و تصمیم آنان به فعالیت مستقل جدا از حزب چپ، مربوط میکند و هم  به نوعی برای زدن مهر حقانیت از سوی محققین دانشگاهی بر دفتر راه طی شده نظر دارد. در هر صورت،برای داوری در مورد نتایج این سمینار و عیره به فرصت بیشتری نیاز خواهد بود.

به نظر نگارنده این سطور، طرح زیر در بر رسی درسهای سالگرد 50 سالگی سیاهکل میتواند مبنایی نزدیک به واقعیت را، برای تامل و بحث و گفتگو در این زمینه ارائه دهد(این طرح قبلا در نوشته دیگری به نام "8 تیری دیگر..."منتشر شده بود).

 

بی تردید بسیاری از آنان، که قبل و بعد از فاجعه انقلاب اسلامی، جان بر سر پیمان نهادند، نمیدانستند و نمیتوانستند باور کنند کسانی که "بخواهند بهشت را بر روی زمین بسازند، چیزی جز جهنم خلق نخواهند کرد.

رجوعی به بعضی از گفتارها و نوشتارهایی که در روزهای اخیر در مورد جنبش و سازمان فدایی منتشر شد، نشان داد که هنوز بخش مهمی با پیشینه فدایی، علیرغم اطلاع از سرنوشت "بهشت های جهنمی" پیشین، با توسل به حماسه و اسطوره و آرزو ، حاضر به باز اندیشی در بنیادهای راه طی شده پیشین نیستند.
در گذشه،  ستایش و تجلیل بیش از حد پشینیان و رهبران در سازمان فدایی (Glorification)، فضا را برای درس گیری از تجربه آنها و نقد راه طی شده می بست و به همین دلیل هم آن نوع برخورد، برای مدتی مورد نقد و ایراد بود، ولی دوباره نشانه های تازه ای از این نقیصه را، در رفتار و گفتار های روزهای اخیر شاهد بوده ایم.

آیا به راستی بزرگترین خطای فداییان مبارزه مسلحانه با رژیم شاه بود؟

میتوان به این پریش پاسخ مثبت داد و گریبان خود را رها کرد.
خوب، این پاسخ، بعد از این همه تحارب تلخ، مایوس کننده جلوه میکند. رهبران فدایی که اکنون بخش عمده ای از آنها اکنون در حزب چپ منشاء اثر بوده و در آن فعالیت میکنند، اگر با دانش و بینش و تجربه امروزی خود، یک سفر فرضی به زمان گذشته بکنند، من تردید ندارم که کم و بیش و هر یک به نوعی در خلوت خویش، به خطاهای بنیادی زیراذعان خواهند کرد. این رجعت را نمیتوان با استدلاتی چون آناکرونیسم وادعای ناهمزمانی تاریخی معیارهای امروز با آن ایام،  رد کرد-گفتمانهای مرتبط با سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی در آن زمان نیز، نمایندگانی را در جامعه ایرانی آن ایام داشتند-.

در آن ایام، ما بدون اینکه خود بخواهیم و برآنها آگاه باشیم، با ارتجاع مذهبی در داخل کشور از یکسو و "سازندگان بهشت های جهنمی" در عرصه جهانی از سوی دیگر، در یک صف واحد قرار گرفتیم. خطاهای ما، هم فلسفی-نظری و هم سیاسی بودند. مهمترین آن، باور به امکان برپایی بهشتی زمینی با اتکاء به اوهاماتی چون ماترالیسم تاریخی و مخلوطی درهم و برهم از تئوریهای مارکیسیتی-لنینستی-استالینیستی و مائوئیستی بود.
موجودیت یک امپراطوری روسی قدرتمند تحت عنوان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کشور کمونیستی چین و  کوبا برای ما در حکم شواهد زنده، غیر قابل تردید و قطعی برای رهایی بشر از قید سرمایه داری و امکان پذیری برپایی بهشت برین بر روی کره خاکی بود.

بعدها، تجربه زنده و از نزدیک بسیاری از ما در آن "بهشت سوسیالیستی" و بعد هم در "جهنم سرمایه داری" نظامهای لیبرال غربی، عمق فاجعه بار جهالت و نادانی ما را از حقایق زنده مرتبط با این دو جهان متضاد آشکار ساخت.
خطای بزرگ دوم پیشینیان ما، پیروی از نقشه و برنامه سرنگونی حکومت محمد رضا شاه بود. حتی اگر کسانیکه بعدا "تشکیلا ت فداییان" را برپا ساختند، دست به سلاح هم نمی بردند ولی برهمان برنامه کلی سرنگونی حکومت شاه پای میفشردند، صرفنظر از میزان تاثیرشان بر سیر روندها و رویدادهای واقعی در کشور، عملا و عینا درکنار نیروی اهریمنی ارتجاع دینی قرار میگرفتند، که نمایندگانش شیخ فضل الله نوری ها و نواب صفوی هایی بودند، که بالاخره درقامت خمینی بر علیه تجدد آمرانه ای که در حال باز کردن راههای توسعه اقتصادی - اجتماعی کشور بود، و بر علیه استبداد شاهی که به برخی از مهمترین حقوق شخصی و مدنی شهروندانش گردن گذاشته بود، شورش کرد. اما، این شورش حقیقتا به خاطر وجود و حاکمیت استبداد نبود، بلکه برعکس، به دلیل پذیرش همین حقوقها و ره جویی های راس این استبداد برای توسعه و مدرنیزاسیون کشور بود، که روحانیت و پایگاه سنتی آن را عمیقا متضرر میساخت (که همه این حقوق نیزبعدا توسط همانها بیرحمانه نابود شد).                                                                       
اقدام مسلحانه و یا آنچه که با ترمهایی چون "مباره مسلحانه هم استراتزی هم تاکتیک" و بعدها با تعدیلاتی"تبلیغ مسلحانه" نام گرفت، در واقع خطای سومی بود که با هزینه ای بس گزاف شروع شد و ادامه یافت، احساسات ضد حکومتی و ضد نظامهای لیبرال در جهان مدرن را در روح جوانان و روشنفکران کشور دمید، جانهای بسیاری را فدا کرد، تحت شعار آزادی، به یک نظام توتالیتری خلقی-سوسیالیستی، برای برپایی بهشتی جهنمی دل بست، و در جهالتی عمیق ازنتایج کارخویش، به مخالفت با دولت بخیتار برخاست و هر آنچه را که در توانش بود برای تند تر کردن فضای سیاسی جامعه برعلیه شاه و برای سرنگونی آن به کاربست.
حقیقت تلخ این است که هم جبهه شدن با ارتجاع خمینی در قبل از انقلاب اسلامی، و سپس سیاست حمایت از این ارتجاع درقالب نظام جمهوری اسلامی، نتیجه منطقی خویشاوندی جریان فدایی دربخشی از مهمترین بنیانهای فکری خود با اسلام سیاسی بود. فهم مشترک این دو از مقولاتی پایه ای چون: قدرت، استقلال، سنت و مدرنیته و  محالفت با نظم لیبرال جهانی، حقوق بشر، سکولاریسم و دموکراسی و...از مهمترین اشتراکاتی بودند که بعضا تا به امروز هم در نزد بعضی ها دوام داشته است.

آیا فداییان در این خویشاوندی با خمینیسم استثنا بودند؟

متاسفانه پاسخ منفی است. بخش مهمی از مخالفین حکومت شاه، مثل حزب توده ایران،  گروههای پراکنده چپ، مجاهدین خلق ایران، بخشی از وارثان جبهه ملی، و ملی مذهبیها در انواع آن، حتی آنهایی که در مقابل رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفتند، در اغلب این بنیانها با آن اشتراک و خویشاوندی داشتند و تعدادی از آنها، هنوز هم چنین پیوندی را در بنیانهای فکری خود، با افتخار حفظ کرده اند.

اصغر جیلو

06/02/2021

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

اصغر جیلو
ایمیل

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.