رفتن به محتوای اصلی

ایران، کنام ِدیانت و گورستان ولایت؟!
10.02.2021 - 13:55

در غروب خرد، خرد خوار و زار گشته ی خدا

گویند که ما،بیدارِ و برپا بودیم ـ

و دردا چنان نبود.

ما، در دامِ درگاهِ نان و آزادی،

سربسر خواب بودیم، گول خوردیم و گمراه شدیم.

+

وای بر ساده دلی ما، شرم و شرر بر نرمخوئیِ بینش ما

که توانستند،

چند تنی مُلا و مُکلا!

چنین با زبانی سیاه و وینگونه با رسمِ ریا، آنهم با نام و راهِ الله،

به سادگی نوشیدن آب، کور و کر و اسیرمان کنند.

و به دستِ و کولِ سادگی مان بند زنند

سوارِ جان و نان و توان مان شوند.

ودر گور خرفتی و گودالِ خرافه های بهشت،

خردمان را به جهنم شان بسپارند.

+

شگفتا و چرا ما، در پی نان و آزادی

گمراه گشته و پی آیه های رحمانی افتادیم؟!

و چنین در دچاری و ناچاریِ سرابِ سرگشتگی ها و تشنگی ها و گرسنگی ها اسیرشدیم

و بدین آسانی: لاشخوران بال های الهی شان را گشودند

بر دار و ندارمان تاختند، و آبِ حیات مان را سرکشیدند.

جان و نان مان را سربریدند و ربودند.

و نچندان دور آنها، رویای ما را از اوج سرخوشِ باور ـ

ناکار آمد و پُر ز ریش، بر سنگفرش ولایت پرتابم مان کردند

بر سنگفرشِ های سختِ تنگدستی و گرفتاری و درماندگی و مرگ!

+

هلا ای همدرد ما

درین دیار ریابار، نه نان است و نه آزادی و نه خدا

ما یکسر در دام و کام درندگانیمِ،

چون لاشه ای به کام شان که بارها جویده و دریده شدیم،

و نفس و قفس سینه های ما

زیر چکمه های اولیای دم خدا

لگد کوب و تباه شده اند.

ما، خود کرده هایِ بی گدار،

بنام امت، بذر سرسپردگی خود را کاشتیم.

و حالیا،

رویاهایِ دشتِ خشکِ بی کسی ها مان را می درویم

آنهم با دستانِ نادانِ خود، که نان و آزادگی را کشتند!

بر درگاه دروغ دیانت و ولایت سر سائیدند!

و با پای نادانی خویش به کشتارگاه ها رفتند و سر به تبر جلادان مهر سپردند.

+

 

وینک درین شبِ شبسواران،

دوباره چنگِ نرم تیزی بر ساز دل هستی، چنان خلیده و روز را می نوارد ـ که

از کِشتِ پُشت اندر پِشت ما، در سرزمین بهاران، دوباره آوای گرم امید می لولد

و از سر و کول و کاخ های خلافت دیوان،

هزاران نوا و نغمه و فریاد شور سربرآورده، وروشنای پگاه می روید ـ

و آزادی را می سرایند و می جویند.

+

در هر سوئی، بندگی به آسمان لعن و نفرین می گوید.

اسیران دوباره بر پا شده اند،

بر دشتِ سوخته و جانِ گریان، بوی آزادی فردا می وزد.

و بر زبان نشترِ تیزِ توده ها

فریادِ دریدنِ دیانت و چرکینِی ولایت جاری ست.

چراکه پایان شب سیه سفید است

و امید تنها نیست!

این ویرانه، کنام ِدیانت و گورستان ولایت نیست.

نوید هم تنها نیست بپا شویم.

 

بیست دوم بهمن 1399 بهنام چنگائی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.