در پاسخ به مقالهی دکتر دُشُکی به مقالهی آقای احمدی
"باز نمیخواهمت بهمن خونین سرشت"
شلّاقِ روزگار و رویدادها
یا
پند و موعظه؟
اینکه می گویند:
"شلّاق روزگار و رویدادها
آموزنده تر ازهر پندو موعظه است،"
به راستی، گفته ای بس زیبا و درست است و باید پذیرفت.
اگر این گفتهی دانشمندانِ باورمندِ برتجربه و آزمایش، یعنی دانشمندان دانشِ پرهاس و سرشت،(طبیعی) درست باشد که می گویند:
"هیچکس در یک آب دو بار شنا نمی کند"
پس باید پذیرفت که:
همه چیز و همهی ذرّاتِ جهانِ هستی، از ماده گرفته تا مینویات، از اخلاق گرفته حتّا مانا و اشکالِ تکاملیِ "حقّ"، همه و همه، در تغیراند.
بگفتهی فیلسوف بزرگ راسل، من خود را فدای هیچ حقیقتی نخواهم کرد، زیرا آن نیزجای خود را به حقیقتی دیگر خواهد داد.
نیز می دانیم که بسیاری از آنچه دیروز اخلاقی بودند، امروز اخلاقی بودنِ خود را از دست داده اند.
با پذیرشِ چنین کرویزی(منطقی) پس جا دارد "ازیز دادیاری" که در روزگار جوانی گاه، پیشنمازی مردم را در شهرستان اێرانشهر بر دوش گرفته بود، در روزگاری دیگر، به ملّی
گرایی پرداخته و همدل با ناصر و پاتریس لومومباها شوَد. روزگاری دیگر، باز دست از هر ملّی گرایی و دیدگاه های دینی کشیده، به فداییان پیوسته، مارکسیستی دو آتشه گردد ودفتری ۴۰
برگی را با دشنام بر شاه و شهبانوی ایران پُرنماید.
سپس در روزگاری دیگر، شلّاق رویدادها، او را آنچنان وادارد که محمد رضاشاه را برای اینکه تاریخ کشورش را ازمحمد حجازی به کورش بزرگ بدل کرده است بزرگترین انسان
ملّیِ دورانِ کنونی بداند و امروزنیز، همراه با دوست داشتن مارکس و پذیرفتن سوسیال دمکراسی، از مارکسیست بودن دست بردارد و حتّا مارکسیست بودن را توهینِ به دانشِ خودِ
مارکس بداند.
یا لیبرالیسمی را که تا دیروز، برابر با یک دشنامِ سیاسی می دانست، تا آنجا باورکند که امروز هموند پر افتخارِ یک جریان لیبرالی بنام شورای مدیریت گذار گردد.
باری، شگفت اینجاست که این "اسب پر قدرت تغیر"، مرز و شخص و گروه، دوست و دشمن، ملّیت و مذهب نمی شناسد. دوان و یکه تازِهمهی میدانهای زندگی گشته، حتّا باغ
ذهن و اندیشهی همگان را در نوردد و دگرگون کند.
نمونهی چنین تغیری زیبا و مثبتی را امروز در مقاله ای که ایشان در پاسخِ به نوشتهی جناب احمدی داده بودند، مشاهده کردم.
هر چند که به باورِمن، برداشتِ ایشان، در بیزاری از"انقلاب خونین بهمن" آقای احمدی برداشتی درست نبود. زیرا در نگاه من، منظور آقای احمدی، بیزاری از "انقلاب خونین بهمن ماه"بود
و نه هر انقلابی. چرا که ایشان، خواستار انقلابی مسلمت آمیز برعلیه سرتاسرحاکمت ملّایان بر ایران است.
به هر روی، من با خواندن این مقالهی جناب دکتر دُشُکی چنین دانستم که:
در ذهن و اندیشهی تلاشگری جدّی چون آقای دکتر ابدُلِ دشکی گرامی نیز، این اسب تغییرراه یافته است.
ایشان که تا دیروز، عزمش را جزم کرده بود که به هیچ روی، شورا و منشورِ آنرا نپذیرد و من نیز باوی، برخوردی سخت کرده و در جاهایی دچار بی انصافیهایی شده بودم که پوزش نیز خواستم، خوشبختانه، ایشان امروز با برسی اپوزسیون سیاسی کشور، ضمن داشتن نقدهایی بر شورا که طبیعی است و هرجریان سیاسی دارای ناتوانیهایی است، آنرا مورد ارزیابی و امیدواری جنبشِ سیاسی کشور دانسته،
آستین بالا زده وبه راستی می خواهد در پی چاره اندیشی و کمک کردنِ به چنین جریانی باشد.
چرا که در باورِ من به گفتهی دکتر نوری علاء گرامی:
ماشینِ شورا، شاید دارای سوراخهای زیادی است، امّا ماشینی بهتراز آن تا اکنون نداریم و باید کمک کنیم تا سوراخهای آنرا گرفته و دراین جادهی سخت سنگلاخی جنبش، با همین ماشین برانیم.
زیرا درهیچ یک از نحله های سیاسی امروزین، جریانی استوارتر وهمه گیرترازشخصیتهای
گرد آمده در آن شورا نداریم.
انسانی تیزبین و سیاسی چون جناب دکتر دشکی نیز، با همهی اختلافی که ما در نگاه ونگرشهایی داشته باشیم، تشخیص داده است که:
گردآمدن بهترین شخصیتهای سیاسی در شورا و کمکهای مالی سد هزار دلاری بخش هایی از سرمایه داران کشور، بی دلیل نبوده است.
بویژه ایشان که خود ازگروه های اتنیکی و اقوام کشورش می باشد، به اهمیت کاری که شورا و منشورش در بارهی حق و حقوق اتنیکهای ایران انجام داده است پی برده و می داند که:
این شورا و رهبری با درایت آن بود که برای نخستین بار در تاریخ ایران، نمایندگان سیاسی اقوام و اتنیک کشور، زیر پرچم و سرود :"ای ایران" در لندن گردِ هم آمدند.
من با خواندنِ این مقالهی آقای دکتر دُشکی و برخوردِ رئالیستی وی، بسی شادمان گشتم. بویژه که ایران دوستی وی، همیشه یکی از دلگرمیها بوده است.
با آرزوی تندرستی، و شادکامی برای ایشان.
ازیز دادیار ۱۴ فبرواری
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید