رفتن به محتوای اصلی

زبانِ سیاست واقتدار
10.03.2021 - 16:47

زمانیکه «سیاست» میدانی می شود وبه اصطلاح خود را وارد گود وکارزارزندگی ـ سیاسی ـ می کند، طبعن انتظارات ومطالباتی را ازمدعی درگیردرگود سیاست  دارد وقطعن دراین میدان ومیان کسانی حرفی برای گفتن خواهند داشت که درکارزارسیاست وعلم گفتگو ومدارا، «ورزیده» شده و با اعتمادبه نفس واردمیدان وکارزارمی شوند.

«سیاست» تنها «علم» یا آشنایی به «فن» و«هنر» زبان وکلام نیست(!) بل فراتر، کاربردی کردن وبیشتر«عملی» کردن : «اراده» یا «ایده»ی قابل لمس واتکا درمیدان داغ و شکننده ی شاخ وشانه ها وکشت وکشتارهاوخونهایی هست که هرآن نفسِ عقل وخرد آدمی درآن به یغما می رود نیزمی باشد.

 

ـ درترازوی «خرد» واندیشه، حرفها متعادل ورام شده ـ چون بارانی نرم دروزشی ملایم وبا صبوری، جانِ سخت جان ترین صخره ها را درجان خود آّب کرده و رام می کند وازدرون و بیرون پیکر صخره را درخود پیچیده ودرمیان آغوشش آرام ورامش می کند وگاه چون باران ونسیم برصخره ها می تازند، نه اینکه درنهاد خویش ازآب وقطرات نرم و زندگی بخش عاری می شود یا ازلطافتِ اکسیژنِ جاری خالی. صخره ها وکوه هایی که درمقابل لطافت زندگی وهستنی باران ولطافت آب قرارمی گیرند دربرابرنرمی ولطافت آن ـ درنهایت ـ تسلیم مطلق می شوند.

 

ـ "مسلخ عشق" جایگاه ومیدانی بود وهست که ازمیانِ خاکسترش پیوسته سیمرغ عقلانیت وخرد وقلبِ تپنده ی عشقی متقاوت درسیمای رنگهای گوناگون به «خود» آمده و اوج گرفته.

 

«عشق»  و«خردِ» درمقابل سلاخی، سماجت، بی رحمی وددمنشی، جنسِ ملایم خود را ازدست نمی دهد، چراکه جنسِ «عشق» و«خرد» درذات خویش مداراگر،  ویکی ازویژه های اونیزدرصبوری، تعامل وبخشش هست. پیشه ی عشق فداکاری وفدایی گری هست.

 

ـ در«داروینیسم» سیاسی «قدرت» شرط بقا وماندگاری است. مدافعین «داروینسم» درحیطه های اقتصاد، اجتماع وسیاست، با استباط واستنداج ازتحقیقات ونتایجِ برگرفته ی چارلزدارین از« تئوری ی بقا» ووصل وبسط آن به امورعمومی، به شکل گیری توحش سرمایه داری وفلسفه ی رقابتی  دراشکال گوناگونش یاری بسزایی کردند.

 

«اصل» واندیشه ی «رقابت» بطورکلی سازگاربارمدنیت زیستی وفرهنگ صلح محورانسانی نیست وواژه هایی مانند «رقابت سالم» تنها از فریبِ نفس و نفسِ سودمحورِسرمایه داری مایه می گیرند .

 

بااراده ورویکرد صلح وتعامل جهانی باید مفاهیم رقابتی ازشکل شمایل کنونی خارج شده وفرهنگ وواژه هایی چون«رفاقت» ، «تعامل» ، «توافق» ، «تعادل» وازاین دست بمرور واما آگاهانه و درپروسه ای قابل فهم جایگزین واژه ی«رقابت» تخریب گرو ویران کننده شوند.

 

 

۲

   

بطورکلی درمیانِ چالش ها وپروسه ها«مفاهیم» شکل می گیرند، به انستیتوهای مطالعاتی راه پیدا می کنند وسپس بواسطه ی رسانه ها وارد فرهنگ سیاسی اجتماعی می شوند ودرطول زمان ومتناسب با مکان و با سیاستگذاری هایِ جهت داروبرنامه ریزی شده ی دولت ها به دیسکورزهای محافل برای تاثیرویا تغییردررویه وفکراجتماع وفرهنگ ، وارد کارزارامورمی شوند .

 

دراین میان«اقتدار» یکی از مفاهیمی هست که ـ پیوسته ـ و درطول زمان برجذابیتش افزوده شده. نه تنها وصرفن به لحاظ مفهومی، بل به جهت برخورداری ازویژه گی منحصربه خود و جذاب، ودرکششی که به یکی ازنیازهای اساسی انسان یعنی «قدرت» طلبی  یا «سلطه»جویی اونیزپاسخ می دهد، هم هست که این نیازوویژه گی طبیعی همواره موردتوجه قرارگرفته و یا همواره برجذابیت  وکنش گریِ وسوسه کننده اش افزوده شده.

 

«قدرت» طلبی و«سلطه» جویی ازدیرباز مورد توجه وعلاقه ی هرکس و درهرمحفلی بوده واین گرایش یا «نیاز» طبق روال ـ همچنان ـ هماهنگ با تغییروتحولات عمومی، متناسب با زمان ومکان وبا چهره ای ـ شاید ـ متفاوت، خود را پرانرژی ترازگذشته نشان می دهد.

 

طبعن کسانی که دراین میان، آشنا و وارد به قاعده ی بازیِ «قدرت» هستند، درزمین ومیان بازی  «قدرت» تقسیم شده ، درمیان «قدرت» بُرمی خورند ودرصورت بهره گیری ازامکانات واستعداد های فردی، می توانند به یکی ازبازیگران یا کارگردانان «مقتدر»  محافل قدرت وسپس در پروسه ای به فرد برگزیده ی مقتدروشاخص زمان خود تبدیل شوند.

 

مفهوم «اقتدار» را نباید به واژه ی «جاه »طلبی اشتباه گرفت. اراده ای که کنش به اقتدارمی کند ازنیازوجبرمادی شدن ایده ـ آلها وآرمانهای ـ فردی شده ی اشخاص با کاربست لوازم ـ  لزومن ـ مشروع برای دستیازی به قدرت سود می جوید. اقتدارِ ازاین جنس ـ بواقع ـ زمانی شکل می گیرد وبه «خود» و«من» خویش معنی می دهد که ابتدا از«خود مادی» یا «جاه» و«اِگو» تهی وعاری می شود. این جنس «فدایی» گری، طلبی هست ذاتی درانسان برای باروری وجهت معنوی شدن و ستاندن اراده  وشجاعتی متعالی تردرخود و برای عبورازگردنه ها صعب العبور با گردنکشان تبهکارو بی رحم.

 

ـ درمقابل اراده ای که کنش به اقتدار درصلح وتعادل می کند، اراده ای ازجنس متفاوت، با کنش به «جاه» وِ سلطه، به جنگ وستیز به تسخیرحیات درمقابل پرگونه گی وتکثر آرا وعقاید قرارمی گیرد.

 

درادبیات سیاسی درکاربرد مفاهیم ، اغلب، باتوجه به اراده وغلبه ی اراده ی «جاه» طلب و«سود» محور و«انباشت» گرا، ملا حظات مذکور درنظرگرفته نمی شود ولذا  ناآگاهانه مرزهای فهم مخدوش شده وحقیقت درک وانگاره قربانی ناآگاهی وکج فهمی شده و«مفاهیم» با ترجمان ودرک نادقیق درقالب واژه هاازنظر پنهان می ماند.

 

بازی بامهره ها با دست خالی درزمانه ی پرچالش، « هنرسیاست» با گزینه های صحیح سیاسی وانتخابِ به جای ِافرادی هست که بدآن واسطه بتوان تضمین به فهمِ  اراده و روح ملتی درکشوری را در«اقتدار» تعریف شده تصویروتضمین وتامین کرد، می باشد.

 

 

 

۳

 

درساختارهای پر«اما» و«اگر» رسانه های با «اما» و«اگر» ـ نیزـ درشکل دادن وبه دامن زدن وگسترشِ تنش ها وشکاف ها ، اغلب به رویکرد جاه محوری کمک ویاری، گاه بی چشم داشت ـ وهم با چشم داشتی می کنند.

 

اگررسانه ها را بطورکلی ارتعاش و انعکاس زبانِ افراد، اعضا ونهادها واحزاب ولایه های گوناگون سیاسی اجتماعی واقتصادی دریک جامعه وساختارقانومندِ برخواسته از اراده ی ملی فرض کنیم، طبعن، رویکرد مطبوعاتی ورسانه ای آنها نیز باید متناسب وقابل فهم وانطباق با دمکراسی واراده ی مذکوردررسانه ها نیزباید باشد. 

 

وقتی رسانه ای خودرا به اراده و زبان بخشی ازفکرولایه های اجتماعی وسیاسی خاصی معرفی می کند، گویی درصدد، «بیان» واعلان و«دفاع» از«حقوق» بخش مورد نظربرآمده وخود را «ملزم» و«متعهد» به دفاع وپاسداری از قشرولایه ی مزبورمی بیند.

 

«تعهد» و«الزام» به «عدالت» و«آزادی» همواره شعاروآرزوی بسیاری ازافراد وجریانات سیاسی بوده ودرپروسه های مشخصی نیزبا رشد چالشها ودیسکوزها درون ساختاریِ احزاب ومجامع گوناگون فرهنگی، اجتماعی، به پیدایش و شکل گیری رسانه ها یی با رنگ وبوهای متفاوت و مختلفی منجرشده.

 

جنسِ فکروباورها زمانیکه به «فصل» بندی وتجزیه یا جدایی، دراصل اندیشه و«ایده»ی اولیه می رسند، نه درصدد جدال با رویکرد «جاه» و«اِگو» بل، بیشتر، به منطورو جهت «فهم »ودرکِ مشترک ـ ابتدا ـ نیاز به فاصله گیری را ضرورتی اجتناب ناپذیرمی فهمند و ازاینروـ شایدـ احزاب وسازمانهای مذکور،اغلب  دریک رودرروییِ ناگزیرِ ـ درون سازمانی وبرون حزبی ـ  و اجتناب ناپذیر، گویی دردفاع ازفهمِ اقناع شده و به ثبوت رسیده ی خویش، همدیگررا بیرحمانه، محکوم کرده، یاگاه یکدیگر را بنوعی ، روی میزگذاشته وبه محاکمه می کشند. دراین پروسه ی تغییروتبدیل چالشی ونفس گیرـ نیزـ رسانه هایی متناسب، برای نماینده گی افکاروبرنامه های مورد نظرشکل گرفته و به دفاع وعرضه ی فکریا باور مورد نظر، وارد معادلات سیاسی، اجتماعی وفرهنگی وغیره می شوند.

 

حال گرداننده گان رسانه ها، کدام وچه رویکرد و سیاستِ «تعریف شده» ی رسانه ای مدون کرده(؟!) سئوال وچالشی هست که کارگردانان رسانه ها با توجه به موقعیت خویش ، چه بلحاظ حرفه ای وچه بلحاظ شخصی یا حرفه ای سیاسی که آمیخته ای ازدومورد پیشتر می تواند باشد، دررودرویی با پدیده ی «جاه» و«اقتدار» که خود نیزبخش قابل توجهی از آن را تشکیل می دهند، پی گیری می کنند و درآن کجا قرارمی گیرند(؟!) بنظرمی رسد که باید بدآن پاسخ داده شود.

 

ـ رسانه ها همواره به عنوانِ  ستون وبازوی پرقدرت فرهنگ سازی بوده وباقی می مانند. وازدرون یک « آشِ» با «اما» و«آگر» وپرآشپز، دیگرباره چه آشی برروی میزخواهد آمد (؟!) سئوال وراهی هست که بدون شک ـ امروزـ  رسانه ها درساختنِ «این» یا «آن»« آشپز» و «آش» نقش بلا منازعی را ایفا می کنند.

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

رضا وضعی
برگرفته از:
ایمیل دریافتی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.