رفتن به محتوای اصلی

استراتژی معکوس
11.03.2021 - 11:00

استراتژی معکوس

آغاز سخن

تعویض حاکمیت در آمریکا و روی کار آمدن  دولت جو بایدن، موجب گشایش در احتمال  بازگشت مجدد به برجام و برچیده شدن تحریم های آمریکایی و آغاز مذاکرات مجدد و احتمال عادی سازی نسبی مناسبات ایران با آمریکا شده است. پر واضح است که این امر اهمیت به مراتب بیشتری برای حاکمیت جمهوری اسلامی ایران دارد، تا برای حاکمیت دولت جو بایدن. با این حال، بخش قابل توجهی از اپوزیسیون ایران، به موازات حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، خواهان برداشتن گام های استوار و هدفمند و مشخص در مسیر تحقق یک چنین هدفی میباشند. چپ دموکرات سوسیالیستی در این مسیر چگونه میتواند گام های خویش را تنظیم نماید؟

استراتژی محوری جریان چپ سوسیالیستی

استراتژی محوری چپ سوسیالیستی را میشود به دو قسمت تقسیم نمود. در عرصه سیاست خارجی، این استراتژی بر محور صلح، و قرار گرفتن در جبهه نیروهای اردوگاه صلح، همزیستی و همکاری در مسیر رشد متقابل با احترام  به استقلال حاکمیت همدیگر میباشد. طبیعی است که در این ارزیابی میتوان نیروهای اردوگاه صلح جهانی، و اردوگاه جنگ افروزان را تعریف و تا حدود کاملا دقیقی مشخص نمود. چپ سوسیالیستی اصولا باید با قرار گرفتن در جبهه اردوگاه صلح جهانی و همراهی و همکاری با آنها تلاش نماید تا در مسیر افشاء جنگ افروزان و ایزوله کردن آنها قرار داشته باشد.  بخش مهم دیگر این استراتژی همکاری و همزیستی در جهت رشد متقابل و با احترام به هویت مستقل سیاسی همدیگر میباشد.

بخش دوم این استراتژی، که شاید در اکثر موارد بخش نخست را تحت الشعاع قرار میدهد، استراتژی عبور و گذار از جمهوری اسلامی ایران به یک جایگزین سکولار، دموکراتیک، پلورال بر مبنای آخرین دستاوردهای بشری در عرصه های حقوق بشر، علمی،  حکومت قانون و عدالت اجتماعی میباشد. بطور طبیعی، چپ دموکرات و سوسیالیستی در راه جایگزینی چنان آلترناتیوی تلاش مینماید که علاوه بر صفات ذکر شده، از پشتیبانی وسیعترین میزان کارگران، زحمتکشان و روشنفکران و دیگر اقشار آزاده و دموکرات که در نهادهای صنفی، مدنی و سیاسی خویش متشکل میباشند برخوردار بوده باشند. یک چنین آلترناتیو سنگین و قدرتمند جایگزینی به تعبیر ما میتواند در مسیر غیر سرمایه داری، یعنی در راستای سوسیالیستی حرکت خواهد نماید.

چپ دموکرات و سوسیالیستی، با محک سنجشی استراتژیک خویش در عرصه های سیاسی داخلی و سیاست خارجی خویش با موضوع مذاکرات مابین حاکمیت جمهوری اسلامی ایران  و طرف آمریکائی و همراهان چگونه میتواند برخورد نماید؟

منافع استراتژیک آمریکا در منطقه

قدرتمداری حاکمه بر آمریکا منافع چندین بعدی را در منطقه خاورمیانه و کشوری مانند ایران تعقیب می نماید. مورد یکم را میتوان در تامین منافع شرکت های کلانی مانند اگزان موبیل و لاکهید مارتین و سرمایه داری مالی در عرصه های صنایع نفتی و نظامی و غیره در منطقه تعریف نمود. نه تنها هنوز کنترل قدرتمداری آمریکایی بر ذخایر نفتی  در خاورمیانه اهمیتی جدی و حیاتی دارد، بلکه بازگرداندن دلارهای نفتی به آمریکا از طریق فروش تسلیحات، همچنان برای آنها اهمیتی حیاتی دارد.

اهمیت دیگر استراتژیک منافع قدرتمداری حاکمه آمریکایی در منطقه، تامین تضمین امنیت اسرائیل در منطقه به قیمت حمایت و چشم بستن  از تمامی سیاستهای آپارتایدی و سلطه گرانه و تجاوزکارانه حاکمیت اسرائیل در منطقه میباشد. از این زوایه، نقش قدرتمداری حاکمه اسرائیل در تنظیم سیاست خاورمیانه ای آمریکا یک نقش کلیدی و شاید تعیین کننده میباشد. از این نظر، آمریکا به این دلیل کلیدی و حیاتی با برنامه غنی سازی اتمی ایران مخالفت جدی دارد، چون که این امر امنیت دولت اسرائیل در منطقه را به خطر می اندازد. به خطر افتادن امنیت اسرائیل، همان خط قرمزی میباشد که آمریکا نمیتواند اجازه آن را بدهد.

مورد سوم، کنترل سیاسی امنیتی آمریکا بر منطقه خاورمیانه از نظر اهمیت ژئوپولیتیک آن در رقابت بلند مدت آن با روسیه و چین نیز از اهمیت شایانی برخوردار میباشد.  این امر نه تنها از نظر کنترل سیاسی امنیتی بر این کشورها، خصوصا از طریق روی کار آوردن حکومت های دستچین و دست نشانده  اهمیت پیدا میکند. از این نظر، در شرایطی که در عرصه های رقابت اقتصادی امنیتی آمریکا در مقابل رقبای چینی - روسی خویش روز به روز در حال عقب رفتن میباشد، از نظر کنترل آنها بر بازارهای نیروی کار، مواد خام، بازارهای مصرف و بالاخره بازارهای سرمایه گذاری آمریکایی دارای اهمیتی شایان میباشد. در هیچ کدام از این عرصه های توسعه طلبانه، قدرتمداری حاکمه آمریکایی نمیتواند به این راحتی ها قدمی عقب نشینی نمایند.

در تعقیب این هدف، استراتژی غرب، بخصوص آمریکا در منطقه و ایران این میباشد که در مسیر حرکت خویش، رقیبان خود، بخصوص روسیه و چین را از این منطقه خارج نموده، و این منطقه را به تیول خویش تبدیل و اضافه نماید. از این طریق، سرمایه های سرگردان آمریکایی میتواند شاهرگ های اقتصادی این کشورها، از جمله ایران را در چنگال خویش گرفته و به آشامیدن خون از این شاهرگ ها برای دهها سال دیگر ادامه دهند.

انتخابات ریاست جمهوری در ایران

همانطور که حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بعنوان بخش سیاسی حاکمه اعظم کلان سرمایه داری حاکمه در ایران، خواهان عادی سازی مناسبات با آمریکا میباشد، زحمتکشان و مردم عادی و بخش اعظم اپوزیسیون حکومتی نیز بخاطر برچیده شدن فشارهای تحریم ها بر شانه های مردم عادی و زحمتکشان، خواهان برچیده شدن این تحریم ها میباشند.

زمانی که شعار "رفع تحریم ها هم استراتژی هم تاکتیک"  به یک شعار استراتژیک تبدیل میگردد، اینجا دیگر استراتژی عبور و گذار از جمهوری اسلامی ایران به کناری گذاشته شده، و شعار برگذاری مذاکرات برجام نوین، عادی سازی مناسبات با آمریکا به هر قیمت، به شعار استراتژیک  مرحله ای نبدیل میگردد.

در یک چنین شرایطی میباشد که ما با انتخابات ریاست جمهوری سال هزار و چهارصد روبرو میباشیم. بطور طبیعی آمریکا خواهان آن میباشد که با حکومتی پایدار در ایران مذاکره بکند، که تصمیمات آن از استحکام لازم برخوردار بوده باشد. از این نظر، با وجود تمام جار و جنجالهای پیش از آغاز مذاکرات میان قدرتمداری های حاکمه بر تهران و واشینگتن، قدرتمداری آمریکایی، که کلید اصلی آغاز مذاکرات را در دست دارد، خواهان آن میباشد تا اینکه با دولت بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران آغاز به مذاکره نماید.

در یک چنین شرایطی، آنهایی که آغاز مذاکرات برجام نوین را "هم استراتژی هم تاکتیک" ارزیابی میکنند، بطور طبیعی، شعار گذار از جمهوری اسلامی ایران را به کناری گذاشته و در انتخابات ریاست جمهوری شرکت خواهند نمود، تا استراتژی لغو تحریم های آنها با هر شرایطی و به هر قیمتی به ثمر برسد.

در شرایطی که برای چپ دموکرات و سوسیالیستی این مساله پر واضح و روشن بوده و تاریخ چهل و سه ساله حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نیر به وضوح نشان داده است که این حاکمیت بر ستون های چوبه های دار، اختلاس و دزدی و خفقان و زندان و به فقر نشاندن اکثریت توده های زحمتکشان استوار میباشد. اگر مافیاهای قدرت حاکمه در ایران امروزه به مرحله ای رسیده اند که برای خود دسته بندی های  کلان سرمایه داری حاکمه تبدیل گردیده اند، این امر طبیعی میباشد که آنها در مسیر آشتی، همگرایی و امتزاج با کلان سرمایه داری جهانی، خصوصا آمریکایی حرکت نمایند.

 آیا همگرایی و امتزاج مافیاهای قدرت های اقتصادی در ایران، با قدرتمداری های کلان سرمایه داری جهانی، بویژه آمریکا، به مفهوم بازگشت دموکراسی و حقوق بشر به ایران میباشد؟ آیا استراتژی نیروهای اپوزیسیون چپ باید در مسیری سمت گیری نماید که قدرتمداری حاکمه آمریکایی را بصورت ناجیانی ترسیم نمایند که با فشارهای خویش بر حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، آن را در مسیر گشایش آزادیها، حقوق بشر و دموکراسی هدایت می نمایند؟

تعقیب این استراتژی به گشایش مناسبات میان نئولیبرالیسم نوین اسلامی در ایران، با کلان سرمایه داری امپریالیستی منجر خواهد شد، که در ابعاد سیاسی به سمت گذار از جمهوری اسلامی ایران  به جایگزین نئولیبرالیسم اسلامی که قابلیت همزیستی و همگامی با دوستان آمریکایی خویش، به قیمت دوری از اردوگاه رقبای آنها را داشته باشد می انجامد. آیا استراتژی چپ دموکرات و سوسیالیستی در مسیر گذار از جمهوری اسلامی ایران، به یک چنین آلترناتیوی میباشد؟ خط قرمز چپ سوسیالیستی به چه صورتی ترسیم و مشخص میگردد؟

استراتژی معکوس

استراتژی عادی سازی مناسبات با آمریکا به هر قیمت و تحت  شرایط توافقی، بدون تعریف مشخص از آنچه که ما مناسبات عادی می نامیم، میتواند کاملا به نتیجه معکوس آنچه که استراتژی چپ سوسیالیستی از  "گذار از جمهوری اسلامی" می نامد بیانجامد. تعریف ما از عادی سازی مناسبات به مثابه روابطی مبتنی بر احترام کامل به استقلال سیاسی طرفین در وارد شدن، یا عدم آن در هر عرصه ای از همکاری ها میباشد. گرچه هر نوع عادی سازی مناسبات شامل گسترش روابط در عرصه های اعتماد آفرینی بر پایه فعالیت های نرم میباشد، این موضوع لزوما در مورد عرصه های  اقتصادی، سیاسی و امنیتی نمیتواند صادق بوده باشد. منظور از فعالیت های نرم شامل فعالیت درعرصه های فرهنگی، هنری، ورزشی، مسافرت و توریسم، آموزشی و موارد مشابه میباشد.   

عادی سازی مناسبات از زاویه نظر قدرتمداری های کلان سرمایه داری حاکمه در هر دو کشور بصورت بسط  و تثبیت مناسبات قانونی اقتصادی نئولیبرالی بر محور گسترش خصوصی سازیها و اجازه دادن به هجوم سرمایه داری کلان امپریالیستی به کشور تعریف میگردد. این روند به تحکیم قدرتمداری ساختاری سیاسی اقتصادی کلان سرمایه داری داخلی و جهانی در کشور می انجامد. در حالیکه همین تعریف از زاویه نظر چپ سوسیالیستی میتواند به این صورت تعریف گردد، که در حالی که خواهان گشایش هر چه بیشتر مناسبات و همکاری ها در عرصه های فعالیت های نرم میباشد، با بسط و گسترش آن به هجوم انحصارات کلان سرمایه داری آمریکایی به کشور و دخالت های سیاسی امنیتی آنها در کشور و منطقه و تثبیت های ساختاری قانونی نظام نئولیبرالی  بطور جدی مخالف میباشد.

در شرایطی که استراتژی امپریالیستی در کشور ما وکشورهای منطقه بر محور دستچین و گماشتن حکومت های جایگزین  جهت تامین منافع استراتژیک  آنها تعریف میشود. هم شیفتگی و همگامی بخشی از چپ با آنچه که دموکراسی غربی نامیده میشود، میتواند به نتیجه معکوس استراتژی چپ سوسیالیستی در کشور منجر گردد، هم تعقیب سیاست "لغو تحریم ها هم استراتژی هم تاکتیک"، میتواند به تایید و تحکیم حاکمیت قدرتمداری جمهوری اسلامی ایران در فورم و شکل فعلی آن منجر گردد، که هر دو، استراتژی معکوس اهداف چپ سوسیالیستی میباشند.

دنیز ایشچی

10 مارس 2021

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

دنیز ایشچی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.