رفتن به محتوای اصلی

از یادداشت های "آمیرزا تقی خان جنگلی"
درباره مرگ رفیق علی خاوری!
22.03.2021 - 10:22
از یادداشت های "آمیرزا تقی خان جنگلی"
درباره مرگ رفیق علی خاوری!
طنز سیاهی است وقتی ببینیم درست در اولین روز قرن جدید شمسی، سرزمین محل سکونت اقوام ایرانی، یکی از رهبران دیرینه حزبی چپ حیات این جهانی را ترک کند. مبنای بدی است! نکند شروعی باشد برای پایان! حالا دیگر می ترسم بگویم: رفیق خاوری، راه ات ادامه دارد!
(درباره حیات آن جهانی و یا بطور کلی فروپاشی فیزیکی را پایانی بر شکل گیری موجودیتی در هیبت انسانی را پایانی در نظر بگیریم در جهان هستی که اساساً بر محور تغییر مداوم اشکال انرژی و نمودهای قابل رویت با چشم های محدودبین انسانی در جا میزند، بین علما تا آدمهای عادی و بطور کلی در فراز و فرود اندیشه انسانی بحث و فحص زیادی مطرح هست و امیدوارم بالاخره روزی انسان قادر باشد جوهر هستی را از محدوده فعل و انفعالات مادی بیرون کشیده و جوشش انرژی حیات را در فرازی دیگر و در گستره هستی لایتناهی ببیند!)
باری، میتوان بدبین بود و نگران که چنین مرگی به هیچ وجه پیام خوشآیندی با خود نداشته و ندارد. باور بفرمائید به هیچ وجه اهل تلقیات خرافی و شگون و دکانی اینچنین نیستم؛ اما، خب، حالا نمیشد رفیق علی جان خاوری یکی دو روز زودتر و یا دیرتر فوت می فرمودند!؟
رفیق خاوری رو در گذران سطحی زندگی دراز مدت خود تنها یکبار از نزدیک دیده ام. حتی نمیتوانم بگویم که ملاقات کرده ام! تنها چند دقیقه ای در فضائی قرار گرفتم که رفیق مجبور بود به باصطلاح هنرنمائی من نگاه کند و مرا با خنده ای شیرین مورد تشویق قرار دهد.
آن روز، ترکیبی از اعضاء حزب توده ایران و اکثریت در در سالن بزرگ نامبر چهار از سری مهمان خانه های رفقای عزیز حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای صرف صبحانه و دیداری با رفقا علی خاوری و رفیق غنی بلوریان جمع شده بودیم. قرار بر هیچ کار ویژه ای نبود حتی سخنرانی و واکنش در قبال مناسبات حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت). با اینهمه جمع مشتاق بود تا از حضور ویژه رفیق خاوری – که برای کنفرانس ملی حزب توده ایران (یک فرمات خاص از اجلاس های کمیته مرکزی حزب توده ایران) به کابل آمده بودند – بهره گرفته شود.
برای من بعنوان فردی که آرزوهای نیک خود برای نه تنها مردم سرزمین ایران، بلکه بخش بزرگی از جامعه بشری در شکلی از فعالیت تشکیلاتی و کار سازمانی درون فرائیان اکثریت متمرکز می فهمیدم، هیچ انتظار خاص و اساساً هیچ سوال خاصی مطرح نبود که مثلاً سوال کننده ای باشم از رفیق خاوری. شاید بوده اند کسانی له یا بر علیه وی و وحدت حزب توده ایران و اکثریت، خواهان طرح سوالاتی و مباحثی بوده باشند. برای من دیدن هر انسانی که خودش، ایده آلها و آرزوهایش را در فعالیت اجتماعی قرار میدهد و بجای زندگی در واحدی فردی و برای موفقیت فردی آنرا دنبال می کند، جاذبه ویژه ای داشته. هنوز هم به این باور هستم آنانی که حل معضل مناسبات اجتماعی انسان را نه در تلاش برای موفقیت های فردی و دستیابی به افتخارات و یا نعم مادی و غیره دنبال می کنند، معیار و مبنای ارزش هست. اصرار هم ندارم که این نگاه من باید مورد ارزش گذاری خاص قرار گیرد. با کمی غور و بررسی در محدوده توانائی های ناچیزم در نگاه به جهان و هستی، به این نتیجه رسیده ام که هیچ شیوه زندگی و یا گذرانی حرف پایانی را نمی زند. (برای گنجشک هائی که مثلاً می آیند روی بالکن خانه ام از دانه ها و غذایی که برایشان می گذارم، استفاده می کنند، اصلاً اهمیت ندارد که باید همین دانه ها را در جدال سهمگینی در طبیعت و با تلاش و زحمت شخصی بدست بیاورند. حتی دیده ام که بسیاری از پرندگان و موجودات دیگری، وقتی با چنین محبت و عاطفه ای از سوی انسان روبرو میشوند، به او نزدیک شده و عاطفه اش را بگونه ای پاسخ متقابل می دهند. کسانی که به چنین کارهائی روی می آورند، حتی در پرورش گل و گیاه، وقتی با جوانه ای تازه روبرو میشوند، شعفی عمیق آنان را در خود غرق می کند و این، نمیتواند واکنش آن گل و گیاه در قبال حفاظت از خود در جدال با طبیعت معنی ندهد. اگر در زندگی شما اتفاق افتاده که گنجشکی انگشتانش را با ظرافتی روی دست شما قرار دهد، آنوقت متوجه میشوید که از چه شعفی صحبت می کنم!)
باری، در آن دیدار از من بی هنر خواسته شد تا کمی باصطلاح هنرنمائی کنم – بخوانید به اینکه کمی لودگی کنم! – خب، بر عکس ظاهر بنده در چنین گذرانی و رفتارهایم در چنین محافلی، بشدت خجالتی هستم و برای غلبه بر این خجالت، بیشتر و بیشتر دست به لودگی می زنم تا بتوانم حداقل خودم را بالکل نبازم! – ابتدا سعی کردم یک نمونه تقلید صدای خامنه ای را بکار بگیرم و چند جمله ای بگویم که مثلاً تلقی باشد از حرف زدن چنین فردی با مضامینی کاملاً متفاوت. این بخش، زیاد موفقیت آمیز نبود. میدانستم اگه همانجا تمام کنم، تأثیر منفی آن صحنه مرا برای همیشه از مزه پراکنی و استفاده از طنز و غیره دور میکند و چه بسا به دپراسیون عمیق دچار شوم! (اینجا در واقع باید یه شکلک خنده و مسخره و اینجور چیزا اضافه کنم!)
بخش دوم هنرنمائی ام را اختصاص دادم به صدای گویندگان رادیو ملی ایران، رادیوئی که از خارج کشور برنامه هائی به زبان فارسی و بخشی نیز آذری پخش می کرد. این رادیو را از زمانهای قدیم می شناختم بالاخص آن زمانی که ماتریالیسم تاریخی را در سال 1353 بصورت کوتاه و مختصر و محدود به برخی استنتاج ها پخش می کرد. (همین هم باعث شده بود که در گنده گوئی هایم در دوران دبیرستان فاکت هائی بیاورم و همان صحبت ها را با کمی روغن اضافه بعنوان آشنائی خود با مارکسیسم در بین بچه هائی بیسواد تر از خود مطرح کرده و بقول گفتنی: یه خورده بیشتر از حد متعارف تفت بدهم!
صحبت بر سر رادیو ملی بود و گذرانش. گفتم: رفقا میدونن که همه ما از گذشته های دور با این رادیو و دو گوینده دائمی اش آشنا بودیم. من خودم آنان را به آقای قد بلند و آقای قد کوتاه تعبیر کرده ام. آقای قد بلند، لهجه آذری داره و آقای قد کوتاه لحنی عصبی. وقتی جریان ضربه به حزب توده ایران مطرح شد، سخت دنبال این بودیم که این رادیو حرفی بزند و چیزی بگوید. اما دریغ و دریغ که آنها تا چند روز کماکان از "بیانات حضرت آیت الله خمینی" و در باره بند جیم و دال، مبارزه با محتکرین، ضدیت با نفوذ امپریالیسم و غیره صحبت می کردند! ما مشتاقان هی می گفتیم: عجب! آقا یه چیزی بگو. رفقای رهبری حزب رو گرفته اند. کل کمیته مرکزی را درو کرده اند. آخه این چه جور ضد امپریالیسمی هست که رهبران کمونیست رو دستگیر می کنه!؟
بالاخره انتظار طولی نکشید و پس از چند روز رفقای گوینده لحن شان عوض شد! آنی که صدای عصبی داشته شروع کرد به داد و بیداد که این جنایتی فراموش نشدنی و مهر ننگی است بر دامن جمهوری اسلامی و فلان و بهمان! نفر دوم هم چیزهائی به زبان آذری می گفت که متأسفانه نمی تونستم بفهمم. در لحن صحبت ایشان هم بخاطر آرامش درونی، نمیشد فهمید دارد فحش میدهد یا تعریف می کند!
این صحبت ها مورد توجه قرار گرفت و کم و بیش بچه های حزب و سازمان که مرا از نزدیک می شناختند با خنده ای مرا تشویق به ادامه کردند!
در بخش دوم گفتم: و اما، تیترهائی که رفقای رادیو ملی بکار می برند یک ویژگی منحصر بفردی دارد. این تیتر ها آنقدر بلند هستند که خود جای یک پاراگراف جانانه رو می گیرند! بطور مثال، آن آقای قد کوتاه که به فارسی متن میخواند گفت: هم میهنان گرامی، گفتار ما را تحت عنوان: این رژیم جنایتکار به همه مواعید خود در عرصه عدالت اجتماعی و حقوق حقه توده های زحمتکش ایران پاسخ منفی داده است، را شنیدید!... به همین جا برنامه رادیو ملی ایران به پایان میرسد و در آنجا همان آهنگی بعنوان آرم رادیو استفاده میشود که دهها سال هست کسی بفکر تغییر آن نیست و آرم دیگری انتخاب نکرده و جایگزین آن نمی کند...
صدای خنده غنی بلوریان و علی خاوری، مرا از نگرانی اینکه مبادا ناراحت شوند، بیرون آورد و رفیق خاوری گفت: آخ رفیق چقدر خوب بود شما هم در رادیو چنین برنامه هائی اجرا می کردید...
البته ناگفته نذارم که یکی از رفقای مسئول سازمان در آن دوران توی کابل مرا به گوشه ای کشاند و گفت: تقی آبروی ما رو پیش رفقا بردی لامذهب!
رفیق خاوری دیگر در هیبت حیات کنونی من و ما نیست. خیلی دلم میخواهد وقتی این زندگی را ترک می کنیم ناگهان شاهد وضعیتی باشیم بغایت متفاوت از حیات در فرمات کنونی و فرصتی پیش بیاید تا با رفقا زمانی و ب - کیوان در آن دنیا از نزدیک آشنا شوم!
یاد رفیق خاوری گرامی!
Kan være et billede af 1 person
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی
برگرفته از:
فیسبوک نویسنده

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.