رفتن به محتوای اصلی

سرمشقی برای بیرون آمدن از غار افلاطون
25.03.2021 - 09:36

آماده شدن برای زیستن در جهانی که در آن همه چیز در حال دگرگونی و بازنگری است و امکان به یکباره فرو ریختن هر چیزی موجود است به شجاعت، به معنی درآمدن از دوران نابالغی و به چالش گرفتن خرد متعارف نیاز دارد. زیستن جسمانی در جهان و مناسباتی که مدرن نام دارد، امریست ناگزیر و بی اختیار، اما جستجو و یافتن توضیحی برای معنا بخشیدن به جهان خویش با ناتوانی در شناخت فرایندهای معرفتی، عملی است سخت و دشوار، که به شیدایی و شوریده‌ سری و غرق شدن در عالم بی‌ هنری و بی ثمری ختم می‌شود و نتیجه‌ای جز بی‌ خبری از خویشتن و پیرامون خود در بر نخواهد داشت. و اندیشه در فقیرترین وضعیت و فضیلت در پایین ترین موقعیت قرار میگیرد. 

 

برای از خود فراتر رفتن و رسیدن به درخت معرفت گاهی لازم است که انسان بهشت را هم از دست دهد و به هبوط مقامی دست یابد تا به صعود اخلاقی نایل آید تا بتواند تحقق اهداف انسانی را مقدم بر مقام بدست آورد. فراتر از خویش رفتن مردی که در حال حاضر هیچیک از هموطنانش حتی یک نیم گام هم نمیتوانند از خود فراتر روند، کار هر کس نیست و فقط شخصی در اندازه های شاهزاده رضا پهلوی با داشتن اعتبار و اقتدار اکتسابی و کافی، میتواند دست بالا‌تر را به ارزش‌های انسانی بدهد و تأمین منافع و مصالح مردم کشورش را با اهمیت‌تر از مقام و عقايد خود بداند. 

رضا پهلوی بهشتی در اختیار ندارد ولی راه و روش خردمندانه او و اقبال مردمی از وی، که از دو سه سالی پیش افزایش تصاعدی یافته بود، راه رسیدن به قدرت سیاسی برای او را، از همه مدعیان دیگر فراهم تر کرده بود. اما او با کنار نهادن غریزه رسیدن به فدرت و حفظ سمت، نه تنها مفهوم تازه‌ای به سیاست درمانده ما بخشید و به جایگاه والاتری صعود کرد، بلکه اکنون میتواند به منظور عقلانی ‌کردن سیاست و رستگاری ملت و منافع‌ کشورش، ضعف و خلاء بزرگ جامعه ما از نظر باورهای اخلاقی و مجموعه ارزش‌های در پیوند با تعهدات اصولی آنرا با جایگاه یگانه‌ای که دارد، پر کند و برای بسیاری یک سرمشق باشد.

 

یافتن حقیقت تنها با عبور از گذرگاههای دردناک امکان‌پذیر است و برای هر فرد جنبه شخصی دارد و  شاهزاده رضا پهلوی با گذر از آن، نه در پی بی‌اعتباری پادشاهی و برتری جمهوری، بلکه انعکاس برونی آن حقیقت درونی فرد است که میتواند با حقیقت درونی افراد دیگر تفاوت داشته باشد، ولی نفی آن‌ها نیست.

 

حرکتی که با شورشی ترین ایرانی در این سده تازه آغاز گشته است، شاید توانایی بیدار کردن ما  از خواب سنگین هزار ساله را داشته باشد، تا بتوانیم برای گسستن از بندهای دست و پا گیر و رهایی از درجازدن های درازمدت که دیگر رمقی برایمان نگذاشته، تکانی به خود دهیم و خود را از اسارت در غار افلاطونی نجات دهیم و با روی برگرداندن از دیوار غار و دیدن سایه اشیاء در پرتو آتش، خود اشیاء را در عالم حس و تنها با توجه به عقل سلیم ببینیم، تا بتوانیم از این خلسه طولانی  سیاسی خارج شویم. رضا پهلوی اکنون توانایی تاباندن نور خورشید به درون غار افلاطونی که ما در آن زندانی و اسیر هستیم را دارد و میتواند با نشان دادن دروازه خروجی، ما را به بیرون هدایت کند.

 

اقدامی چنین شجاعانه از سوی او هم سیاست را سالم میکند و هم ابعاد و معنای دیگری به مفهوم شهروندی خواهد بخشید. او نشان داد که سياست به معنی پرستش قدرت نيست، و تنها در مبارزه برای کسب قدرت خلاصه نميشود و جنبه های گوناگونی دارد. اگر قرار باشد که جامعه ما از وضع «جنگ همه با همه» فراتر رود، قطعاً سياست چيزی بالاتر از مبارزه برای قدرت است. او همچنین نشان داد که سیاست باید تنها در چهارچوب پيشرفت يک جامعه چه از نظر کمی و چه از نظر کيفی نگریسته شود و قدرت باید بعنوان یک نیروی معنوی که دیگری را مورد خطاب قرار نمی‌دهد، بلکه تنها بعنوان موضوع اراده و عملی آگاهانه، درنظر گرفته شود.

 

در کشوری که رسیدن به قدرت تنها با افقی کردن انسان‌ها امکانپذیر است و حفظ  آن با برپایی کوه‌های عمودی ساخته شده از جمجمه های سر انسان میسر، اقدام شجاعانه رضا پهلوی هم ستودنی است و هم راهگشا، که ثمرات آنی آنرا در امر براندازی و نتیجه دیرپای آنرا در آینده نه چندان دور در امر نهادسازی برای هموار کردن مسیر رسیدن به دموکراسی خواهیم دید. 

نیروهای سامانه پادشاهی باید به یاد داشته باشند که هرگونه دگرگونی جدی سیاسی تنها با حضور آنان و وزن سیاسی – اجتماعی آن‌ها شدنی است. بعبارتی براندازی رژیم اسلامی تنها با نیروهای این سامانه ممکن است. با این حال وظیفه این نیروها این است که یاد گیرند با زبان تازه سیاسی و کنش مسئولانه با یکدیگر و دیگران گفتگو کنند و با تمایز میان «جهان محسوس» و «جهان معقول» مشارکت انسان را در گفتمان خود جای دهند. اینک که همه ایرانیان در مدار رها شدن از بندهای آسمانی هستند، آن‌ها نیز باید با آزادی و اراده برای رهایی از همه پیوندهای زمینی تلاش کنند و با گسستن از جهان غارنشینی از طریق گشودن فضای جدید فکری به جهان واقعیت‌ها ورود کند.

کسانی از طیف سلطنت طلب و مشروطه خواه بیهوده خود را در برابر شاهزاده رضا پهلوی قرار میدهند و با قیاس های غیرسیاسی و بی مورد تاریخی به او خرده میگیرند، و به دنبال پاسخ جایی بیرون از وجودشان می‌گردند، در حالی که خودشان بزرگ‌ترین پاسخ هستند. آنان باید از اشتباه نگریستن به قضایا که ریشه بسیاری از شکست‌ها است دوری کنند و پیش از هر چیز به نقد خود بپردازند و شهامت روبرو شدن با واقعیت را داشته باشند و قبل از دیر شدن دست به پاکسازی سیاسی زنند، زیرا بزودی با ریزش نیروها و ناامیدی میان هوادارانشان روبرو میشوند، پیامدهای دگردیسی رضا پهلوی تازه در ماههای آینده ابعاد واقعی خودش را نشان خواهد داد و شدیدتر هم خواهد شد که به افزایش اختلافات و دسته بندی های بیشتری منجر میشود تا جایی که توان سیاسی آنها تحلیل می‌رود و اگر نتوانند با اندیشه و نظریه سیاسی جای این کمبود را پر کنند، تضعیف و سپس محو شدگی فزونی میگیرد. حالا باید مشخص شده باشد که چرا نباید همه چیز به یک تن محدود شود. 

 

مشروطه خواهان و سلطنت طلبان اکنون با دو فرایند صعودی و نزولی سر و کار دارند. راهبرد فرایند صعودی دشوار است. زیرا این فرایند با مدیریت چالش، پذیرش تضاد در متن سیاست و با کاهش اثرات مخرب چالشها سروکار دارد، و تنها با درایت و قبول واقعیت موجود و درک چرخشگاه تازه تاريخی که همه چيز را بزودی زير و رو خواهد کرد، قابل ادراک است. با اندیشه‌ و ذهنی که پرورش نیافته است و با فقر اندیشه و ناآگاهی از نظریه‌های سیاسی نمیشود به روشن شدن تناقضات ذاتی یک موضوع یا ایده کمکی کرد. و با ناتوانی در تصمیم گیری صحیح در یک شرایط خاص، مدیریت و هدایت این فرایند دشوار میگردد، با این حال شاید با کمک دیگران بتوانند فرایند صعودی را به سود خود به خدمت گیرند.

فرایند نزولی با از دست دادن امید ارتباط مستقیمی دارد، روبرو نشدن با حقیقت و فرار از واقعیت، که بیشتر فرو رفتن در نیستی و دلخوش بودن به لحظه را در بردارد. زیرا افق دید در این حالت فراتر از سایه‌های تصاویر اشیاء در پرتو آتش بر روی دیوارهای غار را نمی‌بیند، بنابراین آنانکه اسیر چنین تصوراتی هستند با قید و بندهایی که مانع از تشخیص واقعیت میشوند، نمیدانند که محبوسند و باید خلاصی یابند و چون توانایی رهایی از تعلقات و وابستگیهای خود را به تنهایی ندارند، بیشتر با وارونه سازی واقعیات به نظریه توطئه پناه میبرند.

 

با زیر و رو شدن جامعه ایران در این چهار دهه و از بین رفتن همه ستون‌ها و بنیادهای نگهدارنده باورهای اخلاقی کشور، و جابجایی رفتارهای اخلاقی با روشهای غیراخلاقی، عبور از جمهوری اسلامی تنها بخشی از رسیدن به جامعه‌ای مطلوب است، ساختن کشور و نهادسازی بر روی خرابه‌ای که رژیم آخوندی از خود بر جای میگذارد بدون یک نهاد و منبع و رهبر اخلاقی که بر فراز سیاست روزانه و حزبی قرار داشته باشد، هیچ مسیری به سرانجام نخواهد رسید.  

 

یک رهبر اخلاقی که فراتر از سیاست عمومی قرار دارد وظیفه و مسئولیتی بمراتب سنگین‌تر از رهبران و کنشگران سیاسی در ارتباط با حوادث سیاسی و تاریخی کشورش دارد و چون درپی معنا بخشی به یک کل رنگارنگ متشکل از اجزاست، باید هم اعتبار روش را بازتاب برونی دهد و هم برای اعتبار محتوا تناسبی درونی یابد. ایفای چنین نقشی تنها در توان شاهزاده رضا پهلوی است که همیشه از بیان اندیشه و نظرات سیاسی اش هدفی اخلاقی را در نظر داشته است و میتواند رسیدن جامعه به شرایط مطلوب را از هر نظر آماده کند. 

 

ارزش این فرصت یگانه را دریابیم تا تاریخ را با اراده خودمان بنویسیم. پیروزی نه در یک لحظه مشخص و در یک مکان معین، بلکه در یک جریان روی می‌دهد. 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.