اسماعیل خویی شاعر معاصر و عضو کانون نویسندگان ایران، درسن ۸۳ سالگی ساعتی پیش درگذشت.ـ (متولد نهم تیرماه ۱۳۱۷ در مشهد) یاد عزیزش گرامی
تسلیت به دخترش صبا ،خانواده و دوستان.
پس از بستری شدن صبح روزجمعه در بیمارستان به علت ذات الریه شدید وعفونی شدن خون واسیب دیدن ریه ها، و کلیه ها همراه با نارسایی قلبی امروز شاعر گرانقدر و عزیزمان را از دست دادیم.
اشعار خویی در کشورهای مختلف و به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی و اوکراینی ترجمه شدهاند. او همچنان با تسلطی که به زبان انگلیسی داشت، به این زبان نیز اشعاری سروده است و نخستین شاعر ایرانی است که جایزه روکرت درکوبرگ را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرده است.
پس از انقلاب ۵۷، خویی بعد از مدتی زندگی مخفیانه، در سال ۱۳۶۳ از ایران خارج شد و از آن زمان در لندن زندگی میکرده است. او از پایه گذاران انجمن قلم در تبعید و کانون نویسندگان ایران در تبعید نیز هست. خویی از طرفداران چریکهای فدایی خلق بود و پس از انقلاب ۵۷، همواره از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی به شمار میرفت.
«بیتاب»، «از صدای سخن عشق»، «درنابهنگام»، «جهان دیگری میآفرینم» و «قهقاه ناشنیدنی مرگ» از جمله آثار اوست.
"چند دوبیتی از دفتر "کشتار 67 به بانگ بلند " از اسماعیل خویی":
من باتونگویم که چه یاچون بنویس.
از حال درون یا که ز بیرون بنویس.
بنویس بدانچهت آید از دل بیرون،
ای شاعرِ قتلِ عام با خون بنویس.
اندوهِ هزار ساله دارم در دل.
ايكاش نبيندم غم ديگرِ دل.
من پيرترم هزار سالی امروز،
با داغِ هزارها جوانم بر دل.
با اين همه خون كه ازتناش گشت روان،
رفتهس زاندامِ وطن توش و توان.
با ين همه، باش تا زجا کَنده شود
سيلابهی شيخْاوژنِ جان های جوانآ
چون برسرِ كار آمد آن اژدر خوك،
صدره به سلوك بدتر از جمله ملوك ،
زنجيرهی زندگانیی ما گرديد
سوك ازپی سوك از پی سوك از پی سوك.
شيخی كه پُر از جهل و خرافه ست سرش،
كُشتارِ گزينهی جوانان هنرش ،
بر ريشه زندْمان و نمازش تبرش :
بادا كه نمازِ او زند بر كمرش !
قاضی ی بهانه جو از او كرد سئوال:
- "آيا خوانی نمازِ خود در همه حال؟"
او هيج نگفت و قا ضی اعدامش كرد:
غافل كه مسلمان است، امّا كَرولال.
-"خيزی به نماز؟"
- "روز و شب، با اخلاص!"
-"لعنت به گروهَكات كنی؟"
-"لعنتِ خاص!"
قی كرد، ولی، به پاسخِ "يارانات
را نيز تو حاضری زنی تيرِ خلاص؟"
ای عاشقِ انسان ! به نمازت چه نياز؟
هان ! سربفراز ، چون مسيحا ، به فراز.
از بس كه خدايی است مهرِ تو به خلق ،
بايد كه نماز هم بَرَد برتو نماز.
اين كُشته كه برزمينِ زندان خفتهست،
با لاله كه بر سينهی او بشكفتهست،
با راهبرانِ حزبِ كين و غم و مرگ
از مهر و سرور و زندگی میگفتهست.
اين كُشته ، كه بر روی زمين اُفتادهست
- زان پس كه گذارش به اوين اُفتادهست-
آزادی را بوده منادی ، امّا
در بندِ مُناديانِ دين اُفتادهست.
اين كُشته هَفَشت تير خوردهست ، امّا
با تيرِ خلاص جان سپردهست ، امّا
لبخند به لب : چرا كه كردهست اقرار،
نام از رُفقای خود نبردهست، امّا.
اين كُشته نمیخواست كسی كُشته شود؛
يا دست كسی به خونی آغشته شود:
نك بختِ خوشاش! كه پيش از آن درغلتيد
كاينگونه زكُشته پُشتهها پشته شود.
اين كُشته دلی داشت چو دل های بزرگ:
آمادهی دل زدن به دريای بزرگ:
دريای بزرگِ مرگ بلعيدش، ليك
برجاست از او اُميد فردای بزرگ.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید