رفتن به محتوای اصلی

شخم دین، کاشت نادانی و برداشت ناتوانائی ها
14.06.2021 - 22:56

تا ساختار پلشت طبقاتی، خودسری نظام سرمایه سالارهای دینی و شاهی و راست، و بهره کشی انسان از انسان و قوانین ضدبشری آن پابرجاست، بی گمان حق آزادی عقیده و وجدان، و همچنین حق داشتن و نداشتن باور دینی جایگاه خود را در وجود انسان باورم داشته و دارد. ولی پرسیدنی ست! آیا انسان ندار با متدین بودن حق زندگی در جهان سرمایه را بهتر می یابد؟ یا انسان مسلمان و نوع گرا بی داشتن آموزش علوم اجتماعی و بی پرورش در فضای مدرن انسانی دانائی و عاقل شدنش از یکسو، و همزمان در راه و مسیر خردمندی پویاتر و شکوفاتر ماندن از دیگرسو آسان است؟ از آنهم پایه ای تر باید پرسید! آیا بی بودن و شدن در چنین روندهای انسانمدارانه ای"انسان کار و تهیدست" می تواند بخود باوری رسیدنش میسر و بر خودمدیریتی اش متصور باشد؟ آنهم در تاریخ بلند ما و در جوامع بشدت نابرابر، تنگدست و ستمزده اسلامی ـ شاهی ایران؛ و یا در هرکجای جهان که انسان ها تنها برای یافتن نان و داشتن سرپناهی کوچک تلاش روزانه سخت و سرسام آوری می کنند! آیا درین میادین ضدبشری و نداری ها ساده دل نبودن و فریب آسان کلاشان شاهی و شیخی و راست هار را نخوردن "دشوار" نیست؟

 

بویژه اینچنین که در ایران بوده و هست انسان معتقد و خودناباور که بخش بزرگی از ما شامل اش باشند و باشیم، در گذشته ها نادانسته مدیریت راه اجتماعی، طبقاتی، سیاسی و اقتصادی، و همچنین سازماندهی روابط فرهنگ گسترده و رنگین اتنیکی خود را به شاهنشاهان، و درین دوران به بیدادگری دینی سپرد، و 43 سال آزگار به آخوندها اجازه داده است که بر اراده و اداره مطلق ما با خودسری یک آقای خداوار، و یاری صدها هزار مسجد و ملا و مکلا هدایت چنینی اسلامی الهی شویم و شده ایم، ما دهه هاست نالان و در اعتراض، ناتوان در گرفتن حق مسلم خود، بیکار با وجود توانائی کار و تلاش، و گرسنه از شدن نبود درآمد کافی، و دچار در تورم و گرانی و بازار قاچاق ها اسیرشده ایم و فرمانبردار بی بدیل یک ولی خدا و مذهب او شده و توسط دستگاه سیستماتیک اش با و یا بی بهانه سرکوب عریان گشته، شلاق بیرحم حد و حدود الهی ـ آخوندی را چشیده، و سرخورده تر از تجربه های گذشته ها همچنان این رژیم وادرمان می کنند که در نه توی فریب ها، نیرنگ ها و دسیسه های بی پایان، گرفتار سرکشان دینی بی وجدان و سرمایه داران هموند آخوندها باشیم؛ و حال و روزمان چه در گذشته با با باور به سایه ی خدا که شاه بود، و چه اینک با محکوم به بندگی شدن خود در درگاه موهوم خدا، و یا اینچنین اسیر در بندِ بنده پروری آخوندها روزگارمان سیاه و خونین شده است؛ و حکومت با زور کور دینی جز دست و دهان بسته برایمان برجانگذارده و آنها هم هرچه خواسته و می خواهد بر سرمان عقل ما آورده و پیوسته هم ناچارمان می کنند که پای صندوق بردگی خویش رفته و با دادن رأی به این بندگی، خداوارگی رهبر و سران رژیم را پذیرفته و در برابر دشمنان واقعی خودمان سرفرودآوریم.

 

بهررو این ساختار مکار ولائی اسلامی خداپناه همچون همیشه ی خدا هزاران نیرنگ در زیر عبا و عمامه و مساجدش دارد و هرباره با دلایل و وعده های چندش برانگیزتر آسمانی اش شگفتا توانسته و یا ناچارمان کرده و می کند به این یا آن مهره فاسد مافیاهای ـ ولائی یا مخالفان هم سفره و مصلحتی اش رأی داده و با رأی جبری خویش، مهر تأئید حق سروری ولایت فقیه مطلق و تک تک جنایتکاران او را در ایران ویرانشده بر پیشانی خود بکوبیم تا مگر به گفته ی خامنه ای و علم الهدا و دیگران خدایاران ... دوسر طلا دچار کفر نشویم و در روزی از روزهای رستاخیز با نام کافر، خدای شان ما را بجزای رآی ندادن به حکومت برحق اش به جهنم پرتاب نکند! وزینرو ما نباید ناخواسته دچار خشم خدای آخوندپرور بشویم؛ پس وظیفه هر مسلمانی ست که به رژیم رأی دهد.

 

آیا برای تحمیق توده ای ازین مسخره تر هم استدلالی شنیده و یا می تواند وجودداشته باشد؟! آیا با این نیرنگ رسوای آقا و ترفند هموندانش می توانند همچنان اعتراض به نبود نان و کار و آزادی و حقوق نداشته انسانی ما را بیش از پیش چنین شرورانه و ریاکارانه با نام کافر تحقیر و سرکوب کند!؟ دریغ که رژیم ما را بخاطر مومن بودنمان هالو و نادان حساب کرده و می کند؛ زیرا ما دیری چاره فردای بهتر و زندگی شاد و نداشته ی خویش را جز در درون این بساط های انگل دینی سرمایه سالاری و جنایت تبار جستجونکرده و از همینرو پیوسته گمراه تر می شده ایم و بی سبب هم نیست که اینک سرخورده تر از همیشه ی تاریخ هستیم و با زبان بسان کروات برجای جای بدبختی ها و بدبیارهای مان با خودملامتگری می نگریم و برای برچیدن تک تک شان خشم فروخورده را اینجا و آنجا بلندتر از همیشه جارمی کشیم. ولی این یک حقیقت است که ما پاکباخته نشسته و تن و جان بزرگ و کلان و سراسری مان با توطئه های آخوندها پراکنده می باشد.

 

وزینرو، بیائید باهم گواهی تجربی و عینی از دردها و بی درمانی های زمانه اسلامی خود باشیم و بر پیکر تکیده و جان رنجور کلان خود نیرو با امید به رهائی شوق فراروئی دهیم، مصیبت های دین دولتی و نامرادی های آنرا بی هرگونه ترس و لاپوشانی در چشم همگانی و جهانی افشا و روشنگری کنیم و با خرد و گفتمان اجتماعی برایشان پاسخ انسانی ـ طبقاتی بیابیم و برای نظام آخوندی روشن تر کنیم که ما دیگر نمی خواهیم و نباید گول بخوریم و گول هم نخواهیم خورد و از وعده های پوچ دینی برای همیشه تن و سر بازده ایم و از خیانت های آخوند جماعت ریز و درشت و سرانش رژیم آگاهیم؛ از جنگ افروزی های مذهبی، ایجاد مافیاهای قاچاق مذهبی در منطقه و جهان و چپاول های دینکاران از نان و آب خود و فرزندامان بیزاریم و آشکارا هم می بینیم که زندگی و هستی اجتماعی ـ خصوصی مان با حکومت دینی ولائی بیش از هر دورانی درهم لهیده تر و شکننده تر می باشد و ما اینک آسیب پذیرتر از همیشه بر درگاه ستمگران دینی و سرمایه سالاران به التماس داشتن کار و نان و آزادی نداشته به التماس نشسته ایم؛ اما ممکن نیست که بیش ازین آنرا برتابیم و برنخواهیم تابید.

 

برای ما، اصلاحجوی مکار مذهبی که دست و پا و تن در خون هزاران انسان بی گناه دارد، هیچ تفاوتی با اصولورز دینی و ضدبشری و شارلاتان ندارد و هردو سر و ته یک چوب دوسر طلا می باشند، درین 43 سال هردو جریان در هنگام قدرت داشتن از ما جز بندگی نخواسته و بما اجازه استقلال عقلی نداده اند تامگر دمی برپای خرد انسانی خویش بایستیم و همفکری مستقل و اجتماعی باهم داشته باشیم و از دانش همدیگر بیآموزیم و دگرگونی های پیاپی در حل مسائل روزمره بکاربریم و جاری و پویا برای زدودن نارسائی ها و چایگزین شان همکاری مشترک داشته باشیم.

 

 کار ما دیگر با آنهای ( اصلاحطلب و اصولگرا) سازش ناپذیر شده است، همانگونه که با دار و دسته های شاهی و مشروطه خواهی! ما زیر بار فردگرائی، ناسیونالیسم، فناتیسم و جلیه گران امپریالیست نمی رویم، چراکه ما بیش ازین نمی خواهیم به این خفت ها و خواری های حکومت فردی، دینی و سرمایه سالاری و خودکامه تن دهیم و ناگزیر، ما می باید بیدارشویم و با خرد جمعی، بیداری کلان و کارگری را در همین کوران نمایش چندش انگیز رأی گیری برپا ساخته و توسط خود خود آنها حکومت کارگری برپانموده و راه شکوفاسازی را مهیا و هموارکنیم؛ تامگر هرچه زودتر خودگردانی و اراده شورائی کارگران و همبستگی توده ای میان ما که همگی قربانیان اصلی آن نظام شاهی کمربسته ی امامرضا و این حکومت تبهکاران دینی بوده ایم دیگر بوجود درنیآید و بیش ازین حکومت کارگری مردمی نگذارد در کشتارگاه های اسلامی کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و معترضان اتنیکی بخاطر درخواست حق آزادی بیان، تشکل و بدلیل اعتراض انسانی به حقوق نداشته شهروندی شان ستم ببینند، شلاق و جور دینی بخورند و در صورت فریاد کلان و بزرگ نیز همچون تهدید و ترورهای 88، 96، 98  مزدوران رژیم، معترضان را بفرمان خامنه ای همچون آب خوردن بکشند و به هیچکس هم پاسخگو نباشند.

 

بدنیست که خامنه ای، نیروهای سپاه، بسیج و لباس شخصی ها بداند که آنها دیگر شانس نادان پروری و آدمخواری ندارند و نمی توانند بسادگی های تاکنونی، خیزش های بحق و حیاتی ما برای کار و نان و آزادی را بسان بارهای بار پیش به رگبار شرورانه جزای اسلامی ـ ولائی خویش ببندند؛ نسل کشی ها بی مانندی براه بیندازند و به مادران داغدار بی شمار بیفزایند. چون اینک شرایط بسیار دگرگون شده و 99% های بی نان و آب و آرامش برای شان چیزی برجانمانده که آنرا از دست بدهند مگر جان نهیف شان را! و بهمین خاطر می خواهند کارشان را با دین دولتی روشن و برای همیشه طومار آنرا درهمریخته و ریشه ی تمامیت فساداش را از خاک ایران برکنند و ولایت فردی ـ آقائی را سرنگون کرده و به تداوم بساط شخم زن دین، کاشت بی شرمانه نادانی و برداشت ناتوانی هائی انسان کارو رنج پایان دهند و ایران ویران را باهم آزاد و آباد کنند.

 

داشتن دین و باور به هرکدام از ادیان جزو حقوق آغازین انسان هاست، ولی دین حق نداشته و ندارد و نباید هم دیگر بار در یک کشور رنگین، حکومت مطلق کند و دیگران مخالف را با نام دشمن خدا تیر خلاص زند همانگونه که در 60 و 67 هزاران انقلابیون مردمی، آزادگان نوعدوست و مخالفان عقیدتی خویش را همچنان محکوم به مرگ کردند و طناب دار و اعدام فله ای جرو شئون و شعار الهی آنها شد و می باشد و ایان بی عاطفگان هرکه بوی مخالف می داد بسرعت بدار دلخواه آخوندها آویزان شد و همچنام می شود. درد و تجربه های تاریخی و تباهی های تاکنونی زندگی ما بما می گوید که هیچ دینی و از جمله اسلام نمی بایست و هرگز نیز نباید چنین حقی داشته باشد که حکومت کند. و حال بر اساس رویدادهای روزانه ی اعتراض ها و خیزش های کلان کارگری ـ اجتماعی هم ما و هم خودکامگان دینی بخوبی می دانیم و می بینیم که قریب به اتفاق شهروندان بجان رسیده ی ما از موجودیت و بقای دین دولتی بیزارند و بی هیچگونه سازش و بهانه ای خواستار جدائی دین از دولت و سرنگونی آن برای همیشه می باشند.

 

بنابرین این گریزناپذیر می باشد و خود خامنه ای، سران بیت و مزدوران دنبه پهن کرده اش بدانند که تاب بردباری کارگران و توده های بیکار و گرسنه بریده و اینبار تقلب در رأی گیری و یا هر کلک و ترفندی که رژیم بکاربرد در پایان کار، به ویرانی زودتر خود دامن زده است. شهروندان ما با تقلب ها که در تاریخ اسلام حکومتی بی شمار است آشنایند ولی اینبار رژیم بی آبرو برای مشروعیت خود، جز دست بردن در امار رأی و تقلب بزرگ در آن چاره ای دیگر ندارد، تامگر پشتیبانی سرمایه جهانی را نبازد و بتواند در انظار جهانی با این تقلب هاف نشانه موافقت مردمی را نمایش داده و اعتماد غرب را داشته باشد. و اما با وجود اینهمه دامنه ی آشکار رد و موج ستیز و طرد رای گیری ها کلان و سراسری که روزانه می بینیم، رژیم بخواهد ادعای موافقت مردمی کند و قصد حکومت دوباره داشته باشد! آنگاه کارگران، زحمتکشان، زنان و توده های جزغاله شده ی سراسر ایران بمیدان مبارزه نهائی با دروغ ها، تاریکی ها و نادان پروری ها خواهندآمد تا که هم کار خود را با رژیم اعدام ها و فسادها و چپاول ها تمام کنند؛ و هم سازمانده چگونگی اراده و اداره فردای اجتماعی ـ طبقاتی خود باشند.

 

البته و بی گمان در همان آغاز کار بجان آمدگان به سراغ کله ی اژدرها خامنه ای و گردانندگان بیت رهبری او خواهندرفت تا دوباره و با بهانه های بی پایان او، روزی از روزها به اختاپوش مرگکارهای دینی فرصت کشتار ندهند تا هیچ معترضی دچار غضب و جزای فقهی"ملای خدا" نشده و بسان بسیارانی بدار قهر قضای ظالمانه آخوندی آویخته نشوند. زیراکه: اراده های بخش درمند ولی مقتدر کارگران دیگر با همه ی سرکوب ها، بر توان سراسری خود پی برده، و به عمق تباهی ها و ویرانی ها و بهره کشی های شاهان و دینسالاران بدذات آشناست. مزدبگیران با تمام وجود به تحمیق و سوء استفاده های ملائی ـ شاهی از دین و خدا پی برده و دیگربار فریب هیچکدام را نخواهندخورد. آخر مگر جز این است که بنا بگفته ملا و خدا "انسان" هیچگاه کامل و بی نیاز از هدایت و حکمت خدا نیست و هر انسانی در برابر خدا جز توان و شانس بندگی بیش ندارد! و جالب ترش این است که در نبود عینی وجود خدا، این تنها سروری بی حد و مرز ملاست که همه جا همه کاره هست و بعنوان نماینده خدا در روی زمین، امام رل راهبری و هدایت های نادانان و ناتوانایان را بعهده دارد و گمراهان را بیاری خدا بسوی رستگاری ها هدایت می کند. یعنی همینی که امروز داریم و زندگی مان را رقم زده و پس از 43 سال خونین و خرابکاری های بی انتها که ملاها و مکلاها برای ما و کشورمان داشته و برسرمان درآورده اند، ما می باید راضی به رضا و حکمت و رحمت خدائی باشیم و کارکرد سران دینی را بستائیم و با پوست و استخوان خود و زن بچه های مان ناروائی های دین و سرکشی های ولایت را که همگی مصلحت الهی ـ آسمانی برای آزمایش ایمانی ما دارند را برتابیم، تا رستگاری اخروی را داشته باشیم و ازینرو بفرمان خدا ما می بایست این همه تباهی ها را تاب بیاوریم و بیش از پیش رهبری آقا و اسلام را تائیدکنیم.

 

ما درین 43 سال حکومت پاک اسلامی دروغ های بسیاری از خمینی و خامنه ای و کلیت ساختار اسلامی را شنیده و رفتار ناشایست و ضدبشری بسیاری از آنها دیدیم و سرآخر پی بردیم که یکایک و همگی چه تبهکارانی بیرحمی بوده و می باشند و تلاش کلیت دینکاران سرهم و در یک قالب هویت مشترک شان این بوده و آنها خواسته و همچنان نیز می خواهند که مای نوعی انسان نادان بمانیم، خودناباوری مان را در خویش بکشیم، مطیع تر شده و جز راه بردگی و گوش بفرمانی به ملاها را در مخیله های مان راه ندهیم و آنها هم اچازه اش را نداده و نمی دهند و ما بردگان هرگز اندک سهمی از تحول تاریخی و اندیشه ورزی انسانمداری را نیابیم و جدی نگیریم و با این انسان ستیزان آنگونه که آنها و خدای شان جایزدانسته کناربیائیم. ولی تا کی می باید شخم زدن ملاها در اعماق ناخودآگاه تنگدستان را تاب آورد؛ کاشت بی شرمانه نادانائی ها و برداشت ناتوانائی های هولناک را برتابید و به ادامه ویرانی های زندگی خود و به ستیز کور کورانه ی ملاها بر علیه هستی نوع بشرانه یاری ناروا رساند!؟ نه دیگر بس است.

 

بیائید بپذیریم که در بخش هائی از میان ما این حقیقت تلخ و تاریخی خودناباوری و "خودکم بینی های مذهبی تبار" وجوددارد؛ و در گویش روزانه و گفتمان ناخودآگاه و عادتی و مذهبی ما ریشه ژرفی دوانده است به نحوی که در گفتار جاری مان پیرامون هر موضعگیری میان اراده ی خود و تسلیم در برابر توان خدا، این ناهنجاری های دردبار به وفور هست و بازتاب منفی اش گزافه نیست. سنت مردودی که باید آگاهانه نشانه هایش را در گویش روزمره شناخت و بازتاب های منفی و خودباوری کش آنرا زدود. ما برای ایجاد فضائی دیگر می بایست به سوگندها، توکل ها و امیدهای واهی و خودناباورانه پایان دهیم.

 

 زیراکه ما همچنان بخود و افکار مترقی و مستقل اجتماعی وفاداری و بهای کمی داده ایم و یا فراگیری ها مان متکی بر دانش انسانمدار اصالت وجودی و اصالت فردی مدرن همگام نبوده و یا بخشی از ما بدان شیوه های اصولی و انسانشمول وابسته نیستیم و یا شاید هم باور چندانی به تجربه های گران و ویرانگر تاریخ ادیان نداشته و یا دسترسی و آگاهی کافی نداریم. ولی در همین ایران ملائی چطور؟ ما از پلشتی و پلیدی های این جماعت فاسد که امروز همه بجان هم افتاده و چشم و گوش ساده ی ما بینا و شنوا ساخته اند بسیار آموخته ایم، و خیلی رنج برده و بارها خون خورده ایم. با اینوجود ما فریبخورده ی دیروز می دانیم که ملا شغل اش دینکاری ست و دستکم اینک نباید همچون پیشترها، هرکاری را با نام خدا و بسود فرهنگ تحمیقگر ملا آغاز می کنیم؛ و شاید زمانش فرارسیده باشد از انشالله، ماشاالله و اگر خدابخواهد و بامید او و هرچه او مصلحت کند و ها... پایان دهیم و تلاش کنیم در گویش های و برای زدودن این عادت بیمارگونه ی خود بیشتر پی دارو و درمان عادت بد خود باشیم و براستی چرا نباشیم؟ ما در اروپا شاهد این نوع قسم های رایج در ایران نیستیم. بویژه مگر نمی بینیم که درین درندشت بی آبرو نظام دینی هیچ نیست مگر دکان پرسود آخوندها. مگر نمی بینیم که در هیچکجای ایران انسان تنگدست مسلمان حقوقی مستقل اندکی هم ندارد و سهم انسانی او بنام اشرف مخلوقات توسط همین قوانین اسلامی هم برنتابیده است، و از همینروست که ملا و دین با جسارت، زن ستیری کرده و کمترین حق را در برابر مرد برای او جایز شمرده است. آیا زن در قوانین اسلامی نیم مرد نیست؟ پس چرا قوانین اسلامی چنین نابرابر است؟

 

بیائید منتقدانه به سنت و سامانه های فرهنگ مذهبی خود نگاهی متفاوت داشته باشیم و از خود بپرسیم که چرا بخشی از ما هرکاری را آغازمی کند، و یا می خواهد مسئله مبهمی را به پیش برد، ناخودآگاه به نام خدا و پیام آوران وی متوصل شده و این رویه همیشه ورد زبانش بوده و هست و بر روی گفتمان او تدثیر دارد و کمتر با ایهمه جنایت های دینی و آخوندیف بسیاری از ما نمی خواهد گفتمان تازه و مدرنی بیآموزد و در گویش اش بکاربرد؟ و چرا بخشی از ما با بی سرسپردگی به فرهنگ دین و گوش بفرمانی به دروغ ها و خرافه های آخوندی، اغلب کمترین جرأت استقلال انتقادی و اعمال راهکار عقلی بر علیه ترفندها و توهم پراکنی های ملائی دارد و یا برای حل نارسائی ها و رفع سختی های زندگی شیوه انسانمداری را بعنوان الگو نداریم و برای  گسترش اجتماعی و کلان آن تلاشی جدی نداشته ایم!؟ آیا ما توان استقلال انسانمداری فکری و عقلی نداریم و یا نیاموخته ایم و یا نه دولتمردان دینی نگذاشته و نمی گذارند ما انسان باوری را بیآموزیم!؟ پاسخ ما اگر این باشد که دین و دینمداران نگذاشته اند ما روش و شیوه های انسانتباری و خودآگاهی تاریخی را بیآموزیم! پس آنگاه بیائید باهم بپاخیزیم و دست در دستان هم و برابر دشمنان خردورزی بایستیم و نابودکنندگان خودباورها را به زباله دان تاریخ بسپاریم.

بهنام چنگائی 24 خرداد 1400

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

بهنام چنگائی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.