رفتن به محتوای اصلی

نوید افکاری ،برادران در بند و مادر عزا داراو شریک در شادی پیروزی قهرمانان ایران !
10.10.2021 - 16:59
 
چه حس غریبی است حس وطن ،حس سرزمین مادری ،حس دوست داشتن قهرمانان از میان مردم بر خاسته آن!
هر میزان که بر شمار سال های زندگیم افزوده می شود وپای سنگین گذر زمان در این غربت دور سنگینی خودرا بر جسم و توان بدنیم تحمیل می کند ! قلب! این همیشه بیتاب وعاشق با شوری صد چندان دست در دست ذهنی که در هر دهلیز آن یاد و خاطره ای نهفته است می چرخد گاه بشادی وبیشتر به اندوه می طپد .
گاه بشورم می آورد. خنده بر لبانم می نهد.لحظه ای دیگر چهره عزیز ازدست رفته ای ،غم مادری ،اندوه مردمان گرفتاردرستم حکومتی جبار وخون ریزی اشگ بر چشمانم می نشاند .
هیچ صحنه ای از زندگی ما ایرانیان نیست که این چنین شادی های زود گذرمان با انبوهی از تلخی ودرد در هم نیامیزد!شادی وخنده ای که می تواند و می باید عمیق در جان نشیند! با حضور نمایندگان خدا در حکومت اسلامی ایران در کام ما به حنظل بدل نشود وراه بر شادی نبندد.
به تصویر پیروزی قهرمانان کشتی فرنگی در سرزمین آرام نروژنگاه می کنم، جائی که از نظر شادی وسلامت اجتماعی جز چند کشور نخست جهان است. با بیشترین میزان صندوق ذخیره ارزی که در حساب مردم این کشور در نزد دولت محفوظ است. نه غم نان دارند، نه اضطراب عسس بردر! با احترام عمیق جهانی نسبت به حکومتشان که منتخب مردم است وحامی آزادی اندیشه ، مطبوعات آزاد ،عدالت و برابر حقوقی زن ومرد که هزاران مهاجر گریخته از استبداد مذهبی حاکم بر ایران را به گرمی در آعوش گرفته است.
سرزمینی که بر عکس جمهوری اسلامی بجای ستیزو دشمنی، بجای ریختن سرمایه های مردم بپای جاه طلبی اتمی و جنگ های نیابتی که آن ها را حصاری برای تداوم حکومت خود می داند! بر گذار کننده مراسم اهدای جایزه صلح نوبل به تلاش گران صلح است .
حال قهرمانان ایرانی مهمان چنین کشوری هستند و می بینند تفاوت این دو حکومت را . در پشت این چهره های نجیب وجوان که با عشق به قهرماتی و بر کشیدن نام خود وایران چنین جانانه مبارزه می کنند .چه می گذرد ؟
در ذهن این سیمای آرام ونجیب "محمد رضا گرائی" که روزی دوش به دوش و بازو در بازوی بزرگ مردی بنام "نوید افکاری" تمرین می کرد وآزادگی اورا می دید و بعد هر تمرین سخت، با نشاطی که مخصوص این سال های جوانی و دوستی های زیبا و بی تمنای این روز هاست با هم به گل گشت در شهر زیبای شیرازمی پرداختندچه می گذرد؟
شهری که از یک سو بنای عظیم تخت جمشیدش یاد آور روزهای شکوهمندی آن واز د یگر سو تربت شاعرانی چون حافظ ،سعدی که یکی در اوج تعصب مذهبی از سالوس زاهدان ! از مستوجب در آتش بودن خرقه آنان وعذر نهادن بر جنگ هفتاد و دوملت سخن می گفت ! ودیگری ازحکمت و گوهر یگانه جامعه انسا نی ! که درد هرعضو آن را درد تمامی اعضای این جامعه می دانست و بی غمان نسبت به این درد را نه شا یسته نام آدمی! حال قهرمانان این شهر، این سرزمین باستانی باچنین پیشینه ای تاریخی عظیم وفرهنگ انسا نی غنی!با تعهدی بس سنگین که بر دو ش هر قهرمان مردمی این سرزمین جدا از حکومت ها نهاده می شود.باید که پاسدار چنین اعتمادی باشند.
می دانم در فضا ئی که نیرو های امنیتی سخت حساسند از قهرمانی بنام نوید افکاری که با شقاوت حکومت اسلامی برای چشم زهر گرفتن از هزاران جوانی که در اعتراض به حکومت بمیدان آمدند و سرنگونی جمهوری اسلامی و ولی فقیه را فریاد کشیدند بیگناه اعدام گردید! نمی توان سخن گفت .اما این مهم نیست چرا که روح های یزرگ در ذهن انسان های آزاده در ذهن تاریخی یک ملت ودرهر مراسم ملی و جهانی همیشه حضور دارند .حضوری تاثیرگذار و معنوی بی آن که نامشان برده شود .
اگر چه غلامرضا تختی ها و نوید افکاری ها دیگر در میان مردم نیستند .اما همیشه در همه جا حضور دارند . دیروز با هر دست قهرمانی که بنام ایران بالا رفت دست نوید افکاری نیزدر هاله ای پیچیده از مبارزه و قهرمانی، درد و شکنجه ای که کشید در ذهن میلبون ها جوان ایرانی مخالف رژیم متبادرشد. او قهرمان غا یب اما حاضر در ذهن میلیون ها ایرانی بود که نام اورا با شکوه مبارزه برای آزادی در ضمیر خود جای داده اند .
دیروز اگر روزشادی مادران این مدال آوران بود. بی شک روز شادی مادر نوید افکاری نیز بود. چرا که مادر چنین آزاده ای نمی تواند در شادی مردم حضور نداشته باشد. هر چند که سینه مالامال درد باشد.او می داند فرزند خوابیده در زیر خاک ودو فرزند گرفتار در زندان های رژیم سهیم در شادی این قهرمانان و مردم هستند. آنچنان که شا یسته چنین آزادگانی است.
نوید او در وجود هر قهرمانی که در کار برکشیدن نام ایران و پایبند به آزادگی و جوانمردی باشد زنده است. با مدال قهرمانی آویخته بر گردن که مردم بر او ارزانی داشته اند.
بیشک مادر بر سرخاک پسر خواهد رفت واز قهرمانی دوستانش بر او خواهد گفت!از زبان خاک جواب خواهد شنید "مبارکشان باد ". پسری که هنوز چشمان نگرانش بسته نشده و غم ملت غم اوست. چنان که برای ما ناگزیران تن داده به مهاجرت نیزچنین است.از این فاصله دور با مردم می نشینیم، برمیخیزیم با شادی هایشان شادی می کنیم وبراندوه شان اندوه گین میگردیم .پیروزی قهرمانمان را مبارک باد می گوئیم !
چرا که عشق به آن سرزمین به مردمان آن و سرنوشت آن با جان سرشته است!
این نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر"
که این سابقه پیشین تا روزپسین باشد " ابوالفضل محققی
 
 
 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

کیانوش توکلی

فیسبوک - تلگرامفیسبوک - تلگرامصفحه شما

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

لطفا در صورتیکه درباره مقاله‌ای نظر می‌دهید، عنوان مقاله را در اینجا تایپ کنید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.

لطفا نظر خودتان را فقط یک بار بفرستید. کامنتهای تکراری بطور اتوماتیک حذف می شوند و امکان انتشار آنها وجود ندارد.

CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.